زندگی در روستاها به سرعت در حال تغییر است و این تغییر تابعی است ناموزون از تغییرات پرشتاب جامعه شهری. اکنون تحولات جامعه مدرن ــ که اغلب با کلیدواژه «توسعه» تفهیم میشوند ــ هم در ذات و ماهیت روستا بروز یافته و هم بر شیوههای رویکرد به روستا و راههای شناخت و درک و فهم آن سیطره پیدا کرده است. در تعاریف کلاسیک مفهوم توسعه ــ در آغاز دوره مدرن ــ و همچنین برنامههایی که بر آن اساس نوشته شدهاند، رویکردی انسانمحور حاکم بود. رویکردی که در آن انسان مدرن بر خلاف سنت پدرانش، خود را جدا از طبیعت پیرامونش تصور میکند و شأن جهان نزد او از امری عینی و بیرونی (ابژکتیو) به امری ذهنی (سوبژکتیو) و تحت کنترل تغییر یافته است. در این دیدگاه، طبیعت ابزاری است در جهت دستیابی هرچه سریعتر به مدینه فاضلهای که مدرنیته ترسیم میکند.
در برنامههای توسعهای مبتنی بر دیدگاه مدرن، روستا و پاسخهای انسان روستایی به بستر زیست خود نمادی از زندگی بدوی انسانی و مترادف با «عقبماندگی» یا «دورافتادگی» تلقی میشد. در این دورانْ باور عوامانه از کلمه «گذشته»، برداشتی چون «کهنگی»، «انقضا» و «ناکارآمدی» را ادراک میکرد؛ این باور که منجر به استقبال از برنامههای توسعهای مدرن شد، نتیجه برداشت «خطی» و نه «رُتبی» از «گذشته» بود.
به موازات آشکار شدن هزینههای اجتماعی، فرهنگی، زیستمحیطی و انسانی توسعه با مبانی جهانبینی مدرن، جنبههای فریبنده و منفی این پدیده نیز بیشتر محرز شد. کمکم روشن شد که این مفهوم نهتنها به خاطر عدم وفا به وعدههایش شکست خورده، بلکه مسبب ــ یا دستکم قرین ــ آسیبها و معضلات گوناگون زیستمحیطی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نیز بوده است.
در مسیری موازی، نگاه به میراث انسانی از مسیری پرفرازونشیب گذشته بود تا از مفهوم عتیقهجویی و انحصار میراث انسانی در اشیای آنتیک، به مفهوم حفاظت از «میراث انسانی» برسد. فرآیند تکوین مفهوم «حفاظت»، در ابتدا حفاظتگران و نظریهپردازانی را در این حوزه پرورد که هرگونه تحول در زندگی سنتی انسان و فرآوردههای برآمده از آن را مردود میشمردند. ترجمه مفهوم حفاظت به «نگهداری اثر در شکل طبیعی و اولیه خود» و تاکید بر «حفظ همان شکل در آینده حتی اگر عمر زیادی نکند»، بر صورتی از حفاظت محدود میشد که بیش از هر چیز مقصود از حفاظت را نگهداری «کالبد» پدیدهها میدانست.
حال سوال این است که آیا حفاظت از پدیدههایی که به تعبیری زنده و در حال «هست شدن» مدام هستند ــ چون روستا ــ میتواند منحصر به حفاظت کالبدی آنها باشد؟ و آیا با حفاظت کالبدی حفاظت روح آن نیز ممکن است؟
در کنار وجه سلبی حفاظت که مبارزه با عوامل فرسایشی است، وجهی ایجابی نیز وجود دارد که آن فراهم کردن شرایط ادامه «حیات» فرآوردههای انسانی در امروز و آینده است. گرچه این دو عامل در نگاه اول بسیار شبیه به هم به نظر میرسند اما تفاوت عمدهای بین آنها میتوان قایل شد.
سخن از حفاظت میراث روستایی که به میان میآید، گاه تصور میشود که مقصود حفاظت از بناهایی است که از گذشته روستا به جا مانده، پس حفاظت از کالبد این آثار همان حفاظت از روستاست. برداشتی دیگر از حفاظت روستایی اما دوراندیشانهتر است. این برداشت، حفاظت از روستا را حفاظت از الگوهایی کالبدی در روستا میپندارد و تصوری مدولار از الگو دارد، به این معنی که میتوان با مطالعه پلانها و نماهای بناهای روستایی، چند نمونه پلان و نمای تیپ طراحی کرد و از آنها برای ساختوسازهای جدید روز بهره برد. البته در این روش هم صورت آثار حفظ میشوند، اما آنچه باقی میگذارد پوستهای بیروح و افعالی غافل از علتهاست که با اندک تغییری در صورت مساله خلاقیتی برای پاسخگویی ندارد. صورت متکاملتر این دو برداشت از مفهوم حفاظت، «حفاظت مبتنی بر توسعه» است. در این رویکرد سوم، مقصود از حفاظت میراث روستایی، حفاظت از «روند تعامل انسان و بستر زیست» است؛ چنین تعاملی است که کالبد میراث روستایی و بلکه الگوهای کالبدی میراث روستایی را تولید میکند و مهمتر آن که، در جریان تحولات و تطورات انسان و ابزار و روزگار، همواره کالبدها و الگوها را تازه و زنده نگاه میدارد. این تعامل دامنهای از «بهکارگرفتن مصالح بومآورد، یافتن پاسخ به شرایط اقلیمی، جغرافیایی، اقتصادی، فرهنگی» تا «دانشی که بر تناسبات معماری» احاطه دارد»، را شامل میشود.
روستا به عنوان میراثی انسانی در نتیجه جریان طبیعی زندگی انسان طی هزاران سال روی زمین تکوین یافته و بر نوعی رشد «بهقاعده» و «بهاندازه» استوار بوده است. آهنگ تغییر و رشد آن علاوه بر پیوستگی، ویژگیهای دیگری نیز داشته که «آهستگی» و «گامبهگامی» در دگرگونی و روند تغییرات از آن جمله بوده است. هدف «حفاظت مبتنی بر توسعه» در روستاها، حفاظت از «جریان زندگی» روستایی مبتنی بر همان رشد «بهقاعده» و «بهاندازه» است که نه از هویت خود تهی شده باشد و نه از زندگی با استانداردهای روزگار خود بازبماند. مساله به هیچ وجه اصرار بر استفاده از مصالح یا نمادهای سنتی روستا و پرهیز از ورود نمادهای مدرن نیست. بلکه هر عنصری که بتواند به آرامی در جان زندگی روستایی بنشیند، خود را سازگار بر روند رشد آن کند و به حیات زندگی روستایی (و نه شهری کردن آن) کمک کند، خود بخشی از هویت تازه روستاست که در زاد و ولدی سالم حیات خود را یافته است. چنان که چرخ چاه روزگاری در روستاها نبود و اکنون میتواند بخشی از هویت روستا باشد.