گدار را باید جزو کدام دسته از معماران پهلوی بدانیم؟
او چگونه گذشته را در بناهای امروزی احیا کرده است؟
معماری آندره گدار سنتگرایانه است یا مدرن؟
گدار تزیین بناهایش را از کدام دورهها اقتباس کرده است؟
خاستگاه فرهنگی و ریشهٔ هنری بناهای او را در کجا باید جست؟
همه این پرسشها و بسیاری دیگر از سؤالهای مشابهْ ذهن پژوهشگران تاریخ معماری را به خود مشغول کرده است. پرسشهای مهم و مفیدی که پاسخهای گوناگون به آنها میتواند بخشی از تاریکی تاریخ معماری پهلوی را روشن کند. متنهایی نیز در این باب پدید آمده است؛ پر از تحلیلهای هنری و زیباییشناختی که علاوه بر توجه به صورت بناهای منسوب به گدار، گذشتۀ فرهنگی و آکادمیک این معمار را نیز بررسی میکند و میکوشد تأثیر برخی مکتبهای هنری را نیز در پیدایش آثارش نشان دهد. تا اینجای ماجرا همه چیز درست و کافی به نظر میآید، اما به گمانم باید ماجرا را از جای دیگری شروع کنیم تا بدانیم اشکالی در کار وجود دارد؛ از اندکی پیش از شروعِ همه این سخنان و از گامهایی که وجودشان برای آغاز چنین پژوهشهایی ضروری است.
پرسش اصلی این است که آیا ما واقعاً درباره مسأله واضحی صحبت میکنیم؟ آیا تکیهگاه ما برای سخن گفتن از بناهایی که گدار ساخته، به قدر کافی محکم است؟ با احترام به همه متنهای ارزشمند این حوزه، پاسخم به این سؤال منفی است؛ زیرا معتقدم در حال حاضر تقریباً هیچ چیزی به نام «معماری آندره گدار» در دسترسمان نیست! شاید فردا آن را به دست بیاوریم، شاید وقتی دیگر آن را با اندکی تغییر تعریف کنیم، شاید هم هیچگاه نتوانیم وجودش را ثابت کنیم؛ اما دست کم اکنون چنین مفهومی در اختیارمان نیست که بتوانیم به دقت آن را بررسی کنیم و از ویژگیهایش بگوییم. به نظرم شک کردن در وجود این مفهوم نه فقط جایز، بلکه ضروری است؛ زیرا هیچگاه اطلاعات تاریخی مفصل و روشنی از معماری کردنِ گدار گرد نیاوردهایم تا تکیهگاه محکمی برای تحلیل بسازیم. برای مثال ما نمیدانیم گدار فقط نقشهای برای موزۀ آستانه مشهد ترسیم کرده یا از ابتدا تا پایان ساخت آن ناظر ماجرا بوده است. نمیدانیم او کجای موزۀ آذربایجان را طراحی کرده و نمیدانیم ماکسیم سیرو چقدر در ساخت بناها همراه و همکار او بوده است. ما نمیدانیم بیمارستان صد تختخوابی شیراز چقدر از طرح ابتدایی گدار را در خود حفظ کرده و از روند نظارت او بر مرمت بناهای اصفهان نیز اطلاع زیادی نداریم. تقریبا همه اطلاعات ما از آنچه مفهوم کنونی «معماری آندره گدار» را شکل داده، همینقدر مبهم است. به جرأت میگویم ما اصلاً نمیدانیم گدار چه چیزی روی کاغذ کشیده، چه ساخته و در روند هر ساختنی چقدر دخالت کرده است. ما فقط برخی اطلاعات کلی دربارۀ معماری کردن او در دست داریم؛ چنانکه مثلاً میدانیم موزۀ ایران باستان را بر اساس طرح گدار ساختهاند و صورت نهایی مقبره حافظ بر اساس طرح اولیهای از او شکل گرفته است. اطلاعات اندکی که مسلماً برای شناخت درست معماری گدار کافی نیست.
گدار همیشه سمتهای فراوان داشته و به همین سبب برخی وظایف خود را رسماً، و برخی را به صورت غیررسمی به دیگران میسپرده است. از همین رو اکنون شناخت درست و دقیق هر بنای منسوب به او نیازمند همتی فراوان در جمعآوری اسناد، یافتن نقشهها و طرحها و بررسی دقیق و موشکافانه هر یک از آنهاست. گدار علیرغم شهرت و تأثیر انکارناپذیرش در تاریخنگاری هنر و معماری ایران، جایگاه مبهمی در ساخت بناهای پهلوی اول دارد. ابهام این جایگاه نیز عمدتاً محصول سستی ما در جستجوی اسناد و بررسی آنهاست، نه عدم توصیف و تحلیل آثار منسوب به او. بنا بر این تا هنگامی که همتی بر یافتن اسناد و ترسیم تاریخی جایگاه گدار صورت نگیرد، تحلیل زیباییشناختی بناها، توصیف ویژگیهای آنها و یافتن ریشههایشان در مکتبهای اروپایی، نمیتواند خبری صادق درباره مفهوم «معماری آندره گدار» به ما عرضه کند. البته که میدانیم در روند پژوهشْ جستجوی تاریخی و تحلیل یافتهها تا حدی همزمان صورت میگیرد؛ اما به هر حال نمیتوان انکار کرد که ما در شناخت معماری گدار و بناهای منسوب به او، در ابتدای راهیم؛ یعنی جایی که باید مشخص کنیم گدار کدام بناها را ساخته و در برپایی هرکدام چه جایگاهی داشته است. پس از برداشتن این گام مهم است که میتوانیم سؤالهای بعدی را بپرسیم؛ از جمله اینکه آیا اساساً چیزی به نام معماری آندره گدار وجود دارد؟ آیا همه بناهای این معمار در یک دسته قرار میگیرد؟ آیا میتوان آثار معماری او را به مکتب خاصی منسوب کرد؟