×

جستجو

سفر به شرق ایران فرهنگی، کابلستان
کورش محمدخانی

با جدا شدن بخش شرقی ایران فرهنگی در دورهٔ قاجار، قسمتی از جان ایران زمین جدا ماند. سرزمین زیبا که در دورهٔ امان الله خان افغانستان نامیده شد، امروزه سرزمینی است با مصیبت های فراوان و در طی پنج دهه جنگ، جدا از ویژگی‌های طبیعی بسیار زیبا، به سرزمینی غمگینی تبدیل شده است.

همواره عشق و علاقه من به سرزمین ایران مرا به ایران فرهنگی می‌کشاند، سرزمینی که روزی از چین تا دانوب و از شمال دریای کاسپین تا جنوب خلیج فارس را در بر می‌گرفت و تا شمال افریقا گسترش می‌یافت. همواره علاقه داشتم که در این پهنهٔ ایران فرهنگی، تلاشی بر بازشناسی هویت آن کنم. در مارس ۲۰۱۱ به سبب تخصص و تحصیلات در دانشگاه سوربن و پس از آن لیون فرانسه، همراهی و همکاری با تیم مشترک فرانسه، سوریه، لبنان، مرا به شمال سوریه و سرزمین میان‌رودان کشانید. محوطهٔ بسیار زیبای سیروس در نزدیکی مرز ترکیه در خاک سوریه. اما شعلهٔ جنگ دقیقاً در همان روزها از درعا در جنوب سوریه آغاز شد و من که رفته بودم سالیان سال در شمال میان‌رودان فعالیت علمی داشته باشم تنها سه هفته در آن خاک ماندم و دیدید آنچه امروز بر این خاک این سرزمین گذشت.

سال ۲۰۱۵ همکار و دوست عزیزم دکتر سباستین گندت که از سال ۲۰۰۳ با هم همراه و همکار هستیم، به دلیل عدم امکان رفتن به کشور افغانستان، از طرف مرکز ملی پژوهش‌های علمی فرانسه (CNRS) به خاطر خطرات فراوان از طرف طالبان برای اتباع اروپایی در آن زمان، به من پیشنهاد داد که با هیئت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان (DAFA) همکاری نمایم.  پس از تماس مدیر این هیئت دکتر خولیو بندوزو برای انجام بررسی‌های مغناطیس‌سنجی در محوطه‌های باستانی افغانستان و موافقت من، برای انجام این بررسی‌ها برنامه‌ریزی گردید، اما حملات طالبان و عدم امنیت باعث شد که بعد از نزدیک به صد سال فعالیت، هیئت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان از کابل به عشق آباد نقل‌مکان کند و برنامه ما ملغی شود.

اسفند ماه ۱۳۹۹ در روزهای کرونایی و قرنطینه، دوست عزیزم دکتر آرش بوستانی که ۱۷ سال گذشته زندگی خود را در شرق ایران فرهنگی مشغول ترمیم زخم‌های بناهای این خطه از سرزمین بوده و هست و کارهای بسیار بزرگ و مفیدی انجام داده، در طی ارسال پیامکی در واتساپ، از من دعوت به همکاری نمود. با ایشان تماس گرفتم و پس از طی دو ساعت صحبت قرار بر آن شد که سفری به کابل داشته باشم و بعد از بازدید از محوطه و دستگاه مغناطیس‌سنجی که در سال ۲۰۱۵ هیئت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان خریداری کرده بود، اقدام به برنامه‌ریزی نماییم. در اردیبهشت ماه دعوتنامه‌ای از دفتر خدمات فرهنگی آقاخان در افغانستان که فعالیت‌های بسیار مفید و موثری در حفاظت و مرمت بناها و اماکن تاریخی و باستانی افغانستان را در دست دارد، به دستم رسید که همکاری بسیار نزدیکی با دافا (هیئت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان) در کابل دارد و تمامی فعالیت‌های باستان‌شناسی خدمات فرهنگی آقاخان بر عهده این هیئت است. پس از اخذ ویزا که خود داستانی داشت و انجام آزمایش کرونا در بیمارستان رسالت و دریافت تست منفی کرونا و هماهنگی با بخش‌های مختلف در دانشگاه شهید بهشتی، در صبح روز هشتم خرداد ماه با پرواز ماهان از تهران راهی کابل شدم. آرش نیز که در فلورانس بود و به محض بازگشت از ایتالیا، به هرات رفته تا دستگاه‌های لرزه‌نگار را بر روی یکی از بناهای تاریخی نصب کند، نیم ساعت قبل از من در ساعت ۷:۳۰ صبح به فرودگاه کابل رسیده و در فرودگاه منتظر بود. با ماشین ضد گلوله مخصوص فرودگاه دفتر خدمات فرهنگی آقاخان، به محل پایگاه رفتیم و بعد از استقرار در مکان اقامت، بلافاصله به محوطه باستانی قلعه بالا حصار رفتیم. این محوطه باستانی شامل بقایای دیوارهای دفاعی قلعه‌ای است از دورهٔ گورکانیان است که امروز در وسط وزارت دفاع افغانستان واقع شده است. این قلعه بر روی یک تپهٔ مرتفع وسیع قرار دارد. در چند سال پیش محل آسایشگاه سربازان در بالای این تپه واقع شده بود که با شروع طرح حفاظت و مرمت قلعه بالاحصار، پروژه، موفق به خروج سربازان و تخریب محل اقامت آنها شده است. بقایای چند تانک منهدم شدهٔ جنگ‌های شوروی در افغانستان، بر روی تپه وجود دارد و همچنین چندین سازهٔ فلزی تخریب شده دیگر بر روی تپه به چشم می‌خورد. برای ورود به محوطه، مجوز نظامی و اجازه‌نامه از وزارت دفاع نیاز است. بدین منظور از طرف وزارت دفاع یک نفر استخدام پروژهٔ حفاظت و مرمت قلعه بالاحصار شده و در ورودی محوطه در کنار ایست بازرسی وزارت دفاع مستقر شده و ورود و خروج افراد پروژه را با وزارت دفاع هماهنگ می‌نماید. تمامی خودروهای پروژه در هر شرایطی، مورد بازرسی و بازدید در دو مرحله قرار می‌گیرد.

در بالای تپه نیز چند دیده‌بانی با نیروهای مسلح وزارت دفاع مستقر شده‌اند. بر روی سطح محوطه نیز تعداد بسیار زیادی بقایای گلوله‌ٔ مرمی، فشنگ‌های سالم، مین‌های عمل نکرده، گلوله توپ و تانک در زیر خاک مخفی است که مأموری از گروه ویژهٔ ارتش به نام عبدالله، هر روز در حال مین‌یابی و گلوله‌یابی با دستگاه فلزیاب دستی است و بعد از تشخیص و جمع‌آوری در یکی از زاغه‌های ایجاد شده در دامنه تپه، به ارتش تحویل داده می‌شود. این کار بنا به درخواست من برای بررسی آرکئوژئوفیزیک بود که باید محوطه عاری از هر گونه آلودگی فلزی بر روی سطح یا زیر سطح بود.

دو روز اول حضور در کابل به بررسی دفترچه و دستگاه مغناطیس‌سنج گذشت و دستگاه آماده برداشت میدانی شد. یک قسمت از محوطه انتخاب و برای تست دستگاه با روش‌های مختلف شبکه‌بندی و آماده گردید و با چندین روش برداشت مغناطیسی انجام شد. انجام چندبارهٔ این شبکه، به این دلیل بود تا داده‌های مغناطیسی برداشت شده را با هم مقایسه کنیم. نتایج بسیار جالب توجه بود و حاکی از پاکسازی مناسب محوطه و وجود آنومالی‌های مغناطیسی جالب توجه در زیر سطح بود. چند بخش دیگر از محوطه انتخاب و شبکه‌بندی و با دستگاه مغناطیس‌سنج فلاکس‌گیت برداشت صورت گرفت تا نحوهٔ برداشت در جاهای مختلف محوطه نیز امتحان گردد. پس از انجام آزمایشات و تست‌های مورد نظر، با دکتر آرش بوستانی که مدیر این پروژه نیز هست، به برنامه‌ریزی گسترده در این محوطه پرداختیم. هر چند که برنامه مدون طولانی مدتی ریخته و قرار به اجرا از تابستان امسال نمودیم و حتی برای محوطه‌های مختلف دیگری در هرات، بلخ و مزارشریف، بامیان و مس عینک و چندین محوطه باستانی دیگر در افغانستان نیز برنامه‌ریزی کردیم، ولی در حال حاضر با وجود حملات گسترده طالبان در خاک افغانستان به دلیل خروج نیروهای بین المللی به خصوص امریکا و متحدانش، عملاً انجام این برنامه‌ها امکان‌پذیر نخواهد بود.

با توجه به آنکه فعالیت‌های میدانی ما در محوطه بالاحصار صبح‌ها انجام می‌گرفت، پس از صرف ناهار با دوست عزیزم آرش، به بازدید از محوطه‌ها و مکان‌های زیبای کابل می‌پرداختیم. از جمله باغ بابورشاه، چهل‌ستون، کارخانه اسلحه‌سازی و سکه‌سازی و البته اندکی نیز در خیابان‌های کابل پرسه زدیم که به خاطر مسائل امنیتی اجازه این کار را به صورت گسترده نداشتم.

باغ بابور شاه و چهل ستون توسط خدمات فرهنگی آقاخان در افغانستان مرمت و بازسازی شده و محل بسیار مناسبی در میانه شهرکابل، برای گردشگری خانواده‌های افغان شده است. این منظره بسیار خوشایند بود که خانواده‌ها در کمال آرامش و بدور از دغدغهٔ مزاحمت متعصبین طالب یا افراد مزاحم، می‌توانستند ساعت‌هایی را، در این فضاهای بسیار سرسبز و آباد که پس از جنگ‌های فراوان دوباره زنده شده‌اند، بگذرانند و در امنیت باشند. در ورودی این دو باغ، ایست بازرسی بسیار مفصلی بود و افراد به طور کامل در چند مرحله بازرسی می‌شدند و به همین خاطر افراد مشکوک اجازه ورود نداشتند و این امر، امنیت مناسبی را برای همه ایجاد می‌نمود. باغ بابور شاه شبیه باغ شازده ماهان است با همان سبک باغ سازی، همراه با کاخ ملکه و کاروانسرایی در پایین دست که سرسبزی باغ، آن را از شهر جدا ساخته است.

کارخانه اسلحه‌سازی و بعدها سکه‌سازی هم که یادگار یکصد سال اخیر در کابل است و امروز متروکه شده، در مرکز شهر کابل، بر کنار مسیر رودخانه خشک و در نزدیکی باغ بابور شاه قرار دارد. امروزه با همت خدمات فرهنگی آقاخان، در حال تبدیل شدن به یک مرکز تجاری، فرهنگی بسیار وسیع است. حدود دو هزار کارگر و تعداد بسیاری کارشناسان و متخصصین رشته‌های مختلف در حال فعالیت شبانه‌روزی در این پروژه هستند. قسمت‌های مختلف بسیاری در این پروژه در نظر گرفته شده است و با طراحی بسیار زیبایی کاربری ساختمان‌ها تغییر داده شده است. نکته جالب توجه برای من در اینجا، وجود کارگاه‌های مجهز فراوانی در محل پروژه است که پروژه را بی‌نیاز از وابستگی به خارج از کارگاه می نماید. از جمله: نجاری، جوشکاری، آهنگری، ورق‌سازی، آهک‌پزی و دفاتر طراحی مجهز و ماشین آلات فراوان و هر آنچه که برای یک پروژه لازم است. امیدوارم که با توجه به اوضاع فعلی افغانستان پروژه به انتها برسد، چرا که در مراحل اتمام قرار داشت و با توجه به اوضاع وخیم امروز افغانستان، ممکن است که جنگ آن را تهدید نماید. 

از جمله موارد جالب توجه دیگر در کابل، ساخت خانه‌ها و منازل مسکونی تا نزدیک به قلهٔ کوه بود. با توجه به عدم وجود امنیت در خاک افغانستان در نیم قرن گذشته،  ترجیح بیشتر افغان‌ها زندگی در شهر کابل هم به جهت امنیت و هم به جهت وجود کار و درآمد بهتر است. با توجه به کوهستانی بودن کابل و اینکه کوه‌های فراوانی در شهر وجود دارد، در قسمت‌های مختلف شهر تا نزدیکی قله کوه‌ها خانه‌سازی صورت گرفته است. اما مشکل بسیار بزرگ عدم امکان خدمات رسانی شهری به این خانه‌ها است که مشکل فراوانی برای ساکنان آنها ایجاد می‌کند، ولی چاره‌ای جز زنده‌مانی ندارند. امروزه با کمک و یاری خدمات فرهنگی آقاخان، خدماتی برای پله‌سازی، آب‌رسانی، بهداشت و مواردی دیگر، برای ساکنان این قسمت‌ها در حال انجام است. 

در طی سفر ورک‌شاپ و کارگاه علمی یک روزه‌ای، برای دانشجویان و استادان باستان‌شناسی دانشگاه کابل و همچنین کارشناسان ریاست باستان‌شناسی افغانستان در نظر گرفته شده بود. قرار بر آن بود که این کارگاه در دانشکدهٔ علوم اجتماعی دانشگاه کابل یا همان پوهنتون کابل برگزار شود که به دلیل اوج گیری پاندمی کرونا دانشگاه کابل تعطیل شد و با هماهنگی که انجام گردید، کارگاه، در کاخ ملکه باغ بابور شاه برگزار شد. کارگاه در مورد مستندنگاری و بررسی‌های نوین در باستان‌شناسی بود. با توجه به وجود دستگاه مغناطیس‌سنج، کارگاه به صورت تئوری و عملی به مدت ۶ ساعت، با حضور ۷۰ نفر از استادان و دانشجویان باستان‌شناسی دانشگاه کابل، کارشناسان ریاست باستان‌شناسی افغانستان، همکاران هیئت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان و مهندسین و کارشناسان خدمات فرهنگی آقاخان با استقبال مواجه گردید. 

متأسفانه به خاطر مسائل امنیتی من اجازه خروج از پایگاه و ارتباط با افراد محلی و بازدید از کوچه‌ها و خیابان‌ها را نداشتم. ولی افغان‌های زن و مردی که در پایگاه مشغول فعالیت بودند، بسیار مودب و مهمان‌نواز بودند. برای من که در دو دههٔ گذشته بیش از ده سال در خاک سیستان و بلوچستان در محوطه‌های باستانی چندی فعالیت داشته‌ام و از نزدیک با مردم سیستانی و بلوچ سرو کار داشتم، سرزمین افغانستان برایم آشنا بود و هر از گاهی فکر می‌کردم در زابل و گاهی در زاهدان هستم. سنخیت عجیبی بین این دو سرزمین وجود دارد و نشان از همبستگی گذشته نزدیک ما دارد. تمامی مدیران و کارشناسان پایگاه، تحصیل کرده‌های افغانی هستند که در بهترین دانشگاه‌های دنیا در اروپا و امریکا تحصیل کرده‌اند و اکنون برای خدمت به سرزمینشان به کابل بازگشته‌اند و با اشتیاق فراوان مشغول به فعالیت هستند. همه همکاران من در آنجا به زبان فارسی دری صحبت می‌کردند که بسیار نزدیک به فارسی ماست و من برای برقراری ارتباط، هیچ مشکلی نداشتم. تمامی مدیران پایگاه نیز به دلیل روابط بین‌المللی و تحصیل در خارج از افغانستان به زبان انگلیسی مسلط و تعدادی نیز به زبان فرانسه و آلمانی تسلط کامل داشتند. 

پس از یک هفته اقامت در شرق ایران فرهنگی، با تجربه‌های متفاوت در روز شنبه باید کابل را به مقصد تهران ترک می کردم به امید بازگشتی دوباره. آخرین تجربه جالب در این سفر، مسیر فرودگاه بود. به دلیل مسائل فوق امنیتی فرودگاه کابل، ۵ ساعت زودتر از پرواز در ساعت ۶ صبح روز شنبه راهی فرودگاه شدیم. آرش قصد رفتن به هرات و باز کردن لرزه‌نگارها را داشت و من بازگشت به تهران. حدود یک ساعت در یک صف طولانی با ماشین در نزدیکی فرودگاه ایستادیم تا به نزدیکی ایست بازرسی اول رسیدیم. در اینجا باید از ماشین پیاده می‌شدیم و تنها ماشین،  پس از بازرسی و ما نیز بعد از یک بازرسی بدنی ساده وارد ورودی فرودگاه می‌شدیم. بازرسی اولیه انجام شد. دوباره سوار ماشین شدیم تا نزدیکی بازرسی بعدی که دوباره باید از ماشین پیاده و بازرسی از ماشین و ما انجام شد این بازرسی دقیق عدم وجود مواد منفجره در ماشین یا وسایل مسافران بود. بازرسی سوم، بازرسی مواد مخدر بود که با سگ های مواد یاب و افراد ویژه انجام می‌شد. چهارمین بازرسی که نفهمیدم بعد از سه بازرسی چه بود آخرین مرحله بازرسی بود که بعد از آن، ماشین آمد سوار شدیم و به پارکینگ فرودگاه رفتیم. از یک بازرسی کوچک دیگر عبور کردیم و من و آرش به دو سالن پروازهای داخلی و خارجی رفتیم. در راهرو ورودی پروازهای خارجی، نیاز به تست منفی کرونا بود. من دو روز قبل از پرواز آزمایش کرونا و نتیجه تست منفی را با خود داشتم، با نشان دادن کارت تست منفی، اجازه ورود به مسیر بازرسی داده شد و تا رسیدن به سالن انتظار سه مرحله بازرسی دیگر را نیز گذارنیدم. در سالن انتظار در ذهن خود بازگشت به شرق ایران فرهنگی را برنامه‌ریزی می‌کردم ولی افسوس!!! که آتش جنگ افروزی و خودخواهی بشر حدی ندارد و چند روز بعد از بازگشت، حملات بی‌امان طالبان به شهرها و منطق مرزی مختلف خاک افغانستان شدت گرفت و اکنونی که در حال نگارش هستم زرنج زیبا و قندوز و سرپل به دست طالبان افتاده و بسیاری از شهرهای مرزی در مرز پاکستان و ایران و تاجیکستان در کنترل نیروهای طالب است که با انفجار مجسمه‌های بودا در بامیان ثابت کرده‌اند که مخالف سرسخت آثار فرهنگی و باستانی سرزمین افغانستان هستند. امیدوارم روزی برسد که بتوان به کمک این آثار، در ایران فرهنگی شتافت.

 

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
درباره نویسنده

کورش محمدخانی:

مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر