به نام خدا
جیمز الکینز، محقق سرشناس تاریخ هنر، کتابی دارد با عنوان اشکها و تصویرها۱. کتاب او حکایت انسانهایی است که در برابر نقاشیها گریستهاند. نویسنده از اینکه گریستن و دیگر واکنشهای شدید احساسی در برابر آثار هنری مسئلۀ شخصی افراد پنداشته میشود و محل بحث دانشگاهی و مدرسی نیست گلایه میکند. کتاب او دفترچۀ راهنمای اشک ریختن نیست، بلکه کوششی است برای پی بردن به قواعدی ذهنی که مردم را به گریستن وا میدارد. در پس جستجوی الکینز برای یافتن این قواعد نه کنجکاوی روشنفکرانه بلکه دردی انسانی نهفته است. درد او این است که چرا امروز نگاه کردن به آثار حیرتآوری که هنرمندان آنها را با دینداریهای آشکار و دلمشغولیهای عجیب خلق کردهاند کاری عادی به نظر میرسد و عادیتر آنکه با نظرهای طعنهآمیز و با خاطری آسوده از کنار آنها میگذریم و به سراغ تماشای چیز دیگری میرویم. آیا اینکه بهسختی میتوانیم با آثار ارتباط عاطفی برقرار کنیم مسئلۀ مهمی نیست؟
الکینز برای یافتن پاسخ نامههایی به دوستان و همکاران و پرسشنامههایی به مجلات و روزنامهها نوشته و فرستاده است و از آنان خواسته تا داستان افرادی که در برابر نقاشیای گریستهاند با او به اشتراک بگذارند. بر خلاف توقع حدود چهارصد نامه و ایمیل و تماس تلفنی اعترافگونه از تجربۀ افراد مختلف به دست او رسیده که بهندرت برای کس دیگری بازگو شده است. (گلچینی از این نامهها در پیوست کتاب آمده است). از نتایج تحقیق نویسنده این ادعاست که بر خلاف تصور رایجی که میگوید گریستن امری کاملاً شخصی است و به تعداد مردم انواع و اقسام مختلف دارد اما میتوان برای گریستن افراد مختلف الگوها و دلایل مشترکی تشخیص داد.
همچنین از نتایج و دستآوردهای دیگر نویسنده فتح باب سخن دربارۀ معضل بیاشکی است. او در کلام آخر مینویسد: «تاریخ هنر پر از تصاویریست که برای متأثر کردن ما خلق شدهاند، نه اینکه فقط کنجکاوی ما را برانگیزانند بلکه اشکمان را جاری سازند. با این حال ما هنوز مقاومت میکنیم. هنگامی که تصاویر، آشکارا، آمادۀ متأثر کردن ما باشند، برای خودمان دلایلی پیدا میکنیم که تحت تأثیر قرار نگیریم. به نقاشی استادان قدیمی مینگریم و میگوییم نمایش مذهبی ایشان مربوط به گذشتههاست.»۲
تحقیق الکینز اگرچه دربارۀ مواجهۀ با آثار نقاشی است اما مرا به فکر طرح این پرسش در مواجهۀ با آثار معماری انداخت؛ چه اینکه درد او برای ما در رشتۀ معماری و بهویژه در هنگام نگریستن به آثار معماری گذشتگان دردی است آشنا. آیا میشود تاریخی دربارۀ گریستن در مواجهۀ با بناها نوشت؟ آیا طرح چنین پرسشی در معماری رواست؟ اگر رواست، چه ملزومات و ملاحظاتی دارد؟
همچنین پرسش الکینز از شکل خاص تأثر از اثر هنری، گریستن، مرا به پرسش کلانتر و گستردهتری دربارۀ انواع تأثر از اثر معماری کشاند. بنا چه تأثیرهایی بر انسان میگذارد؟ برای تدقیق پرسش باید منظور از «تأثر» را روشن کنیم. آیا مراد از تأثر ادراک است، مثل ادراک بصری؟ آیا مراد التذاذ است؟ آیا اعمال و رفتارهایی که در نتیجۀ ادراک و التذاذ بنا از ما سر میزند هم در زمرۀ تأثرات از بناست؟ مثل اینکه در دیدار از بنا سخن میگوییم یا نوشتهای مینویسیم یا طرحی میکشیم.