×

جستجو

نگاهی به تاریخچۀ تأسیس دورۀ مطالعات معماری ایران

 مصاحبه‌کننده: فاطمه باقری

از تأسیس دورۀ کارشناسی مطالعات معماری ایران در حدود دوازده سال می‌گذرد. این دوره حالا در چند دانشگاه کشور، از دولتی و خصوصی، دانشجو می‌گیرد و شاید نزدیک به دویست دانش‌آموخته داشته باشد. حالا شاید وقت آن باشد که وضع این دوره را بررسی و نقد کنیم. اما نقد منابعی می‌خواهد. بخشی از این منابع خود دانشجوها و دانش‌آموختگان و استادان‌اند، چه در درون دانشکده و چه در بیرون از آن؛ بخشی هم آثار ایشان است، از مقاله و پایان‌نامه تا کتاب؛ اما اطلاع دیگری هم لازم است. این دوره چگونه تأسیس شد؟ با چه انگیزه‌ها و دیدگاه‌ها و مقدمه‌هایی؟ چه کسانی و به چه نحو آن را تأسیس کردند؟ شنیده بودم که برنامۀ اولیۀ دوره را هیئتی هشت‌نفره ریخته‌اند. متأسفانه از آن اعضا، دو استاد برجسته (آقایان باقر شیرازی و محمد مهریار) درگذشته‌اند؛ اما خوش‌بختانه بقیۀ ایشان همچنان زنده و فعال‌اند. گفتم این کار را با آقای قیومی شروع کنیم و سپس به سراغ بقیۀ ایشان برویم. به همین قصد، شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۳۰، ۴، به دفتر آقای مهرداد قیومی در دانشکدۀ معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی رفتم.
* آقای قیومی، ایدۀ تأسیس دورۀ مطالعات معماری ایران و تأسیس آن از کجا آمد؟

به این پرسش می‌شود پاسخی تحلیلی و انتقادی داد. بنده در این باره خیلی فکر کرده‌ام و می‌توانم به اندازۀ بضاعت خودم به این بپردازم. همچنین دوستانمان در این دوره، به‌ویژه خانم اهری و آقایان حاجی‌قاسمی و رحیم‌زاده، در این باره فکر کرده‌اند. برخی از دانش‌آموختگان دوره هم در این باره سخنان شنیدنی دارند. اما همان‌طور که می‌دانید، ابتدا باید اطلاعات اولیه‌ای دربارۀ تأسیس دوره ثبت و ضبط شود؛ وگرنه دستخوش فراموشی و تحریف می‌شود. پس آنچه در اینجا می‌گویم فقط شرح وقایع تاریخ تأسیس دورۀ مطالعات معماری ایران است، نه تحلیل آن. ممکن است به مقتضای بحث، اشاره‌ای به مبادی دوره و ایده‌ها بکنم؛ اما فقط در حد اشاره. بنا بر این، تأکید می‌کنم که آنچه می‌گویم فقط در حد اطلاع‌رسانی است، که مقدمۀ نقد است. البته برای تکمیل و تصحیح همین اطلاعات، خوب است به سراغ دیگر کسانی هم بروید که در تأسیس این دوره مشارکت داشتند.

برای اینکه بتوانم تکوین ایدۀ تأسیس دوره را بهتر توضیح بدهم، قدری دربارۀ مقدماتش می‌گویم. در سال ۱۳۷۴ اولین کنگرۀ تاریخ معماری و شهرسازی ایران در بم برگزار شد که نتیجۀ آن عرضۀ مجموعۀ کار محققان و علاقه‌مندان تاریخ معماری ایران در طی دست‌کم دو دهه قبل از آن بود. برای همین می‌شود گفت همۀ اندوختۀ کارهایی که تا به آن روز عرضه نشده بود و تقریباً همۀ سرمایۀ ملی کشور در این زمینه در آنجا عرضه شد. بسیاری از بزرگان کشور در این زمینه گرد هم آمدند. در سال ۱۳۷۶، همایشی با عنوان «معماری مسجد: گذشته، حال، آینده» به همت دانشگاه هنر در اصفهان برگزار شد (آن موقع هنوز دانشگاه هنر اصفهان وجود نداشت؛ و دانشگاه هنر اصفهانی کنونی «پردیس اصفهان» دانشگاه هنر بود). دبیر علمی این همایش آقای شیرازی و دبیر اجرایی آن خانم اهری بودند. دو سال بعد، در سال ۱۳۷۸ دومین کنگرۀ بم برگزار شد، البته نه به غنای کنگرۀ اول؛ چون دیگر نه محصول بیست‌سی سال، بلکه فقط محصول چهار سال اخیر تا آن زمان عرضه می‌شد. برگزارکنندۀ این کنگره، یعنی متفکر و برنامه‌‌ریز و مجری آن، آقای شیرازی بودند.
* آیا آقای شیرازی به‌تنهایی عهده‌دار همۀ امور اصلی این کنگره بودند؟

ایشان هیئت علمی‌ای هم برای این کنگره ترتیب داده بودند؛ اما در نهایت، این هیئت بیشتر جایگاه مشورتی داشت و عملاً تصمیم‌های نهایی را خود آقای شیرازی می‌گرفتند (اسامی اعضای این هیئت در هریک از کنگره‌های سه‌گانه در آغاز مجلدات مجموعه مقالات هر دوره چاپ شده است). آقای شیرازی مقاله‌های رسیده را برای داوری به اعضای هیئت علمی می‌دادند؛ و در عین حال، خودشان همۀ آنها را می‌خواندند. در هنگام برگزاری کنگره، از محتوای یکایک مقاله‌ها، حتی مقاله‌های جنبی کنگره، اطلاع تفصیلی داشتند. از جملۀ اعضای این هیئت آقایان مهدی حجت، کامبیز حاجی‌قاسمی، کامبیز نوایی و شماری از باستان‌شناسان برجستۀ کشور بودند.
*شما هم عضو هیئت علمی کنگرۀ بم بودید؟

 نه؛ در کنگرۀ اول و دوم، بنده عضو هیئت علمی کنگره نبودم. پس از پایان کنگرۀ دوم بود که آقای شیرازی بنده را عضو هیئت علمی آن کردند. به هر حال، کنگره‌های بم، و تا حدی همایش مسجد، موجب نوعی آگاهی از وضع کنونی تاریخ معماری در ایران شد.
با چنین جمع‌بندی‌ای، طبیعی بود که برخی از علاقه‌مندان تاریخ معماری ایران به این فکر بیفتند که به دورۀ تخصصی برای تربیت محقق معماری نیاز داریم. به عبارت دیگر، وقتی که کنگره‌های بم کمک کرد که ما جمع‌بندی‌ای از وضع موجود مطالعۀ معماری ایران داشته باشیم، خیلی طبیعی بود که برگزارکنندگان کنگره، که بیش از همه در میدان این جمع‌بندی بودند، به فکر تربیت محقق تاریخ معماری بیفتند.
*ولی مجموعۀ مقاله‌های کنگرۀ بم، علاوه بر مقاله‌های قوی، حاوی بسیاری مقاله‌های ضعیف است. با چنین وضعی، آیا این کنگره واقعاً می‌توانست مایۀ جمع‌بندی‌ای بشود که می‌گویید؟

یادم می‌آید که مدتی پس از برگزاری کنگره، به خانۀ مرحوم استاد ایرج افشار رفتم. گفتند: شما در این کنگره بوده‌اید و از آن خبر دارید؟ گفتم در آنجا مقاله‌ای داشتم؛ ولی سخنرانی نه. گفتند: همه جور مقاله در آن یافت می‌شود؛ از «غثّ و ثمین» و نبایستی این‌طور آسان‌گیری می‌کردند. پس مرحوم افشار هم همین نظر را داشتند و این را به‌راحتی با تصفح مجموعه مقاله‌ها می‌شود دریافت؛ اما توجه کنید که همین مایۀ جمع‌بندی است. کنگرۀ بم آینۀ وضع تاریخ معماری ایران است. آینه فقط خوبی‌ها را نشان نمی‌دهد. اهمیت فوق‌العادۀ کنگرۀ بم همین است. برگزاری کنگرۀ بم بیشتر فعالیتی اجتماعی بود تا علمی؛ چه از این حیث که ملاقات و گفتگوی اصحاب این حوزه را فراهم کرد؛ و چه از این حیث که وضع تاریخ معماری ایران را پیش چشم گذاشت و تحرکی ایجاد کرد.
*منظورتان این است که کنگرۀ بم هم جنبه‌های ایجابی داشت و هم سلبی؟ یعنی هم نشان داد که چه مقدار کار درست و محکم در زمینۀ تاریخ معماری ایران انجام گرفته است و هم ضعف‌های محتوایی و انسانی آن را نشان داد؟

کاملاً درست است. یک وجه سلبی در آن زمان دیگر بالا گرفتن موج ویران کردن آثار تاریخ معماری ایران بود. یک شاهدش اینکه رئیس سازمان میراث فرهنگی (سازمانِ برگزارکنندۀ کنگرۀ بم) در زمان اولین کنگره مرحوم آقای سیدسراج‌الدین کازرونی بود؛ یعنی همان کسی‌که مجوز تخریب حمام خسروآقا در اصفهان را امضا کرد. تخریب حمام خسروآقا در واقع نماد ویرانگری آثار تاریخی ایران است. فرض بفرمایید بنایی مثل حمام گنج‌علی‌‌خان را کسی با مجوز میراث فرهنگی و به خاطر منافع زمین‌خواری در آن منطقه تخریب کند. آقای شیرازی که دبیر علمی این همایش بود در واقع مطرود همان سازمان بود و در زمان آقای کارزونی ایشان را در سازمان منزوی و تقریباً خلع ید کرده بودند.
*آنچه گفتید مربوط به بیرون از دانشگاه‌ها بود. در درون دانشگاه‌ها، زمینه چطور بود؟

در دانشگاه‌ها، موج تأسیس دوره‌های کارشناسی ارشد‌ و دکتری بالا گرفته بود و دورۀ کارشناسی ‌ارشد پیوستۀ معماری کم‌کم حذف و دورۀ آموزش دانشگاهی معماری به دورۀ کارشناسی معماری محدود شد. بنابراین لازم آمد که دوره‌های کارشناسی ‌ارشد برای معماری تأسیس شود. به این ترتیب در فاصلۀ سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۴، دوره‌های کارشناسی‌ ارشد منظر، مدتی بعد مرمت، سپس کارشناسی ارشد معماری و نیز دوره‌های دکتری معماری تأسیس شد. از سوی دیگر، بعداً خواهم گفت که دانشگاه شهید بهشتی (دانشگاه ملی ایران) از قبل از انقلاب در زمینۀ مطالعۀ مربوط به معماری قوی بود. از طرف دیگر، جمع‌بندی بم و وضع میراث فرهنگی و ویرانی و لزوم حفظ و شناخت آثار معماری، کسانی را که مشغولیت ذهنی و عملی‌شان میراث فرهنگی و تاریخ معماری بود، چه در دانشگاه و چه بیرون آن، به این فکر انداخت که کاری دانشگاهی در این زمینه آغاز کنند؛ از جمله تأسیس رشتۀ دانشگاهی برای تربیت محقق و ثبت و ضبط آثاری که هر کدام ممکن است از بین برود. در واقع، وضع میراث فرهنگی در این سال‌ها بحرانی بود. کمتر کشوری را می‌توان در جهان یافت که مهم‌ترین، برجسته‌ترین، درخشان‌ترین و پردرآمدترین آثار میراث فرهنگی‌اش، نه در کوچه پس‌کوچه‌ها، بلکه آثاری در حد چهارباغ و میدان نقش‌ جهان و سردر جورجیر، در معرض ویرانی باشد. به حریم نقش جهان تجاوز شد؛ حریم زاینده‌رود بارها و بارها شکسته شد؛ و از زیر چهارباغ هم مترو عبور کرد و سی‌و‌سه پل آسیب دید. کمتر کشوری را در جهان می‌توان یافت که پایتختش شهری تاریخی باشد؛ اما حتی یک قطعه بافت تاریخی سالم در آن وجود نداشته باشد. چنین وضع شگفت‌انگیزی هر دردمندی را به فکر چاره می‌اندازد. مسلماً برگزارکنندگان بم در زمرۀ دردمندان اصلی این حوزه بودند.
*منظورتان این است که ایدۀ تأسیس دورۀ کارشناسی ارشدی برای تعلیم و تربیت محقق تاریخ معماری متعلق به برگزارکنندگان کنگرۀ بم است.

آنچه گفتم فقط برای توضیح زمینه‌ها و مقدمات بسته شدن نطفۀ ایدۀ تأسیس رشته‌ای تخصصی در این حوزه بود. عرض کردم که قصدم تحلیل نیست. اینها را فقط در حد اشاره مطرح کردم. بعدها می‌شود اینها را بسط داد و نقد کرد. تا اینجا به خاستگاه‌ها اشاره کردم. اما باید به نکتۀ مهمی هم توجه کنید: نباید مقدمات را با اصل موضوع یکی بگیرید. به فکر تأسیس دوره‌ای افتادن با دوره‌ای را تأسیس کردن فرق دارد. آدم ممکن است به فکر خیلی چیزها بیفتد. من ممکن است الآن به این فکر بیفتم که مؤسسۀ انتشاراتی‌ای برای چاپ پایان‌نامه‌های دانش‌آموختگان مطالعات معماری ایران تأسیس کنم؛ اما محض این فکر مساوی تأسیس آن نیست! اگر فردا شما مؤسسه‌ای انتشاراتی برای چاپ این پایان‌نامه‌ها تأسیس کنید، من نمی‌توانم ادعا کنم مؤسس آنم بر این اساس که ایدۀ آن دیروز به ذهن من رسیده است. شما مؤسس آنید. بنابراین، مؤسس دورۀ مطالعات معماری ایران فقط آقای حاجی‌قاسمی و حامی ایشان آقای هادی ندیمی بودند.
*پس حالا توقع داریم که از تحقق این ایده و تأسیس عملی آن بگویید.
درست است؛ آنچه تا اینجا بیان شد، تکوین ایده‌های و خاستگاه رشته مطالعات معماری ایران بود. حالا به سراغ تأسیس واقعی آن می‌رویم. اگر خطا نکنم، آقای حاجی‌قاسمی عضو گروه بازنگری رشتۀ معماری در ستاد انقلاب فرهنگی بودند. از جملۀ دروس جدید در این برنامه، دو درس با عنوان «آشنایی با معماری اسلامی ۱ و ۲» بود. با بازگشایی دانشگاه‌ها در سال ۱۳۶۲، ایشان نخستین مدرّس این درس در دانشکدۀ معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی بودند و این کار را بیش از سی سال، تا زمان بازنشستگی‌شان در سال ۱۳۹۳ ادامه دادند. بررسی این درس و محتوای آن موضوع سخن ما نیست. باید در جای دیگری آن را توضیح داد و نقد کرد. حالا در همین حد عرض کنم که محتوا و طرز عرضۀ این درس در این دانشکده با درس‌های مشابه در دیگر دانشکده‌های معماری تفاوت‌های بارزی داشت. یکی از تفاوت‌ها این بود که محتوای این درس محصول کار شخص آقای حاجی‌قاسمی و دوستشان آقای نوایی بود؛ نه گزارش کارهای دیگران، مثلاً کارهای پیرنیا و گدار و پوپ (که نوعاً مبنای ارائۀ این دروس در دانشگاه‌های دیگر بود). آثاری را که در این کلاس معرفی می‌کردند خود به چشم دیده‌ بودند و تصاویر بناها را خود عکاسی کرده بودند. از این گذشته، همان‌طور که گفتم، دانشگاه شهید بهشتی (دانشگاه ملی ایران) از قبل از انقلاب در زمینۀ مطالعۀ مربوط به معماری قوی بود. می‌دانید که در پیش از انقلاب، فقط سه دانشکده رشتۀ معماری داشتند: دانشگاه تهران، دانشگاه ملی ایران، دانشکدۀ علم و صنعت (دانشگاه علم و صنعت بعدی). در سال ۱۳۵۷، دانشگاه فارابی هم به این شمار افزوده شد. هریک از این سه دانشکده به قوت در یکی از جنبه‌های معماری شهرت داشت که به قول آقای نوایی، با سه‌گانۀ ویتروویوس مطابقت می‌کند: دانشگاه تهران به جنبه‌های زیبایی‌شناسانه («زیبایی» در سه‌گانۀ ویتروویوس)؛ دانشگاه ملی به جنبه‌های اقتصادی و اجتماعی و تاریخی و کارکردی («کارآیی» در سه‌گانۀ ویتروویوس)؛ و دانشکدۀ علم و صنعت به جنبه‌های فنی («ایستایی» در سه‌گانۀ ویتروویوس). شاید از همین رو بود که اولین مؤسسۀ دانشگاهی مرمت در ایران در دانشگاه ملی ایران تأسیس شد. اولین بار مرحوم استاد پیرنیا در اینجا تدریس کردند. اولین آرشیو مستندات و مطالعات تاریخ معماری ایران در اینجا تشکیل شد. وجود این سابقه، و نیز حضور آقایان ندیمی، غفاری، حاجی‌قاسمی، و نوایی از آغاز دهۀ ۱۳۶۰ در این دانشکده خود بستر و مایه‌ای ایجاد می‌کرد. با چنین زمینه‌ای، طبیعی بود که آقای حاجی قاسمی به فکر بیفتند دوره‌ای را تحقق ببخشند که زمینه‌اش کمابیش در ذهن‌ها فراهم آمده بود.
*این در چه سالی بود؟

در سال ۱۳۸۱. بنده هم در همان سال، تازه دورۀ کارشناسی ارشد پژوهش هنر را در دانشگاه هنر به پایان رسانده و تحصیل در دورۀ دکتری معماری را در دانشگاه شهید بهشتی آغاز کرده بودم. از سال ۱۳۷۶، همکار پژوهشی آقای حاجی‌قاسمی در طرح گنجنامه بودم؛ و در آن سال (۱۳۸۱)، به دعوت ایشان، دستیارشان در درس آشنایی با معماری اسلامی شدم. در سال ۱۳۸۱، ایشان گفتند به آقای هادی ندیمی (رئيس وقت دانشگاه شهید بهشتی) پیشنهاد کرده‌اند یک دورۀ کارشناسی ارشد تاریخ معماری ایران تأسیس کنیم؛ آقای ندیمی از این پیشنهاد استقبال کرده و قویاً وعدۀ حمایت داده‌اند. آقای حاجی‌قاسمی می‌گفتند نظر آقای ندیمی این است که نام دوره «کارشناسی ارشد تاریخ معماری ایران» نباشد؛ بلکه «مطالعات معماری ایران» باشد. آقای حاجی‌قاسمی دلیل این اصرار را نمی‌دانستند و بلکه از آن ناخشنود بودند.
در همان سال، گفتند جمعمان تقویت خواهد شد؛ چون قرار است خانم زهرا اهری هم به دانشکدۀ ما منتقل شوند. بنده خانم اهری را از مقاله‌هایشان، و نیز از سال ۱۳۷۶ یعنی در همایش مسجد می‌شناختم. آن وقت‌ها تازه به اصفهان مهاجرت کرده بودم و مقاله‌ای به آن همایش عرضه کردم. می‌دانستم که ایشان بسیار پرمطالعه و منضبط و پویایند؛ اما بیش از این، شناختی از ایشان نداشتم. ورود ایشان به جمع کوچک ما در دانشکده خیلی امیدوارکننده بود؛ به‌خصوص که مصادف بود با تأسیس دورۀ مطالعات (ایشان کارشان با جمع را در همان سال آغاز کردند؛ اما انتقالشان به دانشگاه شهید بهشتی در بهمن ۱۳۸۳ تحقق یافت). از طرف، مرحوم شیرازی در صدد برآمدند با حمایت مالی مرحوم محمدحسین اوصیاء بنیادی برای تاریخ معماری ایران تأسیس کنند. هیئت مؤسس این بنیاد عبارت بودند از آقایان شیرازی، اوصیا، هادی ندیمی، مهدی حجت، حاجی‌قاسمی، و بنده. این هیئت در سال ۱۳۸۱ چند جلسه در دفتر آقای ندیمی تشکیل داد؛ اما کار با وفات آقای اوصیاء متوقف شد. رویدادی که به موضوع گفتگوی ما مربوط می‌شود این است که آقای حاجی‌قاسمی از خانم اهری دعوت کردند که در یکی از جلسات این هیئت دربارۀ انواع تاریخ‌نامه‌های معماری سمینار بدهند. این سمینار هم به‌نحوی مقدمه‌ای علمی برای گفتگوهای بعدی ما سه نفر دربارۀ دورۀ مطالعات شد.
برگردیم به ماجرای شروع برنامه‌ریزی دورۀ مطالعات. در سال ۱۳۸۲، آقای حاجی‌قاسمی موضوع را در جمعی متشکل از خودشان و خانم اهری و بنده مطرح کردند و بعد از یکي‌دو جلسه، آقای مهریار هم به جمع اضافه شدند. این جلسات از بهمن ۱۳۸۲ آغاز شد و تا شهریور ۱۳۸۳ ادامه یافت. موضوع آن تاریخ معماری، تجربه‌های جهانی، و نیازهای ما بود. محل جلسات در دفتر آقای حاجی‌قاسمی (دفتر شرکت مهندسان مشاور نقش، واقع در طبقۀ سوم ساختمان داستو، در خیابان ولی‌عصر، روبه‌روی پارک ملت) بود. در جلسۀ آخر، با دعوت آقای حاجی‌قاسمی، آقای شیرازی هم به جمع پیوستند.
*آیا مکان جلساتِ هیئت در همان دفتر باقی ماند؟

نه؛ آقای شیرازی در همان جلسۀ اول حضورشان پیشنهاد کردند که جلسات بعد در دفتر ایشان، در مجموعۀ مسعودیه در میدان بهارستان، تشکیل شود که مکان با موضوع مناسبت بیشتری داشته باشد. از آن به بعد همین‌طور شد؛ یعنی از آبان ۱۳۸۳، جلسات منظماً در مسعودیه تشکیل می‌شد.
*اعضای هیئت به همان پنج نفر محدود ماند؟
آقای مهریار متأسفانه در روز آخر خرداد ۱۳۸۳ از دنیا رفتند. بنابراین، جلسات مسعودیه بدون حضور مهریار تشکیل شد. در اولین جلسۀ مسعودیه، آقای شیرازی پیشنهاد کردند که عدۀ دیگری به جمع ما اضافه شوند. با توافق ایشان و آقای حاجی‌قاسمی، از جلسۀ چهارم آقایان میرعابدین کابلی، ناصر نوروززادۀ چگینی، و خانم هایده لاله (هرسه باستان‌شناس) به این جمع پیوستند. هیئت برنامه‌ریزی دورۀ مطالعات معماری ایران تا زمان تأسیس منحصر به همین اشخاص بود؛ نه یک نفر به این جمع اضافه شد و نه یک نفر از آن کم شد: خانم‌ها اهری و لاله؛ و آقایان باقر شیرازی، کامبیز حاجی‌قاسمی، میرعابدین کابلی، ناصر چگینی، و قیومی. این جلسات از آبان ۱۳۸۳ تا خرداد ۱۳۸۴ در هر دو هفته یک بار تشکیل و دربارۀ برنامۀ درسی مطالعات معماری ایران بحث و تصمیم‌گیری می‌شد.
*اعضای هیئت چه تصوری از دورۀ مطالعات معماری ایران، هدف و محتوای آن داشتند؟

بیان تفصیلی این تصورْ ناگزیر پای تحلیل را پیش می‌کشد. پیداست وقتی که بنده پس از سیزده سال به آن روزها نگاه می‌کنم، داوری دیگری دربارۀ آن دارم. اما قرارمان در این گفتگو این بود که فعلاً به تحلیل و تفصیل نپردازیم و تا جایی که ممکن است، رویدادها را گزارش کنیم. این‌قدر بگویم که تصور همۀ اعضا از تحقیق در تاریخ معماری و اهداف و وظایف دورۀ مطالعات معماری ایران با تصور امروزی ما از آن تفاوت بسیار داشت. حرف و درد اصلی آن جمع این بود که بیشتر آنچه تا کنون در تحقیق در تاریخ معماری و شهر در ایران انجام گرفته به دست محققان خارجی بوده است. ایرانیانی که در این باره چیزی نوشته‌اند، بیشترشان مورخ و ادیب بوده‌اند. بسیاری از ایشان هم، چه ایرانی و چه خارجی، باستان‌شناس بوده‌اند و نگاه معماری از تحقیق ایشان غایب است. پس دو معضل اصلی داریم: یکی کمبود تحقیق و دیگری کمبود محقق. از طرف دیگر، آثار و شواهد تاریخ معماری ایران به‌سرعت از بین می‌رود؛ خانه‌مان آتش گرفته است و اگر نمی‌توانیم بناها و شهرها را نگه‌داریم، دست‌کم آنها را بشناسیم و ثبت و ضبط و مستندنگاری کنیم. این تلقی غالب جمع در آن زمان بود. بگذارید قسمتی از گزارش مکتوبی را که به همت آقای حاجی‌قاسمی و خانم اهری مدتی پس از آن جلسات تهیه شد برایتان بخوانم:
«معماری ایران تاریخ درخشان و چندهزارساله‌ای را پشت سر گذاشته است که آشنایی با آن و تجربیات متکاثف خلاقانۀ درون آن در طراحی و ایجاد محیط زندگی مردم این سرزمین می‌تواند چراغی نورانی در یافتن راه گذر از بحران هویت معماری امروز ایران باشد. متأسفانه این معماری غنی امروز کمتر شناخته و معرفی گردیده است. تلاش‌هایی هم که تا کنون در این زمینه انجام شده یا می‌شود همگی از بیرون حوزه‌های معرفتی و هنری این فرهنگ و توسط خارجیان و غربیان بوده است. در سال‌های گذشته، تلاش‌های مهمی از طرف محققین و اساتید دانشگاه برای مستندسازی بناها و مکان‌های تاریخی و ایجاد یک مرکز تحقیقات و آرشیو از مدارک و اسناد به عمل آمده است که زمینه را برای انجام طرح‌های پژوهشی و مطالعات گسترده فراهم نموده است. مع‌هذا کمبود پژوهشگران علاقه‌مند و آموزش‌دیده که بتوانند امر تحقیق در حوزۀ تاریخ معماری ایران را به پیش برند نیاز به تأسیس یک دورۀ آموزشی که هدف اصلی از آن تأمین محقق و مدرس تاریخ معماری ایران باشد را بیش از پیش مطرح ساخته بود.» (گزارش طرح پژوهشی «تهیۀ مقدمات تأسیس رشتۀ مطالعات معماری ایران»).

به هر حال، در آن جلسات دربارۀ تصورمان از تاریخ معماری چندان بحثی نکردیم. به همین جهت، وقتی که به جمع‌بندی‌های نهایی در مورد برنامۀ درسی رسیدیم، اختلاف در این تصورها خود را نشان داد. مثلاً آقای شیرازی معتقد بودند در این دوره باید درس‌هایی برای «طراحی تاریخی» هم باشد؛ اما آقای حاجی‌قاسمی مخالف بودند. بر سرِ بود و نبود درس‌های مربوط به معنای معماری هم اختلاف بود.
*پس توجه بیشتر معطوف به آثار و شناخت آنها بود و این جمع به مباحث نظری و روشی اعتنایی نداشت؟

هیچ‌یک از ما در رشتۀ تاریخ معماری، که دست‌کم از اواخر دهۀ ۱۹۷۰ در دانشگاه‌های معتبر جهان تأسیس شده بود، تحصیل نکرده بودیم. با تجربیات جهانی کمابیش آشنایی داشتیم و گزارش بررسی‌های خانم اهری دربارۀ این تجربیات هم بر آگاهی جمع افزود. با این حال، چنین کاری را در زمینۀ دانشگاهی نیازموده بودیم. این‌طور نبود که هیئت هیچ اعتنایی به مباحث نظری و روشی نداشته باشد. دست‌کم خانم اهری و آقای شیرازی و بنده، با تفاوت تکیه‌ها و سلایقمان، به نظر و روش توجه داشتیم. با این حال، همان‌طور که گفتم، همه بر این اتفاق نظر داشتند که در نخستین گام، و در چنین وضع بحرانی‌ای، باید نخست محققان متعارف تاریخ معماری برای ایران تربیت کرد. منظور از متعارف همان چیزی است که در عرف جهانیِ دانشگاهی به آن «مورخ معماری» می‌گویند. پیداست که تصور همۀ اعضای آن هیئت از تاریخ معماری هم یکسان نبود. مثلاً آقای شیرازی به جهت تجارب مرمت و باستان‌شناسی، از یک سو بر بهره‌گیری از مرمت به منزلۀ مرحلۀ شناخت در تحقیق تاریخ معماری تکیه می‌کردند (درست برعکس قول رایج در میان اهل مرمت که تاریخ معماری را مرحلۀ شناخت در مرمت می‌شمارند) و نیز معتقد به اهمیت نگاه باستان‌شناسانه در تاریخ معماری بودند. آقای حاجی‌قاسمی بیشتر به شناخت کالبدی آثار و گونه‌بناها و کناره گرفتن از شناخت سیاق تاریخی تأکید می‌کردند. نگاه آقایان کابلی و چگینی معطوف به ظرایف شواهد مادی معماری و نیز برخی از ظرایف مربوط به سیاق تاریخی بود. خانم لاله بر دیدگاه‌های کلان انسان‌شناختی و فرهنگی (در چهارچوب باستان‌شناسی جدید) و پرهیز از تکرار خطاهای شرق‌شناسانه تأکید می‌کردند. نگاه خانم اهری بیشتر معطوف به تاریخ شهر و نیز جنبه‌های روش‌شناختی و بهره‌گیری از تجارب جهانی در آموزش تاریخ معماری بود. بنده هم ترجیح می‌دادم که هم متوجه ضعف نظری و روشی‌مان باشیم، و هم علاوه بر آثار و محصولات معماری، به پدیدآورندگان معماری، مسیر معماری، و نیز شواهد غیرمادی (نوشتاری و تصویری) توجه کنیم.
*هیچ‌یک از اعضا به معماری معاصر توجهی نداشت؟

جالب است بدانید که دست‌کم همۀ اعضایی که پایگاه تحصیلی معماری داشتند ــ یعنی آقایان شیرازی و حاجی‌قاسمی، خانم اهری، و قیومی ــ به معماری معاصر، دست‌کم به این جهت که پرداختن به معماری معاصر دست آیندگان را برای مطالعۀ تاریخ معماری روزگار ما باز می‌کند، توجه داشتند. هیچ‌یک از اعضای جمع با پرداختن به معماری معاصر، به منزلۀ امری تاریخی، مخالفتی نداشت. این که چنین نظری در برنامۀ درسی ظاهر نشده است از همین رو بود که ایشان معماری معاصر را هم در زمرۀ تاریخ معماری می‌شمردند. البته در دروسی که به پژوهش در تاریخ معماری ایران اختصاص دارد، درسی برای دورۀ معاصر پیش‌بینی نکرده‌اند. این هم طبیعی است؛ زیرا این دوره را بر مبنای دانش موجود برنامه‌ریزی کردند و دانش موجود چنین اقتضایی نمی‌کرد. به‌علاوه، در آن زمان کاملاً طبیعی بود که همه متوجه معماری‌ای باشند که سازوکار آن یکسره از دست می‌رود. سازوکار معماری معاصر هنوز زنده است؛ اما سازوکار معماری قدیم از دست رفته و همۀ شواهد آن نیز در شرف نابودی است. آن جمع به‌درستی معتقد بودند که ابتدا باید به معماری‌ای پرداخت که همه چیزش دارد از دست می‌رود.
*از ابتدا قرار بر این بود که این دوره در دانشگاه شهید بهشتی تأسیس شود؟
پیشنهاددهنده دانشگاه شهید بهشتی بود و این دانشگاه آن هیئت را تأسیس کرد. از این گذشته، با زمینه و سابقه‌ای که قبلاً عرض کردم، همه متفق بودند که بهترین جا برای تأسیس این دوره همین دانشگاه است. با این حال، مؤسس دوره (آقای حاجی‌قاسمی) به هیچ‌وجه نگاهی متعصبانه نداشتند و معتقد بودند که این کاری ملی است و برای آن باید از همۀ توان ملی بهره گرفت. تقریباً هیچ دانشگاهی این امکان را نداشت که چنین دوره‌ای را فقط با اعضای هیئت علمی خودش آموزش دهد؛ همچنان که الآن هم بعد از دوازده سال ندارد. به ترکیب اعضا توجه کنید: از هشت نفر عضو هیئت، فقط آقای حاجی‌قاسمی و بنده تربیت‌شدۀ دانشگاه شهید بهشتی بودیم. از ما دو نفر نیز، بنده در آن زمان در فرهنگستان هنر کار می‌کردم و عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی نبودم. دورۀ کارشناسی ارشدم را هم در دانشگاه هنر گذرانده بودم؛ نه دانشگاه شهید بهشتی. آقایان شیرازی و مهریار تحصیل‌کردۀ معماری دانشگاه تهران بودند و در سازمان میراث فرهنگی بالیده بودند. آقای چگینی دانش‌آموختۀ دانشگاه تهران و انگلستان است؛ و آقای کابلی دانش‌آموختۀ دانشگاه تهران، و هردو پژوهشگر سازمان میراث. خانم لاله در سوربن درس خوانده و در دانشگاه تهران مشغول‌اند. خانم اهری دانش‌آموختۀ معماری و شهرسازی در دانشگاه تهران‌اند و در آن زمان در دانشگاه هنر اشتغال داشتند. می‌بینید که اهل دانشگاه شهید بهشتی در این جمع در اقلیت بودند.
گردانندۀ جلسات طبیعتاً آقای شیرازی بودند و دبیر جلسات آقای حاجی‌قاسمی و خانم اهری. البته این تقسیم کارها طبیعی و غیر‌رسمی اتفاق افتاد. معمولاً خانم اهری بیش از دیگر اعضا در بیرون از جلسه مطالعه می‌کردند؛ از جمله مطالعه‌ای کردند در خصوص رشته‌های مشابه رشتۀ مورد نظر در دانشگاه‌های معتبر جهان که در آن زمان، مطالعۀ مفیدی بود. همچنین ایشان و آقای حاجی‌قاسمی محدودیت‌های آموزشی را، از حیث تعداد واحدها و نوع دوره، به اطلاع جمع می‌رساندند و شرح دروس را سامان می‌دادند.
پس از گفتگو دربارۀ کلیات و اهداف، نوبت به ترکیب دوره و دروس و سرفصل و محتوای آنها رسید. هریک از اعضا درس‌هایی پیشنهاد می‌کرد. نوشتن شرح هر درس، بنا بر تصمیم جمع، به یکی از اعضا سپرده می‌شد. شرح درس در جلسه خوانده و پس از اصلاحاتی، برای تنظیم نهایی به آقای حاجی‌قاسمی و خانم اهری تحویل می‌شد. پس از چند ماه، برنامۀ درسی دوره کامل شد. این برنامه، با نگاه و تجربۀ امروزی‌مان، خام است؛ اما با تصور و تجربه‌ای که در آن زمان در تاریخ معماری در کشور وجود داشت، برنامۀ خوبی است. به گمانم در اواخر سال ۱۳۸۳، این برنامه به تصویب رسید و از طریق دانشگاه برای وزارت علوم فرستاده شد و در همان سال، برای آزمون سال ۱۳۸۴ به دفترچه‌های آزمون سراسری راه یافت. جلسات هیئت برای روشن‌تر کردن محتوا و طرز اجرای برنامه تا خرداد ۱۳۸۴ ادامه یافت.
*گزینش دانشجو چگونه بود؟
تا جایی که به یاد دارم، دانشجو بر اساس نمرۀ آزمون سراسری رشتۀ معماری (کارشناسی ارشد معماری) به میزان ۷۰ درصد، امتحان داخلی (آزمون تخصصی تحصیلات تکمیلی) و مصاحبه جمعاً به میزان ۳۰ درصد انتخاب می‌شد. آزمون داخلی را بنده طراحی کردم. گروه مصاحبه‌کننده همان اعضای هیئت برنامه‌ریزی دوره بودند به‌علاوۀ آقای محمدرضا رحیم‌زاده. مصاحبه در محل مرکز اسناد و تحقیقات دانشکده برگزار شد. هیچ‌یک از داوطلبان چیزی از این دوره نمی‌دانستند و فقط یکی از آنها آگاهانه در پی آموختن تحقیق تاریخ معماری بود. ظرفیت پذیرشی که در دفترچه اعلان شده بود پنج نفر بود. از پنج نفر پذیرفته شده، یک نفر در اواسط نیم‌سال اول انصراف داد و به رشته‌ای دیگر رفت. چهار نفر باقی‌مانده، که نخستین دانشجویان و نخستین دانش‌آموختگان رشتۀ مطالعات معماری ایران‌اند، از این قرارند: خانم شیما بکاء و آقایان احسان طهماسبی، مهدی گلچین عارفی، علیرضا شهامت‌نژاد.
*آیا اجرای برنامه هم بر عهدۀ همان هیئت بود؟
نه! کار این هیئت با تهیۀ برنامۀ درسی دوره به پایان رسید. آقای حاجی‌قاسمی مسئول اجرای آن در دانشگاه بودند. جمعی سه‌نفره ــ یعنی آقای حاجی‌قاسمی و خانم اهری و بنده ــ برنامه‌ریزی برای اجرای دوره را شروع کردیم. اصل بر این بود که برای هر درس از بهترین استاد موجود استفاده کنیم، تا زمانی که خود دوره بتواند استادان بهتری برای آینده تربیت کند. نظر آقای حاجی‌قاسمی این بود که در هر درسی که از استادان مسن بهره می‌گیریم، یک استاد جوان در کنار او حضور داشته باشد که بعداً همان درس را بر عهده بگیرد. مثلاً درس «تاریخ فرهنگی‌ـ اجتماعی ایران» را به آقای سیدمحمد بهشتی پیشنهاد کردیم. ایشان یک روز به دفتر آقای حاجی‌قاسمی (نقش) آمدند و برنامه‌شان برای آن درس را بیان کردند. در خصوص شخص جوانی که با ایشان همراهی کند، بنده آقای محمدرضا رحیم‌زاده را پیشنهاد کردم. ایشان را از سازمان میراث می‌شناختم و تازه از دانشگاه تهران دکتری معماری گرفته بودند. با ایشان تلفنی گفتگو کردیم و پس از آنکه موفق شدیم قانعشان کنیم، ایشان را به آقای بهشتی مرتبط کردیم. مدتی بعد، آقای رحیم‌زاده به جمع ما پیوستند و از آن به بعد، این جمع اجرای دروس و تعیین استادان دیگر را برعهده گرفت: آقای حاجی‌قاسمی، خانم اهری، قیومی، آقای بهشتی، آقای رحیم‌زاده. تا مدت‌ها، تصمیم‌گیرنده دربارۀ همۀ وجوه دوره همین جمع بود. مدتی بعد، خانم لادن اعتضادی هم، که از پیش عضو گروه تاریخ معماری و مرمت دانشکده بودند، و خانم‌ها صدیقه گلشن و گیسو قائم، که هردو عضو هیئت علمی مرکز اسناد و تحقیقات دانشکده بودند، کم‌کم به این جمع پیوستند.
قرار شد برای درس «پژوهش در تاریخ معماری ایران (۱)، دورۀ پیش از تاریخ» از آقایان حجت و چگینی دعوت کنیم و از ایشان خواهش کنیم که درس را با دعوت از عده‌ای از باستان‌شناسان برجستۀ کشور اداره کنند. استاد جوان این درس هم آقای رحیم‌زاده تعیین شدند. درس «پژوهش در تاریخ معماری ایران (۲)، دورۀ پیش از اسلام» به آقایان بهشتی و سیداحمد محیط طباطبایی سپرده شد و استاد جوان آن خانم قائم تعیین شدند. درس کارگاه نگارش به آقای رضا بهاری (نویسندۀ «به زبان آدمیزاد»)، درس «معماری تطبیقی جهان اسلام» به آقای شیرازی، درس «آشنایی با باستان‌شناسی» به خانم لاله، «تاریخ شهر در ایران» و «روش تحقیق در تاریخ معماری» به خانم اهری، «روش‌شناسی تاریخ معماری» به آقای رحیم‌زاده، «نقد آثار تاریخ معماری» به آقای حمیدرضا خوئی، و «آشنایی با هنرهای ایرانی» به آقای احمد صدری سپرده شد. چون بنده در آن زمان دانشجوی دکتری بودم، درسی نپذیرفتم.
در سال بعد، ظرفیت ورودی ده نفر اعلان شد. در زمانی که دانشجویان ورودی ۸۵ به درس معماری تطبیقی جهان اسلام رسیدند، یعنی در مهر ۱۳۸۶، آقای شیرازی از دنیا رفته بودند (۲۸ مرداد ۱۳۸۶) و این درس را آقای حاجی‌قاسمی و خانم اهری و خانم صدیقه گلشن بر عهده گرفتند. بعداً درس اختیاری «باغ ایرانی و تاریخ آن» به خانم اعتضادی سپرده شد. در همان سال ۸۶، این‌جانب درس «آشنایی با متون تاریخی و کتیبه‌ها» را برای دانشجویان ورودی ۸۵ و «کارگاه نگارش» را برای دانشجویان ورودی ۸۶ بر عهده گرفتم. همچنین آقای هادی ندیمی چند دوره تدریس «آشنایی با نظریه‌های معماری» یا درس آزاد «گفتگو دربارۀ معماری» را بر عهده داشتند.

با نظر آقای حاجی‌قاسمی، بازنگری مستمر محتوای دروس در برنامۀ اصلی گروه قرار گرفت. این گروه ــ متشکل از خانم‌ها اهری، اعتضادی، گلشن، قائم؛ و آقایان حاجی‌قاسمی، بهشتی، رحیم‌زاده، و بنده ــ گروهی غیررسمی (متشکل از شماری از اعضای گروه تاریخ معماری و مرمت دانشکده و دوسه نفر از بیرون گروه) بود. همه از درس خود و محتوای آن و طرز برگزاری کلاسشان گزارش می‌کردند و بقیه در آن باره و نسبت آن درس با کلاس‌های دیگر نظر می‌دادند. بعداً نظرخواهی از دانشجویان هم اضافه شد. بر اساس همین مباحثه‌ها بود که پس از دو سال، دو تا از دروس با نظرخواهی از دانشجویانی که این درس‌ها را گذرانده بودند از برنامه حذف شد.

در زمان تأسیس دوره، یعنی در سال ۱۳۸۴، آقای احمد اصغریان جدی، استاد مرمت دانشکده، به مدیریت گروه تاریخ معماری و مرمت انتخاب شدند. ایشان اساساً با تأسیس دوره‌های کارشناسی ارشد، به‌ویژه دورۀ مطالعات معماری ایران، مخالف بودند. معتقد بودند دوره‌های کارشناسی ارشد مضر است و به‌علاوه، جای دورۀ مطالعات معماری ایران نه در دانشکدۀ معماری، بلکه در دانشکدۀ ادبیات است. این موضع و ناهماهنگی ایشان با بقیۀ اعضای گروه موجب شد که کارهای محتوایی دورۀ مطالعات نه در گروه رسمی تاریخ معماری و مرمت، بلکه در گروه غیررسمی یادشده پیش برود. در سال ۱۳۸۶، با اتمام دورۀ دوسالۀ مدیریت گروه، بنده به مدیریت گروه انتخاب شدم.
*بازنگری دوره از کی شروع شد؟

چنان‌که گفتم، بازنگری در چارچوب امکانات دوره (یعنی حذف برخی از دروس جبرانی یا افزودن برخی از دروس اختیاری) از همان اوایل شروع شد؛ به‌ویژه از سال ۱۳۸۶ که با تغییر مدیریت گروه، دوره به قوامی رسید که بازنگری عمیق‌تر و کیفی‌تر را ممکن کرد. از سال ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷، حذف دو درسی که ذکر کردم و نشاندن دروسی دیگر به جای آنها از بین دروس اختیاری، از طریق پیشنهاد به شورای آموزشی دانشکده و دانشگاه اعمال شد. در سال ۱۳۸۹، اقدام به بازنگری بنیادی دوره آغاز شد. برای این منظور، گروهِ بازنگری‌ای متشکل از این اشخاص تشکیل دادیم: آقایان حاجی‌قاسمی، بهشتی، چگینی، رحیم‌زاده، قیومی؛ خانم‌ها اهری، لاله، صدیقه گلشن، و خانم عاطفه کرباسی که دبیر گروه بودند.
 یکی از چیزهایی که بازنگری فوری را لازم می‌آورد اتفاق مهم اداری‌ای بود که به شدت دوره را گرفتار خود کرده بود. آن اتفاق این بود که از ابتدای سال تحصیلی ۸۸- ۸۹، بنا بر ابلاغ وزارت علوم، دوره‌های کارشناسی ارشد به چهار نیم‌سال (و با احتساب یک نیم‌سال اضافی، حداکثر به پنج نیم‌سال) محدود شد. به‌علاوه، این موضوع مطرح شد که دانشجویان باید بابت دروس جبرانی شهریه بپردازند. برنامۀ دوره را در اصل برای هفت نیم‌سال ریخته بودیم. به‌علاوه، در آن از همۀ ظرفیت‌ها، از جمله ۱۲ واحد درس جبرانی و پیش‌نیاز استفاده کرده بودیم. به عبارت دیگر، دوره بر اساس ۴۴ واحد در هفت نیم‌سال برنامه‌ریزی شده بود. حالا دانشجویان بایست همان ۴۴ واحد را در ظرف چهار یا پنج نیم‌سال می‌گذراندند و ممکن بود دانشگاه بابت ۱۲ واحد جبرانی و حتی یک نیم‌سال اضافی از دانشجویان پول طلب کند. به این نحو، دانشجویان ورودی ۱۳۸۸ با بدترین بحران در دوره مواجه بودند؛ یعنی این دوره دشوارترین دوره در همۀ روزگار این رشته از آغاز تأسیس تا امروز بود. برای اینکه دامنه و شدت این بحران به حداقل ممکن برسد، در همان سال ۸۸ یک برنامۀ اصلاحی اضطراری تهیه کردیم؛ از تعداد دروس جبرانی کاستیم و برخی از دروس اصلی را در هم ادغام کردیم. دروس اصلی‌ای که قبلاً در قالب جبرانی یا اختیاری عرضه می‌شد به حالت اصلی برگرداندیم. برنامۀ زمان‌بندی دقیقی برای پیش‌برد پایان‌نامه‌ها تهیه و بر اجرای آن اهتمام کردیم. از این طریق، این مشکل را در دانشگاه شهید بهشتی موقتاً حل کردیم. اما در دانشگاه هنر اصفهان، که به‌تازگی برای دورۀ مطالعات معماری ایران دانشجو پذیرفته بود، این مشکل به این نحو قابل حل نبود. دانشگاه شهید بهشتی دانشگاه مادر است و می‌تواند بدون مراجعه به وزارت علوم، با تصمیم شورای آموزشی دانشگاه در برنامه‌های درسی دخل و تصرف کند؛ اما دانشگاه هنر اصفهان چنین اختیاری ندارد. به این سبب، بحرانِ یادشده در دانشگاه هنر اصفهان بالا گرفت که تا سال ۱۳۹۳ ادامه داشت.

 در گروه بازنگری‌ای که گفتم، ساعت‌ها دربارۀ مبانی، اهداف، دانش‌آموختگان دوره، آیندۀ شغلی آنان، تک‌تک دروس، پیوند بین دروس، محتوای دروس، و مانند اینها بحث شد. در طی این مدت، یعنی از سال ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۹ یا ۱۳۹۰، چندین برنامۀ اصلاحی آزمایشی، به گمانم در حدود سیزده برنامۀ کامل، تهیه شد. در این بین بود که شنیدیم وزارت آموزش عالی در دولت دهم بازنگری همۀ دوره‌های کارشناسی ارشد‌ معماری و هنر را به دانشگاه هنر اصفهان سپرده است؛ از جمله دورۀ مطالعات. دانشگاه هنر اصفهان هم کار بازنگری این رشته را به یکی از مدرسان خود، آقای محمدمهدی پوستین‌دوز، سپرده بود که حتی یک روز در این دوره درس نداده بودند و یک مقاله در تاریخ معماری نداشتند. ایشان را به جلسۀ گروه دعوت کردیم؛ گفتیم که ما پنج‌شش سال است که این رشته را آموزش می‌دهیم، دوره را بازنگری می‌کنیم، استادها را می‌شناسیم، درباره‌اش مطالعه می‌کنیم و چند پایان‌نامه و دانش‌آموخته داشتیم؛ همۀ اعضای این جمع تقریباً همۀ مشغولیت زندگی‌شان تاریخ معماری است. پیشنهاد کردیم که ایشان در جلسات گروه بازنگری ما شرکت کنند؛ و ما کمک کنیم تا با هم به نتیجه برسیم. متأسفانه نپذیرفتند. یکی از دانش‌آموختگان را به منزلۀ رابط با دانش‌آموختگان دوره به ایشان معرفی کردیم. نه تنها با او تماسی نگرفتند، بلکه بابت این خیرخواهی، از او و بنده وزارت علوم شکایت کردند و این شکایت به رئیس دانشگاه رسید! به هر حال، خودشان برنامه‌ای را برای بازنگری دورۀ مطالعات تهیه کردند. بعدها، چنان‌که خواهم گفت، این برنامه را دیدم. همین‌قدر بگویم که این برنامه نمایندۀ بارز وضع سیاست‌گذاری آموزش عالی در دولت دهم است و از این حیث سندی تاریخی و گویا محسوب می‌شود. وقتی که از همکاری ایشان مأیوس شدیم، به دانشکده و دانشگاه شهید بهشتی پیشنهاد کردیم که به وزارت‌خانه اعلام کند که ما هم به‌رایگان برنامه‌ای تهیه می‌کنیم. در همان گروه بازنگری‌ای که گفتم برنامه‌ای تدوین کردیم و در سال ۱۳۹۲ از طریق دانشگاه شهید بهشتی برای وزارت‌خانه فرستادیم. وزارت‌خانه داوری برنامۀ پیشنهادی ما را به دانشگاه تهران سپرد. از قضا، دوستانمان در دانشگاه تهران هم در آن زمان به این نتیجه رسیده بودند که دورۀ مطالعات تأسیس کنند.
*ماجرا در دانشگاه هنر اصفهان چگونه پیش رفت؛ به‌ویژه با آن بحرانِ کوتاه شدن دوره؟

متأسفانه مدیریت وقت دانشگاه هنر اصفهان این رشته را فقط با ولع افزودن بر تعداد رشته‌ها دایر کرده بود؛ ادارۀ آن را به دانشکدۀ معماری و گروه معماری سپرده بود؛ و حتی این رشته در آن دانشگاه تا مدت‌ها «مسئول رشته» نداشت. در حدود سال ۱۳۹۲، اتفاق خوبی که در آنجا افتاد و از بحران دانشجویان کاست سپردنِ مسئولیت این رشته به آقای محمدمهدی سعدوندی بود که به خیرخواهی و حلم شهره‌اند. ایشان در گفتگو با بنده وضع بحرانی دانشجویان این رشته در دانشگاه هنر اصفهان را، که بایست دوره‌ای با ۴۴ واحد را در چهار نیم‌سال می‌گذراندند، تشریح کردند و خواستند تصویب برنامۀ پیشنهادی گروه ما را در وزارت علوم پی‌گیری کنیم. در تابستان ۱۳۹۳، بنده به نمایندگی از دانشگاه شهید بهشتی، با آقای سعدوندی، به نمایندگی از دانشگاه هنر اصفهان، به ادارۀ برنامه‌ریزی آموزشی وزارت علوم رفتیم. برنامۀ پیشنهادی دانشگاه هنر اصفهان را خواستیم. در همان‌جا آن را بررسی کردیم و متفقاً صورت ‌جلسه کردیم که این برنامه از هر حیث مردود است. در نتیجه، آن برنامه پیش از ابلاغ برای اجرا لغو شد. اگر آن برنامۀ عجیب را ببینید، که کمترین ربطی با تاریخ معماری و اهداف دوره و بلکه با هیچ دورۀ دانشگاهی‌ای در جهان ندارد، تصدیق خواهید کرد که به این نحو، جلو فاجعه‌ای گرفته شد. قرار شد برنامۀ جدیدی پیشنهاد کنیم. برنامۀ مصوب گروه بازنگری را با اعمال تغییرات مختصر مورد نظر آقای سعدوندی در یکی‌دو درس، متفقاً از طرف خودمان و دانشگاه هنر اصفهان به وزارت‌خانه عرضه کردیم. چون دانشگاه تهران هم از همان سال ۹۳ این رشته را تأسیس کرده بود، قرار شد از آنها هم نظرخواهی شود. نمایندۀ آنها، دوست گرامی‌مان آقای محمدحسن خادم‌زاده، به وزارت‌خانه تشریف آوردند و دوباره جلسه‌ای چهارنفره (آقای سعدوندی، آقای خادم‌زاده، بنده، و آقای علی یاران از وزارت علوم) تشکیل دادیم. در آنجا معلوم شد که دانشگاه تهران برنامۀ قدیم مصوب وزارت علوم (برنامۀ اولیۀ دوره) را اجرا نکرده؛ بلکه چون دانشگاه مادر است، همان برنامۀ بازنگری‌شدۀ دانشگاه شهید بهشتی را که برای داوری به آنجا داده شده بود در شورای آموزشی دانشگاه تهران تصویب کرده است؛ با این تفاوت که برخی از دروس اختیاری، به‌خصوص دروس مربوط به معماری معاصر، را به اصلی تبدیل کرده و برخی از دروس مربوط به مباحث نظری و روشی تاریخ معماری را به حاشیه برده است. بنا بر این، در جلسۀ دومی که با حضور دوستانمان آقایان پیروز حناچی و خادم‌زاده از دانشگاه تهران، آقای سعدوندی و بنده در وزارت‌خانه تشکیل شد، دوستان دانشگاه تهران هم موافقت کردند که همان برنامۀ مورد نظر ما و دانشگاه هنر اصفهان به تصویب برسد و اگر آنها هم می‌خواهند تغییری در برنامه بدهند، در داخل دانشگاه خودشان تغییر را اعمال کنند. آن برنامه طی صورت‌جلسه‌ای به تصویب رسید و مدتی بعد، با پی‌گیری آقای سعدوندی، بنده، و آقای ندیمی، از وزارت علوم رسماً به دانشگاه‌ها ابلاغ شد و در وبگاه وزارت‌خانه قرار گرفت. بدین ترتیب، این برنامه در دانشگاه هنر اصفهان برای دانشجویان ورودی ۹۳ به بعد در همان نیم‌سال اول سال تحصیلی ۹۳- ۹۴ اعمال شد؛ اما در دانشگاه شهید بهشتی، مدتی طول کشید تا مجوز آن از مسیر اداری داخل دانشگاه بگذرد و به ما برسد. ناگزیر، دانشجویان ورودی ۹۳ در دانشگاه شهید بهشتی مطابق برنامۀ اصلاحی داخلی دانشگاه دوره را گذراندند؛ اما برنامۀ اصلاحی مصوب وزارت علوم برای دانشجویان ورودی ۹۴ به بعد اجرا شد و اکنون برنامۀ درسی در دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه هنر اصفهان یکی است؛ و همین برنامه، با تغییر در ماهیت اختیاری و اجباری برخی از دروس در دانشگاه تهران نیز اجرا می‌شود.
*با این حساب، برنامۀ جدید دو دوره است که در دانشکده اجرا می‌شود. آیا قصدی برای بازنگری آن دارید؟

چنان‌که گفتم، سنت بازنگریِ مستمرِ محتوا و شکل دروس از بدو تأسیس دوره در گروه ما جاری بوده است و همچنان ادامه دارد. اخیراً خانم دکتر اهری، مدیر جدید گروه، گروهی با حضور چند نفر از دانش‌آموختگان برجستۀ دوره تشکیل داده‌اند و دربارۀ مبانی و اهداف دوره بحث می‌کنند. قصدشان این است که بر اساس نتایج این گفتگوها، و نیز نظرخواهی از دانشجویان و دانش‌آموختگان در هرسه دانشکده، در طی سال‌های آینده برنامۀ جدیدی تهیه کنند.
*آیا گروه مطالعات معماری ایران در دانشگاه شهید بهشتی قصد ندارد نتایج تأسیس دورۀ مطالعات و محصولات آن را در درون و بیرون دانشگاه نقد کند؟

یکی از وظایف گروه یادشده همین است. به‌علاوه، نقد فایدۀ دوره و خدمات و صدمات اجتماعی و علمی آن جزو مشغولیت‌های اصلی اعضای گروه است. امیدوارم دانشجویان و دانش‌آموختگان دوره در این زمینه مشارکت کنند.
همان‌طور که عرض کردم و خودتان هم توجه دارید، هدف از این گفتگو فقط عرضه و ثبت اطلاعات اولیه دربارۀ ماجرای تأسیس دوره بود. نقد آن، از جمله بررسی نتایج نظری و عملی تأسیس دوره، نیاز به مجال دیگری دارد. همین حالا هم شما و دیگر دانشجویان فرصت دارید که در جلسات نقد دوره که در هر نیم‌سال دست‌کم یک بار و یک بار هم به صورت سالیانه (سالی دست‌کم سه بار) به همت خانم اهری و دیگر دوستان تشکیل می‌شود مشارکت کنید و نظرتان را در آنجا بگویید. با اهتمام استادان جوان گروه، می‌شود جلسات گسترده‌تری با حضور استادان دانشجویان و دانش‌آموختگان دانشگاه‌های دیگر هم برگزار کرد.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر