درک ما از پدیدهها در عالم بر اساس دلالتهایی که برای ما دارد تغییر میکند. اینکه یک پدیده چه به ذهن ما میآورد و تداعی کنندۀ چه چیزی است و چه واقعهای یا خاطرهای را برای ما زنده میکند در مواجهۀ ما با آن پدیده اثرگذار است. ما بر اساس جهان ذهنیمان نسبتی خاص با یک پدیده بر قرار میکنیم و رابطۀ ما با پدیدهها بر اساس تداعیهایی که آن پدیده برای ما دارد شکل میگیرد. بر این اساس ممکن است که پدیدۀ ثابت در ذهن افراد متفاوت تداعیهای متفاوتی داشته باشد. این اختلاف میتواند در سطوح گوناگون باشد: تفاوت درک پدیدهها بین افراد و طبقهها، بین جوامع، بین اهالی یک محله، یک شهر، یک کشور، بین پیروان یک دین، یک حوزۀ جغرافیایی و ... .
برخی از تداعیها زنده کنندۀ رویدادها یا وابسته به رویدادها است. رویدادهایی که در سطوح فردی یا اجتماعی یا ملی یا دینی برای ما اهمیت دارد. این رویدادها، موقع و مکانی دارد. مکان رویدادها ممکن است تداعیکنندۀ رویدادها باشد یا دلالت بر رویدادی کند.
اثر معماری از آنجا که میتواند محمل و مکان وقوع یک رویداد یا دلیلی بر وقوع یک رویداد باشد تداعیهای بسیار متفاوتی در اذهان در سطوح مختلفی که آنها را برشمردیم دارد. درک ما از یک مکان و احساس ما در بسیاری از آثار معماری وابسته این تداعیهاست.
پرسشهای مهمی که پیش میآید اینهاست:
آیا مورخ معماری باید به این تداعیها توجه کند؟
توجه کردن یا نکردن او چه تأثیری بر روایت او از تاریخ معماری دارد؟
مورخ معماری در روایت تاریخ چطور میتواند به این تداعیها توجه کند و دلالتهای مختلف یک اثر را نزد ببینندگان و استفادهکنندگان را دریابد؟ و منبع این کار چیست؟
در سلسلهای از یادداشتها سعی میکنم به تداعیهای برخی از آثار معماری ایران نزد گروههای مختلف بینندگان در طول تاریخ بپردازم و نشان دهم که چگونه رابطۀ بینندگان با این آثار بر اساس تداعیهایشان متفاوت است و چطور قرائتهای مختلفی از یک مکان واحد نزد آدمهای مختلف وجود دارد.
۱- گور تیمور در سمرقند
تیمور در سال ۸۰۵ مقبرهای برای نوهاش میرزا محمدسلطان بن جهانگیر ساخت و خود او هم پس از مرگش در ۸۰۷ در آنجا دفن شد. در کنار او علاوه بر میرزا محمدسلطان و معلم تیمور میر سید برکت، میرانشاه و شاهرخ و الغبیگ هم مدفونند. میگویند تکمیل و توسعۀ این بنا مربوط به دورۀ الغبیگ بوده است. قول دیگری هم میگوید که این بنا مدرسهای بوده به اسم محمدسلطان در محلۀ روحآباد سمرقند که سلطان محمد نوادۀ تیمور و خود تیمور در آن مدفون است. این بنا، هرچه که بوده، کمکم به مقبرۀ خانوادگی تیموریها تبدیل شده است. قولی دیگر میگوید:
«سهشنبه هفدهم شهر شعبان امیر تیمور در اترار که از اعمال ترکستان است جان به جان آفرین داد. نعش او را به سمرقند آوردند در جوار گنبد سید برکه که خود بنا کرده بود به خاک سپردند، سنش به هفتاد و دو سال و یک ماه و هژده روز رسیده بود.» (تاریخ راقم، نقل از کتاب آثار تاریخی ورارود وخوارزم، ج ۱، ص ۹۴.)
امروز مقبرۀ تیمور چیزهای خاصی به ذهن ما میآورد. برای ما بیشتر یادآور خونریزیهایی است در شهرهای ایران و شقاوت تیمور در قتل عام مردم؛ یادآور چند ده کلهمناری است که تیمور به شهادت تاریخ از سر کشتگان سرزمینها مفتوحۀ خود ساخت.
نام معمار بنا یا معمار سردر بنا در کتیبۀ سردر، البته قضیه را برای ما دردناکتر میکند و چیزهای دیگری به ذهنمان میآورد. «عمل العبد الضعیف محمد بن محمود البنّا الاصفهانی». (تصویر ۲)
تیمور در ۷۸۹ به اصفهان یورش برد و فجایع دردناکی در اصفهان رقم زد که شرح آن در تواریخ موجود است، ابن عربشاه صاحب کتاب عجایب المقدور فی النوائب التیمور در مورد این واقعه و فجایع تیمور نوشته است:
«تیمور از ماجرا آگاه شد و از جای برخاست و شمشیر خشم برآهیخت و چون سگ گزنده و پلنگ درنده به شهر درآمد و بفرمود تا جانها تباه سازند و خونها بریزند و با پردگیان درآویزند و زندگان به دست مرگ سپارند و آبادیها ویران کنند و کشتها بسوزانند و پستان زنان ببرند و کودکان را کشته بر خاک افکنند، پیمان مردمی بشکنند، نه بر سالخورده بخشایند و نه بر خردسال رحمت آرند. علم و ادب را قدری ننهند و شرف و حسب را به چیزی نشمرند. دور و نزدیک و آشنا و بیگانه و مسلمان و اهل ذمت را یکسان انگارند و به دست دژخیم مرگ از میان بردارند بالجمله از شهرنشینان تنی زنده نگذارند. آنگاه درخت زندگی آنان از پای برانداخته شد، شکم گرگان بیابان و حوصله مرغان آسمان از لاشه مردان آکنده گشت و شمار کشتگان از ششصد هزار بگذشت. [...] کودکان را به سم اسبان کوفتند و خرد کردند و در زیر پای با خاک راه یکسان نمودند، سپس تیمور خواستهها گرد آورده به آهنگ سمرقند بار بربست و برفت.» (ابن عربشاه، ترجمۀ عجایت المقدور فی نوائب التیمور، ص ۴۹)
تاریخ ساخت بنای سردر گور تیمور ۸۳۷ است. ۳۰ سال پس از مرگ تیمور و ۴۸ سال پس از واقعۀ اصفهان در سر این معمار اصفهانی هنگام ساختن این سردر چه میگذشته است؟ با رنج ویرانی شهرش و کشتار همشهریانش چه کرده است؟ این بنا چه معنایی برای او داشته است؟ چه چیزی را به ذهن او متبادر میکرده است؟ آیا او را به زور از اصفهان به سمرقند برده بودند؟ اصولاً اینکه میگویند تیمور هنرمندان را از سایر بلاد به پایتخت خود میآورد چگونه ممکن بوده است؟ به زور؟ شرفالدین علی یزدی در ظفرنامه در بارۀ آمدن خواجه عبدالقادر مراغهای به سمرقند چنین نوشته است:
«فرمان قضاجریان به نفاذ پیوست که زنان سلطان احمد و علاءالدوله پسرش با هنروران از اصناف محترفه و پیشهوران دارالسلام ـ که هر یک در قسمی از اقسام کامل و تمام بودند ـ خانهکوچ به سمرقند برند. بر حسب فرموده کاربند شدند و خواجه عبدالقادر را نیز که از غایت اشتهار از تعریف و وصف مستغنی است و در فن موسیقی سرآمدۀ ادوار، خانهکوچ نقل کردند.» (شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، جلد ۱، ص ۷۳۵)
برای ساکنان امروز سمرقند اما این بنا بسیار مقدس است. به زیارت او میآیند و به همدیگر زیارت قبول میگویند. آن را مقدس میشمارند و حتی در اشکال به وجود آمده در ویرانههای اطراف بنا صورت تیمور را میبینند. مقبرۀ تیمور در میان مجموعهای است شامل خانقاه و مدرسه و ابنیۀ دیگر که شواهد آن هنوز هم وجود دارد و پشت مقبره طاقهای فروریختهای دیده میشود. اهالی سمرقند در یک زاویۀ خاص یکی از این طاقهای فروریخته را به شکل سر تیمور میبینند و این را از کرامات تیمور میدانند. (تصویر ۳) این بنا و ویرانههای آن به ذهن مردمان امروز سمرقند چنین چیزهایی را متبادر میکند.
تداعیهای این بنا به اینجا ختم نمیشود. در مجموعۀ روحآباد که در نزدیکی مقبرۀ تیمور قرار دارد گنبدخانهای است که زیر آن بزرگانی مدفونند (تصویر ۵ و ۶) و بر ازارۀ بنا بقایای یادگاریهای دیده میشود شبیه به آنچه در مزار مولانای تایباد و شیخ جام دیدهایم. یکی از این یادگاریها ذهنیت مسافری را در سنۀ ۱۱۸۷ برای ما آشکار میکند:
کو تیمور سخت و دولت او/ کو نادر و شأن و شوکت او
کو پادشهان هفت کشور/ زرینکمران تاجگوهر
آنها همگی هلاک گشتند/ مستور به زیر خاک گشتند
سنۀ ۱۱۸۷، رقم نموده شد به جهت یادآوری، کمینۀ الاحقر عبادالله خواجه [ناخوانا]
آنچه به سبب دیدن گور امیر در ذهن این مسافر آمده است صورت دیگری از دلالتهای مقبرۀ تیمور است؛ چیزی که سعی کردم در این نوشته و در ذهن چند گروه از بازدیدکنندگان این بنا به دست دهم.
نادرشاه که نام او در این اشعار آمده است در سال ۱۱۶۰ درگذشت. او در سال ۱۱۵۳خوارزم را فتح کرد. قولی وجود دارد که صحت آن را نمیدانم، میگویند وقتی نادر به سمرقند رسید سنگ قبر تیمور را به انتقام کشتار مردم ایران از جای کند و به دم اسب بست و به ایران آورد. خدا میداند؛ اما هرچه که باشد اگر نادر به سمرقند رسیده باشد و گور تیمور را دیده باشد میشود این سوأل را مطرح کرد که بنای گور امیر چه یادآوریای برای او و سپاهش داشته است؟
حدود صدو ده سال پس از نگاشته شدن این یادگاری در سال ۱۲۹۷ قمری سمرقند به دست روسها افتاد. میدانیم یکی از عجیبترین فتوحات تیمور گشودن مسکو است در حدود سال ۸۰۰. اتفاقی که کمتر در تاریخ اتفاق افتاده است. بنای گور تیمور برای روسهای فاتح سمرقند چه چیزی را تداعی میکرده است؟
در سال ۱۳۲۰ ش در کوران جنگ جهانی دوم روسها جنازۀ تیمور را از مقبرهاش درآوردند و از روی جمجمه چهرهاش را بازسازی کردند و در ۱۳۲۱ ش مجدداً او را دفن کردند. تصویری از این واقعه هست که چهرۀ شگفتزدۀمتخصصان روس در حال دیدن جمجمۀ تیمور را نشان میدهد. (تصویر ۷)