امشب بعد ازدو ماهی که از اجرای کیهان کلهر و اردال ارزنجان در تالار وحدت میگذرد، تصمیم گرفتم موضوعی را که مشغلۀ ذهنیام در این مدت بوده، به صورت یادداشتی کوتاه بنویسم و سوالی را مطرح کنم که شاید دستآویز خوبی برای تحقیق دربارۀ فضاهایی در معماری ایران باشد که نیاز است در عصر و زمانۀ ما زاده شوند.
موضوع مربوط به درک و تجربۀ تازۀ من از فضای تالار وحدت و خواست و نیازی است که در خود به عنوان مخاطب موسیقی ایرانی احساس کردم. اجرای کیهان کلهر در تالار وحدت با تمام محاسنی که داشت و نقصهای جدی که همراهش بود، اجرای مطلوبی برای من نبود. بخشی از نامطلوب بودن اجرا به فضای موسیقیایی برآمده از گفتگوی دو نوازنده و کیفیت براههنوازی ایشان ارتباط داشت و بخشی نیز به فضای نامناسب تالار وحدت باز میگشت. در زمان اجرا متوجه شدم که فضای تالار وحدت با ذات موسیقی ایرانی همخوان نیست. تعداد زیاد شنوندگان، فاصلۀ نزدیک بین افراد، چراغهای نیمهروشن تالار ـ که اخیراً مسئلۀ بغرنجی در اجراهای این تالار شده است - و ابعاد نامناسب تالار برای این نوع از موسیقی که احوال خاص خود را برای درک و دریافت عوالم آن میطلبد، مرا متوجه موضوعی کرد. در حین اجرا دریافتم که این تالار برای درک موسیقی ایرانی و قرار گرفتن به تمامه در عالمی که این موسیقی برای مخاطب میآراید مناسب نیست. فضای تالار وحدت حداقل در نظر من بهعنوان دانشآموختۀ معماری و بهعنوان فردی که با عالم هنر ایرانی و عواطف و مکنونات آن به قدر ظرفیت و فرصتِ مؤانست خود آشناست، فضایی نامأنوس و بیگانه بود. تالار وحدت برای موسیقی ارکسترال و اپرا ساخته شده است و طبیعتاً اینگونه مینماید که طراحان آن توجه زیادی به تناسب کیفیت فضای تالار با روح موسیقی ایرانی نداشتهاند. این خاصیت تنها مختص تالار وحدت نیست، بلکه عموم تالارهایی که برای اجرای موسیقی ساخته شدهاند تابع قواعد و استانداردهای متداول بینالمللی هستند. قواعدی که بیشتر به وجوه فیزیکی موسیقی و قوانین آکوستیک حاکم بر سالنهای اجرای آن میپردازند و براساس این وجوه وضع شدهاند. اما در کیفیت طراحی سالنهای اجرای موسیقی به احوال موسیقی و عالم برخاسته از آن کمتر توجه شده است. این امر، یعنی کیفیت عالمی که موسیقی در مخاطب ایجاد میکند و لحن و بیان آن، امری است مبتنی بر فرهنگ بستر ظهور آن موسیقی و قاعدتاً در هر فرهنگی، خاص آن فرهنگ و تناسبات عالم برآمده از آن است. متوجه شدم که اجرای موسیقی ایرانی در تالارهای فعلی بسیار از کیفیت ادراک آن میکاهد. از طرفی دیگر موسیقی ایرانی، به خصوص در ساحت بداهه پردازی و بداهه نوازی، کیفیتی خاص دارد که فضای اجرای آن را به سمت حضور اندک مخاطبان و حتی در مواردی یک مخاطب سوق میدهد. بیان موسیقیایی در موسیقی ایرانی بیش از آنکه جنبۀ بیرونی داشته باشد، بر جنبههای درونی و کیفیت تأثیر آن بر فرد تکیه دارد. چه فرد مخاطب موسیقی، نوازندۀ آن باشد و چه فردی باشد که به موسیقی گوش میدهد. به نظرم آمد در معماری امروز ما برای اجرای عمومی موسیقی، با توجه به احوال زمانه و ایجابات اجتماعی و تقاضای بسیار برای شنیدن و درک کردن آن هنوز امکان خلق فضایی متناسب با نیازها و احوال خاص این نوع موسیقی فراهم نشده است. پرسش من این است که به راستی کیفیت فضایی که موسیقی ایرانی برای اجرا بهخصوص در ساحت بداهه نوازی و صورت تک نوازی بدان نیاز دارد چه خصوصیاتی باید داشته باشد که به درک کاملتر و بهتر این موسیقی بیانجامد؟ معمار این فضاها چه خصوصیاتی دارد و لازم است به چه ابعادی از این نوع موسیقی توجه کند تا بهترین ظرف را برای این مظروف طراحی نماید؟ این فضاها گنجایش چند نفر مخاطب را دارند؟ ابعاد و تناسبات آنها چیست؟ کیفیت نور آن چگونه باید باشد؟ شکل جایگاه مخاطبان و نسبت آن با صحنۀ اجرا چه ویژگی و شرایطی میطلبد؟ این فضاها بایستی در کدام نقطۀ شهر قرار گیرند؟ آیا تالارهای مرکزی هستند یا باید در مقیاسی کوچکتر درسطح شهر پراکنده شوند و در میان محلات قرار گیرند؟ بخشی از خصوصیات ظرف اجرای موسیقی ایرانی از شناخت موسیقی ایرانی درک میشوند و بخشی دیگر از قصد و نیت مخاطبان برای شنیدن این موسیقی. آیا واقعا در فرهنگ ایرانی، تمنای فرد ایرانی از شنیدن موسیقی ایرانی به درستی شناخته شده است تا این شناخت به طراحی فضایی بهتر و مأنوستر برای مخاطب موسیقی ایرانی رهنمون شود؟
اینها سوالات بسیار ابتدایی اما مهمی هستند که شاید بتوانم در یک پرسش آنرا خلاصه کنم: ظرف اجرای موسیقی ایرانی یا به بیانی دیگر معماری متناسب با خصوصیات موسیقی ایرانی بهخصوص در ساحت بداههنوازی چگونه معماری است و کیفیت فضای آن چه خصوصیاتی دارد؟