×

جستجو

دو روایت دربارۀ سنت و القاب خنیاگران در ایران‌زمین

به نام خدا

روایت نخست 

در چند سفر پژوهشی در دهۀ هشتاد خورشیدی به جمهوری تاجیکستان، در میان مردم روستاها و شهرهای جنوب این کشور رفتم؛ مردم ولایت‌های ختلان، کولاب و بدخشان که مانند مردمان سرتاسر این سرزمینْ موسیقی ریشه در زندگیشان دارد. اگرچه موسیقی جنوب تاجیکستان، از جهاتی متمایز از مناطق دیگر این کشور است. در تاجیکستان دو سیستم موسیقایی وجود دارد که به نظر می‌رسد این دو سیستم با هم ارتباط ارگانیک و ژنتیک ندارند: سیستم‌های «شش‌مقام» و «فلک». سیستم شش‌مقام بیشتر در ولایت خجند در شمال و ولایت بدخشان در جنوب شرقی تاجیکستان رایج است و سیستم فلک در جنوب این کشور یعنی ولایت ختلان به مرکزیت کولاب رواج دارد.

 فلک فریاد است؛ شیوۀ فریاد کردن مردم کوهستان به گوش خدا؛ فریادی خراسانی در کوچک‌ترین قالب شعری یعنی رباعی و دوبیتی­. فلک نالۀ شادی مردمان است از «چرخ گردون»؛ از این سبب این طرز را «فلک» نامیده‌اند.

قرن‌هاست که در اشعار «فلک‌خوانی» -مانند سرتاسر حیات موسیقیایی این سرزمین- موضوع‌ها و مضامین رباعیات و دوبیتی­‌های عارفانی چون ابوسعید ابوالخیر، باباطاهر، باباکوهی، خواجه عبدالله انصاری، جلال‌الدین محمد بلخی (مولوی)، سنایی و ... همواره جاری و منبع الهام اشعار مردمی بوده‌اند.

اگر دستم رسد بر چرخ گردون

از او پرسم که این چین است و آن چون

یکی را داده­ای صد ناز و نعمت

یکی را قرص جو آلوده در خون

باباطاهر

 

فریاد ز دستِ فلکِ جامه‌کبود

یاران مرا یگان یگان آمده برد

گر قاعدۀ فلک چنین خواهد ماند

فردا نگری نوبت ما خواهد شد

 رباعی مردمی تاجیکی


فلک‌خوانی با سازی به نام «دمبرا» اجرا می‌شود؛ سازی کوچک و بدون پرده از خانواده سازهای زهی مضرابی دسته بلند که حرکت ملودیک بر روی دسته آن و به صورت طولی انجام می‌شود، مانند انواع دوتار در میان اقوام گوناگون ایران، نه به صورت عرضی، چون عود.

روایت دوم 

از مردم کوچه و خیابان در شهرها و روستاهای کولاب و قرقان‌تپه و... اصطلاحی را شنیدم که بسیار جالب بود. از ما که سوال می‌کردند «شغلتان چیست؟» و پاسخ ما را می‌شنیدند، پس از آن می‌پرسیدند: «حافظ هستید؟» این کلمه برایم خیلی زیبا و آشنا آمد. در راه بازگشت از روستای لنین‌آباد راهیِ شهر سراب بودیم که یادم آمد در رساله‌ها و تذکره‌های قدیمی در ابتدای نام برخی از اهل موسیقی این لقب را دیده‌ام. اولین نامی که به خاطرم آمد، مشهورترین نظریه‌پرداز موسیقی دورۀ تیموری مقیم مراغه و سمرقند و هرات یعنی مولانا عبدالقادر حافظ مراغه‌ای بود.

پس از بازگشت از سفر، موضوع را در برخی از رسالات جست‌وجو کردم. در اینجا چند مورد از نتایج آن جست‌وجو را به عنوان شاهد می‌آورم. در رسالۀ احیاءالملوک، ملک شاه حسین از چند حافظ در ماوراءالنهر نام می‌آورد، از آن جمله حافظ یوسف قانونی و حافظ شیخ «که در خوانندگی سرآمد خوش‌الحانان ولایت ماوراءالنهر و خراسان بود که به نالۀ حزین و نغمات سِحرآفرینْ داغ‌نِهِ سینة آسوده‌دمان بود» (ص ۳۶۶ و۳۶۷) و حافظ محب‌علی ازبک و حافظ محمد. «الحق حافظ محمد قیم در خوانندگی و گویندگی مسیح‌نفسی بود که به آوازْ مُردۀ فرسوده را زنده کردی و دلِ افسرده را چنان گرم و ...» (ص۳۲۹). زین‌الدین محمود واصفی در کتاب بدایع‌الوقایع در بیان مجلسی که مجدالدین محمد مشهور به میرکلان در سال ۸۹۷ هجری، در قریه پرز واقع در نیم‌فرسنگی هرات برای امیر علیشیر نوایی ترتیب داده و جمعی از اهل شعر و ادب و ساز آواز را گرد آورده بود، اهل مجلس را چنین نام می‌برد: حافظ بصیر، حافظ میر، حافظ حسن علی، حافظ حاجی، حافظ سلطان محمود عیشی، حافظ اوبهی، حافظ تربتی، حافظ چراغدان، حافظ قزاق قانونی. در این روایت البته نام نوازندگان با لقب «استاد» آمده است. مانند: استاد حسن نایی و ... (رک. ج۱، ص ۱۷۱).

بر اساس منابع مکتوب و شواهد میدانی، لقب حافظ در ولایت ختلان تاجیکستان به موسیقیدانی اطلاق می‌شود که مانند بخشی‌های شمال خراسان، باخشی‌های ترکمن‌صحرا، عاشیق‌های آذربایجان، پهلوان‌های سیستان و بلوچستان و ... خود شعر بسراید، بخواند و بنوازد؛ در واقع شخصی که جامع علم و عمل موسیقی باشد. اما اگر شخصْ تنها نوازنده و یا خواننده‌ای حرفه‌ای و توانا باشد، در این صورت او را مطابق سنت قدیم با لقب «استاد» نام می‌برند. لذا به نظر می‌رسد این نظریه که لقب حافظ لزوما به این دلیل به استادان موسیقی قدیم اطلاق می‌شده که حافظ کلام الله مجید هستند، چندان درست به نظر نمی‌رسد.

خنیاگران در ایران‌زمین علاوه بر حافظ و بخشی و باخشی و ... به نام‌های دیگری خوانده می‌شوند که شرح آن در جدول آمده است.

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر