معابر تهران۱
۱. خیابان البرز
کمی بالاتر از میدان منیریه در خیابان ولیعصر، بعد از گذشتن از چند کوچهٔ بنبست۲ به خیابانی میرسیم که امروز با نام خیابان شهید جعفر اسدیمنش۳ خوانده میشود. اما، ساکنین، این خیابان را به نام «البرز» میشناسند. البرز از شرق و غرب محدود به خیابان ولیعصر و وحدت اسلامی است.۴
هدف از ارائه این یادداشت، شناخت عناصر شهریای مانند معابر، از آن حیث که اهالی آن را به جا میآورند، نه تقسیمات اعتباری شهرداری. یادداشت پیشرو، نتیجهٔ مشاهدات و گفتوگوهایم۵ با اهالی ساکن در این خیابان است. ابتدا حدود و موقعیت البرز، سپس بناها و مشخصههایشان دراین خیابان، و در آخر به اهالی و ساکنانِ البرز پرداختهام. در پایان نتیجه یافتههایم را آوردهام.
البرز۶، در اوابل دورهٔ پهلوی بخشی از ناحیهٔ چهار محلهٔ سنگلج است.۷ اگر میدان حسنآباد و میدان منیریه و کاخ مرمر و چهارراه ابوسعید را چهار رأس یک مربع در نظر بگیریم، خیابان البرز، پاره خطی محاط در این مربع است. البرز و همسایگیاش با چهار خیابان مشهور تهران یعنی: ولیعصر، وحدت اسلامی، ابوسعید و امام خمینی، و همجواری با میدان حسنآباد و کاخ مرمر، موقعیت این خیابان را در محدوهای تاریخی نشان میدهد. میانههای خیابان البرز با خیابان کیان قطع میشود و البرز را به دو قسمت شرقی و غربی قسمت میکند. تقاطع یاد شده میان اهالی قدیمی به چهارراه حاجیمحراب اشتهار دارد. ظاهراً این تقاطع برای اهالیِ البرز معنادار است، چراکه برخی از ساکنان البرز شرقی خود را منتسب به شاهپور و ساکنان البرز غربی خود را منتسب به منیریه و امیریه میدانند. در ادامه دربارهٔ موضوع طرح شده بیشتر توضیح خواهم داد.
غالب بناهای البرز غربی، خانههای مسکونی هستند، اما، هرچه به طرف وحدت اسلامی میرویم بناهای عمومی و مغازهها بیشتر میشوند. ابتدا و انتهای البرز دو مسجد وجود دارد. از طرف ولیعصر، مسجد فخریه و از طرف وحدت اسلامی، مسجد و مدرسه میرزا عیسی وزیر. همچنین سه مسجد دیگر هم در کوچههای منتهی به البرز است. مساجد مذکور عبارتند از: مسجد همتآباد در حوالی چهارراه حاجیمحراب، مسجد محمدیه در باستیون و مسجد قاضی در کوچه حیدریفر. علاوه بر اینها، زورخانه و قهوهخانه و سقاخانه و حمام و اقسام دکان و بازارچهای که قدیمیها هنوز بیاد میآورند و خانههایی که ردّ معماریِ دورهٔ پهلوی را دارد، در سراسر البرز دیده میشود. در ادامه، از خیابان ولیعصر به طرف وحدت اسلامی، موقعیت و مشخصات بناهای البرز را برایتان معرفی میکنم.
کمی پایینتر از خیابان البرز در ولیعصر، مسجدی به نام فخریه وجود دارد. بانی این مسجد حاج حسین فخریه است، ایشان فخار بودند و کوره آجرپزیشان در نازیآباد تهران بود، و معمار سردر این مسجد، استاد حسینلرزاده است. اهالی خیابان البرز برای پیشوای این مسجد یعنی آيت اللّه سيد محمّدحسين علوى طباطبايى بروجردى احترام بسیاری قايل بودند.۸ وضعیت امروزی این مسجد با صورت اصیل آن فاصلهٔ بسیاری دارد و اطراف مسجد با فروشگاههای اسباب و ملزومات ورزشکاران محصور شده است. پیش از این به جای فروشگاههای ورزشی، تعدادی نجاری و دکانهای فروش مصنوعات چوبی و بعضاً حصیربافی و پیراهندوزی و ساعتسازی و جز اینها بوده و به مرور از اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، فروشگاههای امروزی جای آنها را گرفتهاند.
روبروی مسجد فخریه، درست یک پلاک مانده به البرز، خشکشویی ژاندارک وجود دارد. با استناد به گفتهٔ صاحب فعلی آن، این خشکشویی حدود ۹۰ سال عمر دارد. اولین مالک آن آقای منوچهر کاکویی بوده، ایشان الان ساکن کشور آلمان هستند.۹ مقابل ژاندارک، درست نبش شمالی خیابان البرز، بیمارستانی بوده که زمین آن را آقای اخوان وقف کردهاند. آقای اخوان از خیّرینِ البرز است؛ ایشان خانه و باغشان را برای ساخت بیمارستانی مجهز در اختیار بیمارستان شیروخورشید قرار میدهد. این بیمارستان مختص کودکان بوده است. در وضعیت کنونی، بیمارستان مذکور تخریب شده و شرکت مترو تهران زمین آن را برای ساخت تأسیسات مترو آماده میکند.
همانطور که گفتم، در البرز غربی تعدادی خانهٔ قدیمی برجای مانده است. از میان آنها تنها دو خانه مسکون است، و باقی خانهها متروکه و در معرض نابودیاند. از طرف ولیعصر اولین خانهای که جلب توجه میکند، خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ است. مالک این خانه آقای اعتمادی ست؛ ایشان از کسبهٔ بازار تهران هستند. مالک خانههایِ شمارهٔ ۱۱۸ و ۱۲۰، به ترتیب آقای اعرابی و حکیمی هستند. آقای اعرابی متولی سقاخانهٔ کربلایی عباسعلی در البرز شرقی هستند، و آقای حکیمی یکی از قدیمیترین ساکنین این خیابان هستند که به تفصیل دربارهٔ ایشان صحبت خواهم کرد. مالک خانهٔ شمارهٔ ۱۰۸، آقای فاتحپور بودهاند که از دنیا رفتهاند. این خانه شرایط خوبی ندارد و در معرض آسیبهای جدی ست. روبروی خانهٔ مرحوم فاتحپور، خانهٔ آقای آذررفیعی ست. از قراین بیرونی این خانه، اینطور برداشت میشود که تزئینات مفصلی داشته. به نظر میرسد که از حیث قدمت قدیمیترین خانهٔ البرز باشد. باید اضافه کنم که در کوچهها و بنبستهای منتهی به البرز هم خانههای قدیمی بسیاری تا الان باقی ماندهاند، به خصوص در کوچهٔ دهستانی و همایونفر.
از میانههای البرز دکانها شروع میشوند، در گذشته البرز بازارچهای داشته که امروز ردّی از آن بر جای نیست. این بازارچه میان اهالی به «کَل عباس [کربلایی عباسعلی]» معروف بوده. عباسعلی از اعیان محلهٔ سنگلج بوده و همگان او را میشناختند؛ ایشان به گمرکچی معروف بودند و از تجار شناخته شدهٔ سنگلج به شمار میآمدند. همین امروز هم تعداد مغازههای این خیابان زیاد است؛ بسیاری از آنها با کرکرههای قدیمی متروکاند، و به نظر میرسد سالهای زیادی است که صاحبانشان آنها را ترک کردهاند. در وضعیت کنونی جای بازارچه و مغازههای متروک را فروشگاه ارتش در خیابان باستیون گرفته. ردّ خیابان باستیون در بسیاری از نقشههای قاجار و اوایل پهلوی برجای مانده است.۱۰
از معدود مغازهّهای قدیمی و فعال البرز، یکی آهنگری آقای هوشمند است، که وارث آهنگری پدرشان هستند و از اواخر دههٔ سی تا به امروز بر جاست. و دیگری مغازهٔ تعمیرمبل که صاحبش حاجمحمد مقدم است. آهنگری و تعمیرمبل به ترتیب در همسایگی خانهٔ فاتحپور و خانهٔ حکیمی است.
خیابان البرز سه حمام به نامهای البرز، اصفهانیها و سعادت داشته؛ که همهٔ آنها را از بین بردهاند و ساختمانهای چند طبقه مسکونی ساختهاند.
در این خیابان دو نانوایی بسیار قدیمی هم وجود دارد. بنا بر گفتهٔ آقای حکیمی۱۱، سابقهٔ آنها حدود ۱۰۰ سال است. یکی از آنها تافتونپزیِ نرسیده به چهارراه حاجیمحراب است، که قبلاً سنگکپزی بوده. و دیگری هم تافتونپزیِ نرسیده به خیابان وحدت اسلامی ست. مالک مورد آخر، کشتیگیر و ورزشکاری نیکوکار به نام شاطرحمزه بوده است. ایشان از کشتیگیران سرشناس محله بوده و اهالی برای ایشان احترام بسیاری قائل بودند.
در همسایگی تافتونپزیِ شاطرحمزه، زورخانهای ست. با استناد به یادداشتی که آقای حکیمی دربارهٔ البرز برایم نوشته، زورخانهٔ پهلوانپور مدتها در اختیار پهلوان شاطرحمزه بوده، برخی از اهالی هم از جمله آقای اعرابی بانی این زورخانه را آقای اکبر آتشگر معرفی کردند. این زورخانه در سالهای اخیر تخریب و شهرداری منطقهٔ یازده تهران در همان موضع و با همان صورت، زورخانه را دوباره ساخته است. زورخانهٔ پهلوانپور روزهای زوج از ساعت چهار عصر و روزهای جمعه از ساعت یازده پذیرای باستانیکاران است. درست روبروی این زورخانه، قهوهخانهٔٔ حاجیخان است که از ابتدا قهوهخانه بوده، هنوز هم ردّ طاقِ قوسیشکل قهوهخانه به جا مانده است. نام قهوهخانهٔ حاجیخان، به قهوهخانهٔ باغچه تغییر کرده و محل اجتماع جوانان است.
البرز دو سقاخانه داشته که امروز تنها یکی از آنها مانده است. سقاخانهای در چهارراه حاجیمحراب بوده که در سالهای اخیر در اصلاحات شهرداری از بین رفته، اما، سقاخانهٔ عباسعلی هنوز مانده است. این سقاخانه یکی از قدیمیترین آثار البرز است. کتیبه و کاشیکاریِ اصیل آن هنوز برجاست. بنا به گفتهٔ آقای اعرابی (کلیددار سقاخانه) همان همسایهٔ دیواربهدیوارِ سرهنگ حکیمی، در محل سقاخانهٔ کنونی بازارچهای مسقف بوده که توسط کربلایی عباسعلیِ گمرکچی مرمت میشود. ایشان سقاخانه را واجد دو کارکرد عمومی و یک کارکرد مذهبی میداند. تأمین آب آشامیدنی برای اهالی و کسبه به یاد تشنگان کربلا و تأمین روشنایی بازارچه با شمعهایی که اهالی برای برآوردنِ حاجتهایشان در سقاخانه روشن میکردند. علاوه بر اینها، سقاخانه در شب تاسوعا و عاشورا و شامغریبان شهدایِ کربلا، جایی برای اجتماع عزاداران میشود. سقاخانهٔ عباسعلی میانِ اهالی بسیار محترم است؛ ایشان و ساکنین سایر محلهها، قفلهایِ بسیاری را برای رفع حاجتشان به درب آهنی سقاخانه بستهاند. بسیاری از قفلهای موجود، قدیمی ست؛ روی یکی از آنها «وقف آقاسیدکاظم» مُهر شده. روی کتیبهٔ و حاشیهٔ سردرِ سقاخانه، «عباسعلی»، «یا اباعبداللهحسین»، «بسماللهالرحمنالرحیم»، «شهریور سنه ۱۳۱۱» و یک بیت شعر خوانده میشود:
هزار منت و له که این بنای رمیم | گرفت بار دگر رونق از رضای کریم
محتوای این شعر نشان میدهد که سقاخانه زمانی مرمت و احیاء شده است. اگر سال ۱۳۱۱، قمری باشد، یعنی ۱۲۴ سال پیش این سقاخانه مرمت شده است، و با این حساب احتمالاً قدمت آن لااقل به دورهٔ ناصری میرسد.
کتیبهها و کاشیکاریِ سردر و حاشیه، اصیل به نظر میرسند. ردّ مرمت و نصب مجددِ کاشیها هم واضح است. اما نکتهٔ مهمی که بیشتر جلب توجه میکند، بالا آمدن سطح قیرریزی و آسفالت تا میانههای پاسنگ و ازارهٔ سقاخانه است. تا سال ۱۳۵۸ سقاخانه دَری چوبی داشته، اما، به دلیل مجاورت شمع و باد و دَرِ چوبی، این دَر مرتب آتش میگرفته. بعد از مرمتهای بسیار، سرانجام دو برادر آهنگر از اهالی البرز به نامهای حاجاحمد و حاجقاسمِ یوسفی بعد از شش ماه تلاش درِ آهنیِ کنونی را میسازند. متولی سقاخانه تا اواسط دههٔ سی یکی از کسبه بازارچه به نام «مشغلام» بوده. اما متولیِ بین دهه سی تا ابتدای دههٔ شصت را نتوانستم پیدا کنم، از دههٔ شصت تا سال ۱۳۹۱ هم، مسئول رسیدگی به کارهای سقاخانه به عهدهٔ «آقاسیدکاظم» بوده است و بعد از ایشان، آقای اعرابی عهدهداراند. در ادامه ساکنین البرز را معرفی میکنم.
خانوادهٔ آقای اخوان از خیّرینِ البرز بودهاند. بسیاری از زمینها و باغهای ایشان وقف دبستان و دبیرستان و درمانگاه شده است. خدماتِ درمانیِ بیمارستانی که پیش از این صحبتش را کردم رایگان بوده. از خانوادهٔ اخوان کسی در ایران نمانده است و فرزندانشان برای تحصیل و اقامت به خارج رفتهاند. دکتر فرهاد، که از پزشکان مورد اعتماد بوده در همین البرز زندگی میکرده، به گفتهٔ اهالی، ایشان خدمه و نگهبان داشته و به قولی اشرافی بودهاند. دکتر فرهاد در دورهٔ پهلوی دوم، مدتی رئیس دانشکدهٔ پزشکی۱۲ بودهاند. علاوه بر اینها، از کسی دیگر شنیدم که، ظاهراً محمدرضاشاه پهلوی هم برای رادیوگرافی و درمان به مطب ایشان رفتوآمد داشتهاند. یکی دیگر از خانوادههای سرشناسِ این خیابان، خانوادهٔ دهستانی ست. به تعبیر آقای حکیمی خانوادهای خوشنام و اشرافی بودهاند. دهستانیِ پدر به دلیل نزدیکی به رضاشاه چندین دوره، نمایندهٔ مجلس بودهاند، و فرزند ایشان، آقای مهندس عبدالعلی دهستانی تا شروع انقلاب اسلامی، سالها استاندار شهر ارومیه بودند. خانوادهٔ سیدجواد حکیمی از دیگر خانوادههای سرشناس این خیاباناند. این خانواده بیش از هفتاد سال در البرز ساکن بودهاند. حکیمیِ پدر جراح معروفی بوده که تا پایان عمر در خانهٔ البرز زندگی کرده، و بعد از ایشان هم، فرزندشان یعنی سرهنگ حکیمی وارث و حافظ خانه بودهاند. ایشان به دلیل نواقص و آسیبهای جدیای که به خانهٔ وارد شده، بسیاری از شبها را در خانهٔ یکی از بستانگشان در شمیران میگذرانند.
برخی از اهالی، خانهٔ نظامیانِ بسیاری را به یاد میآوردند که مقابل خانهشان سربازی نگهبانی میداد. به گفتهٔ قدیمیترین سبزیفروشِ البرز یعنی آقا رضا سبزیفروش، منزل تیمسار ضرغام و تیمسار جهانبانی در کوچههای منتهی به البرز بوده. امروز یکی از کوچههای البرز به نام ضرغام و یکی از کوچههای ابوسعید به نام جهانبانی ثبت شده است. از میان تمام اشخاصی که به اختصار معرفی کردم، تنها فرزند دکتر حکیمی در البرز مانده، باقی آنها یا از ایران رفته یا در جایی دیگر از تهران ساکن شدهاند.
ابتدا تا انتهای البرز را میتوان بین ده تا پانزده دقیقه پیاده طی کرد. یعنی اینکه البرز خیابان طویلی نیست. البرزِ نسبتاً کوتاه، پنج مسجد و سه هیئت مذهبی و دو سقاخانه و بازارچه و زورخانه و قهوهخانه و سه حمام و چندین نانوایی و چندین مدرسه و اقسام دکانِ آهنگری و شیشهبری و موتورسازی و جز اینها داشته. همچنین ساکنانش از پزشک سرشناس و خیّر درمانگاهساز و تیمساروسرهنگِ نظامی و پهلوان کشتیگیر و کاسب دکاندار یا بازاری و واعظ و بسیاری دیگر بودهاند. باید اضافه کنم که شنیدهها و دیدههایم همهٔ اینها را ضبط کرده و مسلماً البرز همه را در یک دوره با هم نداشته. موضوعی که مطرح کردم، به این معنی است که خیابان البرز در طول حیاتِ خود، لایههایی متفاوتی از زندگی و حضور نسلهای مختلف را از سر گذرانده و ساکنین با احوال و باورهایش اینجا اثر گرفته و اثر گذاردهاند.
امروز که با اهالی البرز صحبت کنید و از ایشان بپرسید که شما اهل چه محلهای هستید، به جز معدودی از آنها که میگویند شاهپور یا سنگلج یا کَلعباس یا امیریه، اکثراً «محله» برایشان مفهومی ندارد. از طرفی، همانطور که گفتم، سعی کردهام با افراد قدیمی و مطلع صحبت کنم، اما، فراموش نمیکنم که اینها نسبت به تمام ساکنین در اقلیتاند. باقی افراد (بیخبر از گذشتهٔ البرز) تنها میدانستند که در خیابانی قدیمی زندگی میکنند. این موضوع برای البرزی است که نسبت به بسیاری از معابر تهران ردّ و نشانی از گذشتهاش را نگه داشته و مانند خیلی از خیابانهای قدیمی به معبری تجاری یا اداری تبدیل نشده و هنوز ساکنان بسیاری دارد. میخواهم این را بگویم که اهالی البرز نسبت به محدودهٔ زندگیشان مطلع نیستند، منظورم از محدوده، «محله» است.
در پایان باید متذکر شوم که، یادداشتی که خواندید با استناد به دیدهها و شنیدههایم است، و صحتِ همهٔ اطلاعاتی که در این یادداشت ضبط شده، برایم مسلم نیست. از طرفی، چنین هدفی هم نداشتم. بلکه میخواستم معبری از معابر تهران را از آن حیث که هست و اهالی به یاد و به جا میآورند بررسی کنم.
پینوشت
[۱] معابر؛ مانند کوچهها، خیابانها، بولوارها، بزرگراهها، راستههای بازار و مانند اینها، به منزلهٔ فضایی شهری، عنصری شکلدهنده به صورت هر محله، و در نهایت شهر هستند. مطالعهٔ هر یک از معابر تهران با ملاجظاتی همراه است. تهران شهری تاریخی است، اما امروز بافتِ تاریخیِ منسجم و زندهای ندارند. نیز، بهدنبال وضعیتی که بر تهران وارد شده، وضعیتِ کنونیِ محلهها هم با خیابانکشیهایِ دهههای اخیر و تقسیماتِ شهریِ جدید، صورتِ اصیلِ خود را از دست داده. با وجود این، در برخی از محلهها ردّ و نشانی ار معابر قدیمی، هر چند مختصر باقی مانده است. تصمیم دارم گشتوگذارها و بداههگردیهایم در معابر تهران را به صورت منظم، تدوین کنم. برای این کار هر فصل از سال را به معبری از معابر تهران اختصاص دادهام و نتیجه مشاهدات و گفتگوهایم را به صورت یادداشتی نسبتاً مفصل در اواسطِ آخرین ماه هرفصل، برای مخاطبان کانال تلگرامی آسمانه عرضه کنم.
[۲] به غیر از کوچهٔ سهیلی.
[۳] دلیل تغییر نام البرز به اسدیمنش، گرامیداشتِ شهادت یکی از برادران اسدیمنش یعنی جعفر، در گیرودار اوایل انقلاب با بمبگذاری در منزلشان به دست منافقان است. امروز یکی دیگر از برادران، عباس اسدیمنش، مسئول رسیدگی به امور مسجد قاضی در کوچهٔ حیدریفر است.
[۴] با بررسی نقشههای تهران از عبدالغفار تا نقشههای اخیر، خیابانی مایل، بین ابوسعید و خیابان امام خمینی، و از شرق و غرب بین خیابان ولیعصر و وحدت اسلامی دیده میشود. این خیابان مایل که از شمال غربی در ولیعصر به سمت جنوب شرقی در وحدت اسلامی کشیده شده، در دورههای مختلف نامهای متفاوتی داشته است. اما آنچه مسلم است، این است که، صورت مایل این خیابان از دورهٔ قاجار (سال ۱۲۷۰ شمسی در نقشه عبدالغفار) تا الان حفظ شده است.
[۵] برای مشاهده و بررسی حدود خیابان و بناها و گفتگوهایم، سه بار از ابتدا (ولیعصر) تا انتهایِ البرز را در پاییز سال ۱۳۹۶، طی کردم و هرجا توجهم را جلب کرد، ایستادم و عکس برداشتم و در مواجهه با اهالی سوالهایم را پرسیدم. از سه بار معاینهٔ این خیابان، دو بار آن را دوست عزیزم امیرعلی طوسی همراهیام کرد.
[۶] در نقشهٔ عبدالغفار، خیابان مایلی پایینتر از خیابان سپه و بالاتر از سبزیکاری نصرةالدوله و باغ میرآخور وجود دارد. در این نقشه در موقعیت البرز فعلی، نام خیابان «جناب حاجیشیخهادی» ضبط شده است. این خیابان مایل در تمام نقشههای بعد از عبدالغفار در سال ۱۲۷۰ش تا امروز وجود دارد. نتیجه اینکه، خیابان البرز دستکم از دورهٔ ناصری وجود دارد.
[۷] در سند مالکیت بسیاری از خانههای البرز و پیرامون، موقعیت بنا را در ناحیهٔ چهار سنگلج ضبط کردهاند. مانند سند خانهٔ مینایی در کوچهٔ انشاء. به نظر میرسد محلهٔ سنگلج تا پایان دورهٔ پهلوی اول در تقسیمات شهری واجد اعتباری اداری بوده است؛ چراکه قدیمیترین ثبت در سند خانهٔ مینایی سال ۱۳۱۳ است.
[۸] یکی از اهالی با شنیدن نام آقای علوی بسیار عصبانی شد و هرچه خواستم علت عصبانی شدنش را توضیح نداد؛ ایشان بسیار محترم بودند و برای مکاتبه با سرهنگ حکیم به من کمک کردند. سایر اهالی با شنیدن نام ایشان از خدماتشان بسیار یاد میکردند و علت بیرونق شدن نماز جماعت را فقدان ایشان میدانستند.
[۹] بعد از خلیل رفعت، فرزندش محمد رفعت مالک خشکشویی میشود، و الان آقای علیرضا نجفزاده مسئول رسیدگی به خشکشویی هستند. لازم به ذکر است که خشکشویی دیگری در تهران با نام ژاندارک وجود دارد. این خشکشویی در خیابان انقلاب، روبروی پمپبنزین وصال است، که با استناد به گفتههای آقای نجفزاده مالک آن یهودی بوده و الان به جایی دیگر در خیابان فرودین نقل مکان کرده است.
[۱۰] باستیون به بنای مرتفع و قلعهمانندی اطلاق میشود که محل انبار مهمات و اسلحه است. (معین؛ باستیون) در نقشهٔ تهران، سال ۱۳۰۹ ق | ۱۲۷۰ ش موسوم به نقشهٔ عبدالغفار، در موقعیت کنونیِ فروشگاه ارتش، محدودهای مستطیل شکل به نام «سربازخانه» مشخص شده است. برای موقعیت باستیون در دورهٔ پهلوی، نگاه کنید به: نقشهٔ «وضع و ترتیب خیابانهای طهران» سال ۱۳۰۸ ش، «نقشهٔ جدید طهران» سال ۱۳۰۹ ش؛ (رضا شیرازیان، اطلس تهران قدیم، بخش اسناد جغرافیایی تهران در دورهٔ پهلوی)
[۱۱] آقای حکیمی مسناند و به نظر میرسد که بیشتر از ۹۰ سال عمر دارند.
[۱۲] احتمالاً منظورشان دکتر احمد فرهاد اولین استاد رادیولوژی دانشکدهٔ پزشکی دانشگاه تهران است.