در علوم تجربی، نظریه (تئوری) را دستگاهی میدانند برای آزمون فرضیهها و تبیین واقعیات و پیشبینی نتایج تحقیق. در حوزۀ معماری، بحث دربارۀ نظریه ابعاد پیچیدهتری دارد، به ویژه زمانی که با تاریخ معماری در هم میآمیزد. در اینجا میخواهیم با استفاده از دیدگاه هانو والتر کروفت این مقوله را بهتر بشناسیم. وی در مقدمۀ اثر خود به نام تاریخچهای دربارۀ نظریۀ معماری، از ویترویوس تا اکنون (۱) این پرسش مطرح کرده که «نظریۀ معماری چیست؟» و کوشیده که این مفهوم را واکاوی و نسبت آن را با تاریخ معماری و مباحث زیباییشناختی روشن کند. ادامۀ این نوشتار برداشتی است از دیدگاه کروفت دربارۀ نظریۀ معماری، از این رو پیوستگیِ متن اصلی را نخواهد داشت. البته کوشیدهام که لحن نویسنده حفظ شود و برخی جملات مهم را دقیقاً ترجمه کردهام.
کروفت در آغاز میگوید که ممکن است بتوان به تعریفی کمابیش عینی از مفهوم نظریۀ معماری رسید، اما ضوابط آن فقط برای یک دورۀ تاریخی معتبر است. تعاریف انتزاعی و هنجاریْ غیر کاربردی و از نظر تاریخی غیر قابل دفاعاند. امکان رسیدن به تعریفی محدودتر بیشتر میشود، اگر تاریخ تفکر معماری را منحصراً چیزی بدانیم که در متون ثبت شده است. از سوی دیگر، میتوان نظریۀ معماری را از آثار بهجای مانده استنتاج کرد، گرچه توافقی در تفسیر وجود ندارد. افزون بر این، تحلیلهای تاریخی در معماری به ندرت مستقیماً به نظریههایی که در پسِ آنها قرار داشته است، اشاره میکند. نظریۀ معماری جنبهای از پروسۀ تاریخی است که مشاهدهگر بخشی از آن است.
هر نظام نظریهای باید بر اساس اهداف خودش قضاوت شود و ما نخست باید بپرسیم که هدفش چیست و دوم اینکه مخاطبانش چه کسانیاند؟ مفهوم پوزیتویستی و تکاملی توسعه را نمیتوان در این باره پذیرفت. مفهوم توسعه در نظریۀ معماری را نمیتوان صورتبندی کرد. مفاهیم نظریهایِ معماری ممکن است در سیاقهای ادبیِ بسیار پیچیده یافت شود، همچنین در مباحثی در نظریۀ هنری که معماری فقط جنبهای از آن است، مانند موضوع تناسبات. پرسشهایی دربارۀ مصالح، ساخت، کاربرد و غیره نیز جایگاهشان را در نظریۀ معماری دارند.
بخش عمدهای از برنامههایی را که ادعای نظریۀ معماری بودن دارند، در پی ترکیبی از ملاحظات عملی و زیباییشناختی و اجتماعی در یک کلِّ یکپارچهاند. کتابهای نویسندگانی که خودشان معمار بوده، با عکس و نقشههای بناهای ساختهشده یا طرحهای آرمانی تصویرسازی شدهاند و از کتابهایی که نویسندگانشان معمار نبودند، مشهورترند. یک روش عملی این است که به عناوین مستقلی چون قواعد کلاسیک معماری، نظریۀ تناسبات، یا مطالعۀ بناهای خاص پرداخته شود. هر چند این خطر وجود دارد که نتایج آن به کل نظریۀ معماری تعمیم داده شود.
یک تعریف کاربردی این است که نظریۀ معماری را شامل هر نظام نوشتاریای بدانیم که بر دستهبندیهای زیباییشناختی استوار است، حتی اگر مفاد زیباشناختی به کارکردی تحویل شود. این تعریف با این پرسش مواجه است که در یک سو نظریۀ هنری و زیباییشناختی وجود دارد و در سوی دیگر فناوری ناب. همچنین میان نظریۀ معماری و دیگر حوزههای تاریخی ارتباط نزدیکی وجود دارد، مانند باستانشناسی، تاریخ معماری، و تاریخ هنر. حتی از دیدگاه برخی صاحبنظران، در آرمانشهر سیاسی و اجتماعی میتوان ایدههای اجتماعی را بر اساس صورت ایدههای معماری توضیح داد. در برخی اعصار نظریۀ معماری تحت نفوذ ایدئولوژیهای سیاسی بوده، از این رو، گاهی به شبهنظریه تنزل پیدا میکرده است، برای مثال در نظامهای توتالیتر و فاشیستی.
در قرن نوزدهم با روش تاریخیگری از تاریخ معماری برای رسیدن به نظریۀ معماری استفاده کردند. تاریخ هنر میتواند بر نظریۀ معماری از طریق احیا کردنِ خاطرۀ نظریههای تاریخی اثرگذار باشد. نظریههای معماری همیشه به یک سیاق تاریخی تعلق داشتهاند. نظامهای جدید از جدل دربارۀ نظامهای قدیمی بیرون میآیند. بنابراین نظریۀ معماری و تاریخ، از این منظر، مترادفاند.
ارتباط نظریۀ معماری و معماریِ ساختهشده در زمان خودش چیست؟ آیا نظریه مجموعهای از بازتاب اصول گذشته است که وظیفهاش تکمیل و توجیه و عقلانی جلوه دادنِ چیزی است که ساخته شده؛ یا وضع برنامهها و الزاماتی برای انجام دادن معماری؟ بهتر است بگوییم که بین این دو در نوسان است. تأثیر مستقیم بعضی نظریههای معماری در سالها و سدههای بعد دیده شده است، مانند نظریات ویترویوس و لوکوربوزیه. دربارۀ تأثیر نظریه بر معماریِ ساختهشده دوگانگی وجود دارد. از یک سو میتواند از تولید معماری بد جلوگیری کند، اما از سوی دیگر ممکن است مانع خلاقیت شود. با این همه، معماریای که بدون پایۀ نظری باشد یا بوالهوسانه خواهد بود یا تکراری و بازاری.
آیا میتوان نتیجه گرفت که معماری خوب فقط در ارتباط نظریهها قابل توجیه است؟ برخی معماران به این ارتباط دو سویه اعتقاد داشته و آثار نظریهای در کنار آثار معماریشان بهجای گذاشتهاند، مانند رایت و پالادیو. اگر کسی با نظریات ایشان آشنا نباشد، نمیتواند بناهایشان را کامل درک کند. البته فقط در موقعیتهای خاص تاریخی معماران میتوانستند آثارشان را شرح دهند.
نظریۀ معماری باید به مثابۀ ماهیت قانون در سیاق تاریخیاش دیده شود. یک ایدۀ زیباییشناختی به تنهایی مهم نیست، آنچه مهم خواهد بود این است که در چه موقعیت و چه سیاقی شکل گرفته است. این خطر وجود دارد که تاریخچۀ نظریۀ معماری تبدیل شود به تاریخچۀ زیباییشناسی، فناوری، جامعه، فرهنگ، و غیره. از سوی دیگر، اختصاص دادنِ فصول تاریخچۀ نظریۀ معماری به مفاهیم پایهای چون تناسبات، تقارن، قوانین کلاسیک، تزئینات، کارکردگرایی، معماری ارگانیک ممکن است سودمند باشد، اما بیم آن میرود که از سیاق تاریخیشان جدا شوند. برخورد شایسته با یک نظام نظریهای این است که آن را با ادعاهای خودش ارزیابی کنیم.
در پایان، کروفت به شرح فصول کتابش میپردازد که در سی و یک فصل تنظیم شده است. عناوین آنها بسیار متنوع و متفاوت با کتابهایی است که هدفشان صرفاً تاریخ معماری بوده و مقولاتی چون تاریخ، منطقۀ جغرافیایی، معماران، سبک، شیوۀ اندیشیدن، مفاهیم زیباییشناختی، و بناهایی با کارکردهای خاص را در بر میگیرد.
کروفت در آغاز میگوید که ممکن است بتوان به تعریفی کمابیش عینی از مفهوم نظریۀ معماری رسید، اما ضوابط آن فقط برای یک دورۀ تاریخی معتبر است. تعاریف انتزاعی و هنجاریْ غیر کاربردی و از نظر تاریخی غیر قابل دفاعاند. امکان رسیدن به تعریفی محدودتر بیشتر میشود، اگر تاریخ تفکر معماری را منحصراً چیزی بدانیم که در متون ثبت شده است. از سوی دیگر، میتوان نظریۀ معماری را از آثار بهجای مانده استنتاج کرد، گرچه توافقی در تفسیر وجود ندارد. افزون بر این، تحلیلهای تاریخی در معماری به ندرت مستقیماً به نظریههایی که در پسِ آنها قرار داشته است، اشاره میکند. نظریۀ معماری جنبهای از پروسۀ تاریخی است که مشاهدهگر بخشی از آن است.
هر نظام نظریهای باید بر اساس اهداف خودش قضاوت شود و ما نخست باید بپرسیم که هدفش چیست و دوم اینکه مخاطبانش چه کسانیاند؟ مفهوم پوزیتویستی و تکاملی توسعه را نمیتوان در این باره پذیرفت. مفهوم توسعه در نظریۀ معماری را نمیتوان صورتبندی کرد. مفاهیم نظریهایِ معماری ممکن است در سیاقهای ادبیِ بسیار پیچیده یافت شود، همچنین در مباحثی در نظریۀ هنری که معماری فقط جنبهای از آن است، مانند موضوع تناسبات. پرسشهایی دربارۀ مصالح، ساخت، کاربرد و غیره نیز جایگاهشان را در نظریۀ معماری دارند.
بخش عمدهای از برنامههایی را که ادعای نظریۀ معماری بودن دارند، در پی ترکیبی از ملاحظات عملی و زیباییشناختی و اجتماعی در یک کلِّ یکپارچهاند. کتابهای نویسندگانی که خودشان معمار بوده، با عکس و نقشههای بناهای ساختهشده یا طرحهای آرمانی تصویرسازی شدهاند و از کتابهایی که نویسندگانشان معمار نبودند، مشهورترند. یک روش عملی این است که به عناوین مستقلی چون قواعد کلاسیک معماری، نظریۀ تناسبات، یا مطالعۀ بناهای خاص پرداخته شود. هر چند این خطر وجود دارد که نتایج آن به کل نظریۀ معماری تعمیم داده شود.
یک تعریف کاربردی این است که نظریۀ معماری را شامل هر نظام نوشتاریای بدانیم که بر دستهبندیهای زیباییشناختی استوار است، حتی اگر مفاد زیباشناختی به کارکردی تحویل شود. این تعریف با این پرسش مواجه است که در یک سو نظریۀ هنری و زیباییشناختی وجود دارد و در سوی دیگر فناوری ناب. همچنین میان نظریۀ معماری و دیگر حوزههای تاریخی ارتباط نزدیکی وجود دارد، مانند باستانشناسی، تاریخ معماری، و تاریخ هنر. حتی از دیدگاه برخی صاحبنظران، در آرمانشهر سیاسی و اجتماعی میتوان ایدههای اجتماعی را بر اساس صورت ایدههای معماری توضیح داد. در برخی اعصار نظریۀ معماری تحت نفوذ ایدئولوژیهای سیاسی بوده، از این رو، گاهی به شبهنظریه تنزل پیدا میکرده است، برای مثال در نظامهای توتالیتر و فاشیستی.
در قرن نوزدهم با روش تاریخیگری از تاریخ معماری برای رسیدن به نظریۀ معماری استفاده کردند. تاریخ هنر میتواند بر نظریۀ معماری از طریق احیا کردنِ خاطرۀ نظریههای تاریخی اثرگذار باشد. نظریههای معماری همیشه به یک سیاق تاریخی تعلق داشتهاند. نظامهای جدید از جدل دربارۀ نظامهای قدیمی بیرون میآیند. بنابراین نظریۀ معماری و تاریخ، از این منظر، مترادفاند.
ارتباط نظریۀ معماری و معماریِ ساختهشده در زمان خودش چیست؟ آیا نظریه مجموعهای از بازتاب اصول گذشته است که وظیفهاش تکمیل و توجیه و عقلانی جلوه دادنِ چیزی است که ساخته شده؛ یا وضع برنامهها و الزاماتی برای انجام دادن معماری؟ بهتر است بگوییم که بین این دو در نوسان است. تأثیر مستقیم بعضی نظریههای معماری در سالها و سدههای بعد دیده شده است، مانند نظریات ویترویوس و لوکوربوزیه. دربارۀ تأثیر نظریه بر معماریِ ساختهشده دوگانگی وجود دارد. از یک سو میتواند از تولید معماری بد جلوگیری کند، اما از سوی دیگر ممکن است مانع خلاقیت شود. با این همه، معماریای که بدون پایۀ نظری باشد یا بوالهوسانه خواهد بود یا تکراری و بازاری.
آیا میتوان نتیجه گرفت که معماری خوب فقط در ارتباط نظریهها قابل توجیه است؟ برخی معماران به این ارتباط دو سویه اعتقاد داشته و آثار نظریهای در کنار آثار معماریشان بهجای گذاشتهاند، مانند رایت و پالادیو. اگر کسی با نظریات ایشان آشنا نباشد، نمیتواند بناهایشان را کامل درک کند. البته فقط در موقعیتهای خاص تاریخی معماران میتوانستند آثارشان را شرح دهند.
نظریۀ معماری باید به مثابۀ ماهیت قانون در سیاق تاریخیاش دیده شود. یک ایدۀ زیباییشناختی به تنهایی مهم نیست، آنچه مهم خواهد بود این است که در چه موقعیت و چه سیاقی شکل گرفته است. این خطر وجود دارد که تاریخچۀ نظریۀ معماری تبدیل شود به تاریخچۀ زیباییشناسی، فناوری، جامعه، فرهنگ، و غیره. از سوی دیگر، اختصاص دادنِ فصول تاریخچۀ نظریۀ معماری به مفاهیم پایهای چون تناسبات، تقارن، قوانین کلاسیک، تزئینات، کارکردگرایی، معماری ارگانیک ممکن است سودمند باشد، اما بیم آن میرود که از سیاق تاریخیشان جدا شوند. برخورد شایسته با یک نظام نظریهای این است که آن را با ادعاهای خودش ارزیابی کنیم.
در پایان، کروفت به شرح فصول کتابش میپردازد که در سی و یک فصل تنظیم شده است. عناوین آنها بسیار متنوع و متفاوت با کتابهایی است که هدفشان صرفاً تاریخ معماری بوده و مقولاتی چون تاریخ، منطقۀ جغرافیایی، معماران، سبک، شیوۀ اندیشیدن، مفاهیم زیباییشناختی، و بناهایی با کارکردهای خاص را در بر میگیرد.
1. Kruft, Hanno-Walter. A History of Architectural Theory, From Vitruvius to the Present. Translated by Ronald Taylor, Elsie Callander and Antony Wood. New York: Princeton Architectural Press. 1994.
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط