بنا بر یکی از اولین تعریفهایی که از مفهوم «فرهنگ» ـ در معنای امروزی آن ـ عرضه شده است، فرهنگ «کلیت درهم تافتهای ست شامل دانش، هنر، دین، قانون، اخلاقیات، آداب و رسوم، و هر گونه توانایی و عادتی که آدمی همچون هموندی (عضوی) از جامعه به دست میآورد.» (آشوری، ص ۴۷) بناها و مجموعهها و شهرها به منزله نتیجهی «کار» معماری به اراده کنندگان و پیشکاران (عاملان) معماری، اعم از معمار، بنا، عمله، حامی، بانی و مانند آنها به وجود میآیند. از آنجا که ایشان هموندی از جامعه خویش هستند کردارهای ذهنی (اندیشیدن درباره معماری) و عینی (رفتارهای ناشی از کاربست تواناییها، مهارتها، دانشها، هنرها، تصمیمگیریها و مانند آن) اینها درست مانند تمامی رفتارهای دیگرشان با تکیه بر همان کلیت درهم تافته که فرهنگ نام گرفته است انجام میشود. در این مقام کردارهای معماریانه تفاوتی با کردارهای دیگر ایشان در بقیه جنبههای زندگی ندارد و خواه ـ و ـ ناخواه این «توانایی» انجام این کردارها را از «فرهنگ» به دست آوردهاند. نتیجه این کردارهای ذهنی و عینی ـ به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه ـ در کار (فعل) معماریشان و سپس در اثر معماری «ظاهر» میشود. از این رو میتوان آثار معماری را «مظهر یا جلوه[۱]» یا «تجسم[۲]» فرهنگ یا بازتابی از آن شمرد. به سخن دیگر فرهنگ در تنِ آثار معماری ظاهر میشود و از این منظر میتوان اثر معماری را همان فرهنگ جسمیافته یا تنآورده خواند. [مگر بتوان چنین استدلال کرد که تواناییهای لازم در انجام فعل معماری فردی است و از راه هموندی با جامعه به دست نیامده است. ـ توضیح بیشتر.]
اما از این دیدگاه همه آثار مادی ساخته دست آدمی را میتوان تجسمی از فرهنگ دانست و درست بهسان آثار معماری میتوان آنها را مظهر یا جلوه تواناییها و عاداتی شمرد که آدمی همچون هموندی از جامعه به دست آورده است و در مقام «میراثی اجتماعی» آنها را به کار میبندد. همه اسباب و وسایل زندگی، ابزارها، صنایع، آثار هنری، اسباب بازی گویای خاموش فرهنگ سازندگانشان هستند. حال این پرسش پیش میآید که چگونگی ظهور فرهنگ در آثار معماری چه تفاوتی با ظهور آن در دیگر مظاهر مادی فرهنگ ـ به ویژه آثار هنری ـ دارد؟ آیا ماهیت معماری، شأن و جایگاه و کارکرد معنایی و عملی آن در نسبت با مظاهر مادی دیگر سبب میشود که فرهنگ به طرزی متفاوت در آثار معماری تجسم یابد؟ آیا ذهن آدمی برای این نمودگی و تجسمدهی طرز، روش یا راهی میشناسد که بهویژهی «جهان معماری» باشد؟
آیا برخی از محصولات و برساختههای مادی و غیرمادی آدمی «فرهنگیتر» از بقیه هستند؟ به عبارت دیگر آیا آدمی برای ساختن برخی از آثارش به میزان بیشتری به تواناییهایی نیاز دارد که به منزله هموندی از جامعه آنها را به دست آورده باشد؟ مثلا آیا در آفریدن قطعهای شعر یا موسیقی دانش و هنر و اخلاقیات و قانونها و تواناییهایی لازم است که در معماری یا ابزارسازی به همان اندازه لازم نیست؟
اگرچه مرادمان در اینجا عرضه تعریف از معماری نیست، لازم است منظور از معماری را مشخصتر کنیم. ذهن انسان و دست انسان در عالم طبیعت تصرف میکند و میسازد، تا مکانی ذهنی یا عینی برای زیستن افراد یا گروههای انسانی پدید آورد. محصول این تصرفْ مکانی است ذهنی یا عینی که سیاقهایی[۳] دارد. این محیطْ طبیعی و مصنوعی و انسانی، عینی و ذهنی، مادی و معنوی است. عالمی که از اثر معماری همراه با ذهن و عین انسان و فرد و جمع انسانی و محیطهای بسترین آن تکوین مییابد «جهان معماری» است. بنا بر این جهان معماری را میتوان متشکل از اثر معماری، فعل معماری، کنندگان و سیاق اینها دانست. به همان اندازه که «ماهیت» اثر معماری با دیگر آثار مادی ساخته دست آدمی متفاوت باشد؛ «نقش اجتماعی» کنندگان و پیشکاران جهان معماری با دیگر هموندان جامعه متفاوت باشد، «مسیر و چگونگی» فعل معماری با کار خلق دیگر آثار مادی متفاوت باشد؛ و به همان اندازه که «جایگاه و نقش» سیاق در خلق آثار معماری متفاوت با جایگاه آن در خلق آثار مادی دیگر باشد میتوان نسبت فرهنگ با معماری را متفاوت از نسبت آن با آثار مادی دیگر آدمی دانست. [ـ توضیح بیشتر. مثلا در باب فعل معماری اگر مسیر خلق مکان[۴] در میان همه جوامع از گذشته تا کنون را شامل چهار مرحله کلی برنامهریزی، طراحی، ساخت و بهرهبرداری بدانیم[۵]، «فرهنگ» آدمی در هر مرحله چگونه تأثیر میگذارد؟]
از فرهنگ تعاریف بسیار گوناگون و متعددی عرضه شده است و آنچه در ابتدای این نوشته آمد فقط یکی از تعاریف وصفگرانه و اولین آنها بود. (آشوری، همان) اما همه تعاریف فرهنگ را میتوان در یکی از این سه دسته گنجاند: اول فرهنگ به منزله شیوه زندگی نوعی یک گروه. دوم به منزله سیستمی از نمادها، معناها، و قالبهای شناختی که از طریق کدهای نمادین منتقل میشود؛ و سوم به منزله مجموعهای از راهبردهای سازشپذیر مرتبط با بوم و منابع [زیست] به هدف زندهماندن. (Rapaport, 9) در نظر بسیاری از صاحبنظران این سه دیدگاه نه در تناقض با همدیگر بلکه تکمیلکننده هم هستند. حال میتوان پرسید اثر معماری چه نسبتی با این سه دیدگاه یا سه نوع تعریف فرهنگ دارد؛ نسبت اثر معماری با شیوههای زندگی؛ نسبت اثر معماری با نمادها و معناها و قالبهای شناختی ـ یا اثر معماری به منزله مجموعهای از کدهای نمادین ـ ؛ و نسبت اثر معماری با راهبرهای سازشپذیر.
برخی بر این باورند که هر گروه انسانی خود، دیگری، محیط و جهان هستی را به گونهای میفهمد و این فهم را به گونهای در قالب زبان، اسطوره، مذهب و هنر بیان میکند. این فهم یا «نظام معنایی مشترک» کمک میکند که بتوانند با همدیگر تفاهم کنند و بر اساس آن زندگی خود را سامان دهند. فهم مشترک به وسیله «نظام نمادین مشترک» بین افراد تبلور و تجسم عینی مییابد. این نظام نمادین عمدتاً زبان و هنر است. نماد[۶] هر چیزی است که از راه یادآوری، شباهت یا قرارداد نشانه یا نماینده چیز دیگری باشد. آدمی با نمادگری[۷] نظامی از چیزها و رخدادها را سازمان میدهد و محیط معناداری میسازد که از توانایی نمادگری او پدید آمده است. از آنجا که نمادهای انسانی پویا و زنده هستند، بیان آن فهم مشترک به واسطه نمادها یا «نظام نمادین مشترک» به زبانهای گوناگون یا به عبارتهای مختلف در یک زبان بیان میشود. (آشوری، ص ۷۷ ـ ۸۱) باید گفت که نقطه مشترک همه تاریخدانان فرهنگی میتواند این باشد که همه آنها با امر نمادین و تفسیر امر نمادین سر ـ و ـ کار دارند. نماد در هر عرصهای یافت میشوند. اما رویکرد نمادگرایانه به گذشته فقط رویکردی در میان سایر رویکردها است. (برک، ص ۳۱)
کتابنامه
آشوری، داریوش. تعریفها و مفهوم فرهنگ. چاپ پنجم. تهران: آگه، ۱۳۹۳
برک، پیتر. تاریخ فرهنگی چیست؟. ترجمه نعمتاله فاضلی و مرتضی قلیچ. تهران: پژوهشکده تاریخ اسلام. ۱۳۸۹.
[1] appearance
[2] embodiment
[3] context
[4] space
[5] problem formulation, problem solution, implementation and use
[6] symbol
[7] symbolism