«کار گِل» مفهومی آشنا در فرهنگ ایرانی است که بیشتر در میان معماران و بنّایان بهکار میرود. در نظام سنتی آموزش صنعتها دورهای وجود داشت که در آن، علاقهمند به آن صنعت باید خود را با طیب خاطر در اختیار استاد منتخبش و تشکیلات مربوط قرار میداد. این مرحله معمولاً با سلوک و رفتارها و مراوداتی همراه بود که «ادب» آن صنعت یا حرفه را به شاگرد میآموخت. آموختن ادب و درک نظام حاکم و سلسله مراتبش از طریق کار گِل، نه برای شاگرد و نه برای استاد ناروا نمینمود؛ بخشی از معرفت درونی آن صنعت را حاصل میکرد که از هیچ طریق دیگری بهدست نمیآمد. گاه کار گِل در خدمت استادی خاص مایۀ مباهات همه عمر کسی میشد که خود استاد شاگردانی دیگر شده بود؛ ولو خود، در مرحلۀ استادی، منتقد آراء و آثار استادش بود. در رسالۀ معماریه و در کتاب سیاحت شرق نمونههایی از احوال کار گِل در عالم معماری و نیز طلاب علوم دینی شرح داده شده است.
امروز نیز در عالم حرفۀ معماری، مانند بسیاری از هنرها و حِرَف، این مرحله به صورتها و نامهایی متفاوت، مثل دستیاری و کارآموزی، با اندکی تغییرات مقتضی طی میشود. معمولاً شاگرد مدتی در حدود دو سال را در محضر استاد معمار به انس و مصاحبت و دستیاری میگذراند، از روابط حرفهای و سلوک استاد سردرمیآورد، پای درددل و ایدهپردازیهای استاد مینشیند، و نیز از سر ارادت و اشتیاق به شخص او و نزدیکانش خدماتی میکند که در وهلۀ اول هیچ منفعت مادیای در بر ندارد. ممکن است این سلوک را از منظر بیرونی دون شأن انسان امروزی بشمارند؛ اما در نظام معماری بامعنی و ریشهدار است. «کار گِل» ایهامی در خود دارد؛ جز درگیر شدن با مادۀ اولیه ساختوساز، باید یادآور آخر کار هر استاد و شاگرد و بِنا و مصنوعی باشد: مرگ و نیستی و خاکشدن. ادب و تواضع در محضر خاک است که معمار را ادب میکند.
اما نقش استاد در این میان مهمتر است. استاد و شاگرد هر دو متقابلاً انتخاب شدهاند؛ اما استاد است که باید شاگرد را در این فرصت رصد کند و استعدادها و قابلیتها و ضعفهایش را دریابد و از آنها در آینده برای راهنمایی و دستگیری شاگردش بهره ببرد. به علت همین مسئولیت خطیر، انتخاب شاگرد بههمان اندازه سخت و حساس است که اعتماد و خدمت به یک استاد.
استاد از نظر اخلاقی و حرفهای مسئول عمری است که شاگرد در ارادت و اعتماد به او سپری میکند. نیز شاگرد ضامن بقای مسیر فکری و هنری و حرفهای استادش است. استادی که نتواند دل و ذهن شاگردان مستعد را مجذوب و مشعوف فکر و آرمان خویش کند و شاگرد را متناسب با استعداد و ذاتش بپروراند؛ جاودانگی خویش را بر باد داده است. استاد است که با فداکاری و بزرگواری، بعد از آنکه شاگرد در کار گل خدمت کرد، روزی خم میشود و شاگرد را بر گردههای خویش سوار میکند و پر میدهد. در چنین سازوکاری، تواضع مختص دانشجو و شاگرد نیست؛ بلکه استاد نیز تواضع میکند و از پیش آماده است که شاگرد را طوری بپرورد که پرواز کند و از او پیشتر برود.
اما رشتۀ مطالعات معماری ایران، که مجموعهای از علایق پژوهشی و مطالعاتی با مهارتهای معماری است، چه ماجرایی با کار گِل دارد؟ استادان این رشته معمولاً معمارانیاند که سالهاست به پژوهش و مطالعه روی آوردهاند و به جای آتلیۀ طراحی، در کلاس و آتلیۀ پژوهشی دانشجویان را تربیت و راهنمایی میکنند. معمول روشهای تربیتی این استادان هنوز به غلظت و شدت رشتۀ معماری است. هنوز اسم جلسات مشاوره «کرکسیون» است و استاد در گفتار و تصحیح نوشتار، گویی حالِ همان استاد طراحی را در خط کشیدن بر پوستی دارد. سؤال مهم این است: آیا دانشجویان نیز خواستار انجام دادن وظایف و ادب و کار گِل متناسب رشتۀ مطالعات هستند؟ آیا به جمع نامطلوب و ماشینی استاد و شاگردی سایر رشتهها در ایران و نظام آموزشی بیهویتش پیوستهاند؛ نظامی که بسیاری از محاسن خودش را فراموش و اندک محاسن دنیای مدرن را کسب کرده است؟
در چنین وضعیتی، بیشتر استادان به سه گروه عمده تقسیم میشوند:
دستۀ اول، که میشود نااستاد یا استاد نااهل نامیدشان، در فکرِ استثمار دانشجویان برای پر کردن کارنامۀ خودند. از نظام سنتی، غرور و توهمی به ارث بردهاند؛ اما مروّت و فداکاریاش را به ترقی ظاهری فروختهاند. این استادان نظام استاد و شاگردی را در همۀ دانشگاهها لکهدار کردهاند که هیچ؛ کار گِل را از معنا انداخته و لوث کردهاند.
دستۀ دوم راه گریز را پیش گرفتهاند و قالبهای کلیشهای استادی را با رعایت اصول اخلاقی خودشان تحمل میکنند؛ نه شاگرد میپرورند و نه میخواهند مدیون دانشجویان بیگناه باشند.
دستۀ سوم معدود استادان شاگردپرورند؛ استادان شایسته و فاضل و دلسوز و بااخلاقی که بهسرعت مقبول دانشجویان علاقهمند میشوند. اما در نظامی که استادان نااهلْ کار گِل و ادب و پرورش را لکهدار کردهاند؛ شاگردانی بهبار مینشینند که از محضر استاد بهره میبرند بدون اینکه ادب شاگردی و سهم و وظیفۀ خود را در قبال سکوی پرش خود بدانند.
این دستۀ سوم، یعنی استادان شاگردپروری که وقت و توان و فکر و جانشان را جای ترقیِ فردیْ فدای دانشجو و نظام آموزشی میکنند، در واقع تن به استثمار میدهند. نظام ارتقای استادان از یکسو و جهل دانشجویان از سوی دیگر باعث میشود استادانی که فعالیت مطالعاتی دارند در معرض فشار مضاعف باشند. در این وضعیت، استادانْ دیگر نمیتوانند ادب و معرفت درونی لازم را به دانشجو بیاموزند و فقط میتوانند با راهنمایی و حمایت سکوی پرش او باشند؛ اما به کجا؟ دانشجوی ادبنیاموخته به کدام سو خواهد رفت؟
نباید ناگفته گذاشت که اندک استادان جوان قابلی هستند که خود با خلوص و طیب خاطر کار گِل کردهاند و ادب شدهاند؛ اما قادر نیستند از شاگردان جوانِ خود توقع ادب ورزیدن و شاگردی و کار گل داشته باشند. این معضل بیش از همه به رشتههایی مثل مطالعات معماری مربوط میشود که در آنها روشهای متین و کارآمد سنتی با نظام درهمِ مثلاً مدرن آموزشی تداخل دارد. استادان نااهل و در کنار آن تغییر نگرش دانشجویان تیشه به ریشۀ رسم کارآمدِ «کار گل» زده است. آیا دانشجو باید محضر استاد را دفتر یک کارمند دانشگاه برای کسب علم بشمارد؟ یا باید با چشم باز استاد شایسته را بشناسد و همراه او تا روز پرواز خودش طی طریق کند و در این مسیر سهمش را به نظام معرفتی استاد بپردازد؟ فقط طی مقدمات و کار گل است که هم ساقۀ نهال دانشجو را محکم و استوار میکند و هم به او صلاحیت میدهد که استاد خود را منصفانه نقد کند و در کار پیشرفت علم مشارکت ورزد. انس با استاد به او امکان میدهد که به وقت صلاحیت، استاد و افکار و آثار او را دقیقتر و عمیقتر نقد کند و در عین حال، اثبات خود را در نفی استاد نبیند. چنین سابقۀ انسی مانع از آن میشود که نقد به خودمداری و بیانصافی آلوده شود.
وضع شگفتآور کنونی در نسبتِ میان دانشجویان با استادان دستۀ سوم این است که دانشجو در بهره بردن از استاد به شیوۀ قدیم عمل میکند و از استاد چنان توقعی دارد؛ اما در رفتار با استاد، خود را مقید به کار گل نمیشمرد و این فرصت آموختن را از خود دریغ میکند. آیا وقت آن نرسیده است که دانشجویان مطالعات معماری ایران، که با کار گل برای استادان طراحی معماری در آتلیههای حرفهای کاملاً آشنایند، از خود بپرسند که کار گل در محضر استاد تاریخ و تئوری معماری چیست و چگونه است؛ و چه راههایی باعث تداوم رسم شاگردپروری در دانشگاهها میشود؟