×

جستجو

حق برخورداری از معماری

حق برخورداری از معماری

ناصر ربّاط [۱]و[۲]

برخلاف بنیان‌های انسان‌مدارانه حرفه امروزیشان، معماران، در وهله اول و مهم‌تر از هرچیز، فراهم‌کننده خدمات‌اند. خروجی کار آنها، طراحی و بنا، به لوازم فراوانی اعم از بودجه، کار یدی و منابع نیاز دارد. بنابراین آنان ناچار به کار با حامیانی‌اند(مطابق مرسوم امروز ما مشتریان یا سرمایه‌گذاران‌، اعم از افراد حقیقی مستقل و یا اشخاص حقوقی) که دارایی [لازم برای] سرمایه‌گذاری و اجرای طرح‌هایشان را دارند. معماری‌ای که حامیان برای آن هزینه می‌پردازند، و درباره آن معمولا حرف آخر را آنان می‌زنند، لاجرم در معرض گرایشات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی این حامیان است. بدین ترتیب این معماری بی‌طرف نیست.

با این حال معماری زمانی که از قلمرو طراحی خارج و وارد فضای اجتماعی می‌شود تغییر می‌کند. در این قلمرو معماری کارکردها و معانی‌ای می‌یابد که احتمالا هدف (طراح) یا پیش‌بینی‌شده در مرحله طراحی و یا (حتی) خواسته حامیان نبود. تاریخ سرشار از این دست مثال‌هاست. برای مثال کاخ‌های سلطنتی و  باشکوه ـ  پس از اینکه نظام‌های سیاسی سابق از بین رفتند یا واقعیت‌های جدید اقتصادی ناگزیر از تغییرشان کردندـ  موزه، مدرسه و دفتر کار شد. و هنگامی که فشار بنگاه‌های معاملات املاک و کاهش تقدس نهادهای دینی مبنای منطقی چنین عملی را فراهم کرد، کلیساها و مساجد به بانک‌ها، سینماها و گاه خانه‌های مسکونی تبدیل شد. پس از تغییری در نظم اجتماعی یا سیاسی یا در اثر فشار ضروریات اقتصادی تعداد بی‌شماری از دیگر فضاهای مقدس یا خصوصی مفصل، عمومی یا غیرمقدس شد.

البته عکس این موضوع هم اتفاق می‌افتد، زمانی که شهروندان مستقل خانه‌های خود را برای مقصودی مذهبی یا عمومی مانند مدرسه، حرم، و یا موزه وقف می‌کنند. در زمانه اواخر سرمایه‌داری (که ما در آن به سر می‌بریم)، خواسته‌های زیاده‌خواهانه ثروتمندان اشکال جدیدی از تحول معماری ایجاد می‌کند، نظیر زمانی که مشاهیر یا تجار متنفذ، معماری عمومی یا یادمانی را برای استفاده شخصی به خود اختصاص می‌دهند. آنها گاه قصرهای اشراف قدیمی را اقامتگاه خود می‌سازند که نشان از تغییر امتیازات موروثی به استحقاق (به سبب تمکن) مالی دارد. در زمان‌هایی دیگر شرکت‌ها یا دولت‌ها تصمیماتی می‌گیرند که صرفا ملاحظات اقتصادی موجبشان شده، تصمیماتی که فرم و عملکرد سرتاسر شهرها و مناطق سکونت آدمی را تغییر می‌دهد، مانند زمانی که اماکن تولید کالا در مقیاس گسترده را تغییرمکان دادند یا فضاهای عمومی سابق را خصوصی کردند و زمین آنها را با املاک و مستقلات درآمدزا توسعه دادند.

اثرگذاری بر این تغییرات، روی هم رفته، در قلمرو اصحاب قدرت و اغنیا بوده است، یعنی نخبگان اجتماعی، افراد یا شرکت‌های ثروتمند و مقامات بالادست دولت. این گروه‌ها به واسطه قدرتشان حقی برای خود درباره معماری قائل می‌شوند که معمولا، اما نه همیشه، به صورت ضمنی است. این عمل پیشینه طولانی‌ای دارد. برای هزاران سال، معماری در واقع بیانگر خالص قدرت بود: معابد برای خدایان و کاهنان آنها، کاخ‌ها برای شاهان ز‌نده و مقابر یادمانی برای مردگانشان، قلعه‌ها برای شاهزادگان شکست‌ناپذیر، و مراکز سخاوتمندانه دانش برای نخبگان تحصیل‌کرده. فقرا، چه روستایی و چه شهری، (معماری) بومیشان را داشتند: ساده، خودساخته، ریشه‌دار در مکان و سنت، به نظر بی‌زمان، و در اصل فاقد هر نشانی از معمار.

حق معماری، مانند دیگر حقوق انحصاری، در گذر زمان به طور معمول در دست اشراف و روحانیان (یا معادل آنها در فرهنگ‌های دیگر) بود. طبقات جدیدی از حامیان موفق شدند در آغاز دوره مدرن این حق را به دست بیاورند: تجار، سرمایه‌داران، اربابان صنایع، صاحب‌منصبان، متخصصان و هنرمندان. پس از انقلاب صنعتی طبقات ثروتمند جدید بر سر حمایت از معماری با طبقه اشراف قدیمی شروع به رقابت کردند، گرچه به طور کامل جایگزین آنها نشدند. [...] با وجود تحولات وسیع اجتماعی قرن نوزدهم و بیستم، اکثریت‌ اجتماع بدون حق معماری باقی مانده‌اند: فقرا، طبقه کارگر یا گروه‌های از نظر اجتماعی در حاشیه‌، به ویژه در کشورهای توسعه‌یافته یا در حال توسعه. آنها هیچ راهی برای رسیدن به معماری شخصی- به واسطه فقدان توانایی در پرداخت برای آن - نداشتند. و گرچه آنان اکثریت استفاده‌کنندگان از معماری عمومی را تشکیل می‌دادند؛ به ندرت اظهار نظری در طراحی آن داشتند. در واقع، بخش اعظم معماری عمومی طراحی شده بود تا آنها را مهار کند و تحت سلطه درآورد، حتی وقتی روش‌هایی تدبیر شد برای نظرسنجی گروهی از آنها و در پروژه‌های عمومی بزرگتر برای به حساب آوردن این نتایج در دستورالعمل‌های طراحی.

انقلاب- تقاضای تغییرات اساسی و فوری که با راه‌های افراطی دنبال می‌شود- ممکن است آخرین دستاویز آنهایی باشد که هیچ حقی در معماری ندارند: فقرای شهری انباشته‌شده در زاغه‌ها و محروم از امکانات رفاهی شهری و گروه‌های نامتجانس فرهنگی و اجتماعی محروم مانده از  حقوق همگانی متعارف. این گروه‌ها هنگام انقلاب در لحظات سختی (چون کوه آتشفشانی) فوران می‌کنند تا فضاهایی را در شهر به اشغال خشونت‌بار خود درآورند که به صورت جمعی بدان دسترس داشته باشند. یعنی فضاهایی‌ که به منزله عمومی تعیین شده‌اند: خیابان‌ها و میدان‌ها، اداره‌های دولتی، کلیساها و مساجد. در اقدامات انقلاب‌خواهان، عطشی وجود دارد برای ادعای مالکیت فضاهایی که به نام جمع آنان ساخته‌شده است. اشغال چنین فضاهایی و انباشتن آنها با راهپیمایی‌، فریاد زدن، نقاشی‌های دیواری، و سازه‌های موقت در واقع معادل صاحب شدن آنها، هرچند به صورت موقت، است (شکل یک). این بیانگر اراده‌ای برای تصرف فضای عمومی در عوض فقدان حق مالکیت قانونی است. حتی در حالی که انقلاب‌خواهان فضای عمومی را در شورش و غارت از بین برده یا بدشکل می‌کنند، می‌توان به عمل خراب کردن همچنان به مثابه صورت دیگری از مالکیت نگریست؛ چراکه آنها در غیر این صورت وسیله دیگری برای تصاحب آن فضا ندارند.

 

 شکل یک.  «خانه‌ها خالی می‌ماند. در حالی‌که بی‌خانمانی افزون می‌شود.»


شکل یک.«خانه‌ها خالی می‌ماند. در حالی‌که بی‌خانمانی افزون می‌شود. چه کسی سودش را می‌برد؟ یکی می‌داند!»

معماری می‌تواند انقلابی باشد. این در صورتی اتفاق می‌افتد که نقش تثبیت‌شده معماری در یک نظم اجتماعی (خاص)، به واسطه اعمالی معطوف به عملکردها و معانی منسوب به معماری، مورد پرسش و تردید قرار گرفته یا حتی برانداخته شود. این اعمال در  صور متفاوتی ظاهر می‌شوند. می‌توانند حملات ناگهانی در طول یک شورش یا تظاهرات جمعی باشند، همچون وقتی خیابانی که به قصد گردش خودروها [طراحی شده] ازدحامی از افراد خشمگین می‌شود که در اعتراض راهپیمایی می‌کنند، یا وقتی مسجدی که به منزله مکانی آرام برای عبادت در نظر گرفته شده با شتاب تبدیل به درمانگاهی صحرایی برای کمک به مجروحان می‌شود، یا میدانی که چون گرهی ترافیکی آرایش یافته سیلی از مردم با پلاکاردها و پرچم‌ها و مشت‌های گره‌کرده می‌شود که از نیازهای آنان دفاع می‌کند. این شیوه‌ای است که انقلاب‌ها موقتا فضای عمومی را متحول و انقلابی می‌کنند. [...]

اما معماری انقلابی می‌تواند [از پیش اندیشیده] نیز طراحی شود. معماران اسطوره‌ای عصر مدرن بین دو جنگ جهانی دقیقا تلاش کردند همین کار را بکنند. آنها می‌خواستند معماریشان همه نظم‌های استقراریافته پیش از این را بر هم بزند. [...]

فقط در چند دهه اخیر است که معماری انقلابی حقیقی امکان‌پذیر شد، آنگاه که معماران بسیاری حق برخورداری از معماری را به مثابه حقی بنیادی که باید به همه مردم تعلق پذیرد شناختند، چه به آنان که می‌توانند برای آن هزینه بپردازند و چه آنان که نمی‌توانند، درست مانند دیگر حقوق جهانی متعارف‌تری نظیر مراقبت‌های بهداشتی و تحصیلات. این معماران به جستجوی روش‌های نوین مداخله حرفه‌ای مشتریانی برآمدند که نمی‌توانستند برای معماری هزینه کنند. راه‌حل‌های آنان متفاوت است. با این حال همگی در آگاهی از این مسئولیت سنگین شریک‌اند، مسئولیتی که حرفه‌ آنها به منزله عرضه‌کننده خدمات در برابر پرداخت بر دوششان می‌گذارد.

...

[۱] . در فاصله میان سال‌های ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۵ قصد داشتم برای رساله دکتری‌ام بر موضوع حق‌ها در معماری کار کنم. یکی از مقالاتی که خیلی خوب باب بحث را در این حوزه باز می‌کند مقاله ناصر رباط در مجله معماری دانشگاه ام‌آی‌تی است. همان زمان از دکتر رباط اجازه گرفتم تا مقاله را ترجمه و در فصلنامه پنجره منتشر کنم. انتشار مجله مدتی متوقف شد و ترجمه ناتمام ماند. گزیده‌ای از مقاله را که بحثی‌تر است اینجا می‌آورم.


[2]. Rabbat, Nasser. “The rights to architecture” in: Thresholds, 41 spring 2013, pp. 98-103


[۳] . تصویر نویسنده را با تصویر دیگری جایگزین کردم.

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر