×

جستجو

رنج تحقیق (۲): علی‌اکبر دهخدا

رنج تحقیق (۲): علی‌اکبر دهخدا

۲۷ دی‌ماه ۱۳۹۵

۱

علی‌اکبر دهخدا از بزرگ‌ترین مردان ایران در سدۀ حاضر است. این کمترین چیزی است که می‌توان در ستایش او گفت. دهخدا در چندین میدان برای ایران جنگید. در میدان مبارزه، برای آگاهی جامعه کوشید و صدای مردم دردکشیده شد. در میدان سیاست، برای اعتلای ایران تلاش کرد و در میدان تحقیق کاری کارستان کرد. دهخدا از نخستین کسانی بود که تلاش کرد نثر فارسی را از بیماری‌هایش برهاند. او طنز اجتماعی و انتقادی را وارد مرحله‌ای نو کرد و در گردآوری فرهنگ عامه نقش بسیار مهمی داشت. دهخدا در شاعری قریحه‌ای شگفت داشت و مسمطی که در رثای میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل سرود در زمرۀ به‌یادماندنی‌ترین اشعار معاصر است. استاد خانلری این مرثیه را از نظر قافیه‌بندی و حضور احساسات شخصی مبدع تحول در شعر فارسی می‌داند. لغت‌نامۀ دهخدا از حیث فایده‌اش برای زبان فارسی بی‌بدیل است. علامه قزوینی دربارۀ لغت‌نامه می‌گوید: «شاهکاری که بعد از اسلام تاکنون برای زبان فارسی تا آنجا که ما اطلاع داریم نظیر آن، بلکه چیزی که در جزوِ هزارم نیز شبیه آن باشد، از هیچ‌جا و هیچ‌کس سراغ داده نشده است.

۲

 دهخدا از ارکان روزنامۀ صور اسرافیل بود؛ روزنامه‌‌ای که در ماه‌های پس از مشروطه صدای بیدارکنندۀ مردم شد. استقبال از این روزنامه به‌حدی بود که که گاهی شمارگان آن به ۲۴هزار نسخه می‌رسید. این روزنامه پنج‌بار توقیف شد: بار اول به علت اعتراض روحانیت؛ بار دوم به علت اعتراض مجلس. سخنرانی دهخدا در مجلس در دفاع از خود و روزنامه از زبان نایب رئیس وقت مجلس خواندنی است: «در مجلس همۀ حرف‌های خودت را زیرکانه تکرار کردی که هیچ، اثبات هم کردی. مانند گالیله سرانجام گفتی که با این حال زمین می‌چرخد.» بار سوم به علت حملۀ اوباش تعطیل شد. بار چهارم به علت بیماری دهخدا و بار پنجم سه روز پیش از به توپ بستن مجلس. تقریباً علت همۀ توقیف‌ها دهخدا و نوشته‌های او بود. زبان طناز دهخدا هم سبب شهرت روزنامه بود و هم سبب آزار دهخدا. امیراعظم، حاکم گیلان، به خاطر نیش‌ و کنایه‌ها «دخو» را مستحق مرگ می‌دانست. 
دهخدا پس از واقعۀ به توپ بستن مجلس و تبعید شدنش به اروپا، مترصد انتشار دوبارۀ صوراسرافیل بود؛ درحالی که بی‌پول و خسته و نومید و سرخورده از شکست مشروطه و شهادت یاران و نگران خانواده‌اش در تهران بود. در نامۀ مورخ ۲۰ شوال ۱۳۲۶ق از پاریس، به معاضدالسلطنه می‌گوید: «الآن بدون هیچ خجلت، چون چیزی از شما پنهان ندارم عرض می‌کنم سه روز است که با نان و شاه‌بلوط می‌گذرانم. [...] با ۵/ ۳ فرانک پول که الان در کیف (یعنی آنچه پول در تمام دنیا دارم)، می‌خواهم محمدعلی‌شاه را از سلطنت خلع کنم و مشروطه را به ایران عودت دهم.»

۳

وصیت‌نامۀ دوست یگانۀ من هدیۀ برادری بی‌وفا به پیشگاه آن روح اقدس اعلی:

در روز ۲۲ جمادی‌الاول ۱۳۲۶ قمری مرحوم میرزا جهانگیرخان شیرازی رحمة‌الله ‌علیه، یکی از دو مدیر صوراسرافیل، را قزاق‌های محمدعلی‌شاه دستگیر کرده به باغِ شاه بردند و در بیست‌وچهارم همان ماه در همان‌جا او را به طناب خفه کردند. 
بیست‌و‌هفت هشت روز دیگر چندتن از آزادی‌خواهان و از جمله مرا از ایران تبعید کردند و پس از چندماه با خرج مرحوم مبرور ابوالحسن‌خان معاضدالسلطنه پیرنیا بنا شد در «ایوردن» سویس روزنامۀ صوراسرافیل طبع شود. 
در همان اوقات شبی مرحوم میرزا جهانگیرخان را به خواب دیدم در جامۀ سپید. (که عادتاً در تهران دربر داشت) و به من گفت : «چرا نگفتی او جوان افتاد؟!» من از این عبارات چنین فهمیدم که می‌گوید: چرا مرگ مرا در جایی نگفته و ننوشته‌ای؟ و بلافاصله در خواب این جمله به خاطر من آمد: «یادآر، زشمع مرده، یادآر!» در این حال بیدار شدم و چراغ را روشن کردم و تا نزدیکِ صبح سه قطعه از مسمط ذیل را ساختم، و فردا گفته‌های شب را تصحیح کرده و دو قطعۀ دیگر برآن افزودم و در شمارۀ اول صوراسرافیل منطبعۀ ایوردن سویس چاپ شد.

بر بادیه جانْ سپرده یادآر...
چون گشت ز نو زمانه آباد
ای کودکِ دورۀ طلایی
وز طاعتِ بندگان خود شاد
بگرفت ز سر خدا خدایی
نه رسمِ ارم نه اسمِ شدّاد
گل بست زبانِ ژاژ‌خایی
زان کس که ز نوکِ تیغِ جلاد
مأخوذ به جرمِ حق‌ستایی
تسنیمِ وصالْ خورده یادآر 

۴

اندر همه ده جوی نه ما را/ ما لاف‌زنان که دهخداییم

مرحوم علی اکبر خان دهخدا حدود چهل سال از عمر خود را صرف تهیۀ لغت‌نامه کرد؛ حدود دو میلیون فیش برای این کار برداشته شد. لغت‌نامۀ دهخدا حدود ۲۵هزار صفحه است و ۴۰۰هزار مدخل دارد. در زمانی که مشقت این کار بزرگ را تحمل می‌کرد، زعمای حکومت تصمیم گرفتند برای چاپ کتاب از محل «فروش پِهن اسب‌های قشون رضاخان» بودجه‌ای اختصاص دهد. اما این اعتبار هزینه با سعایت بداندیشان منتفی شد و بعدها مجلس بودجه‌ای به این کار اختصاص داد. در این میان دهخدا برای تأمین هزینه‌ها خانۀ خود را به رهن گذاشت.
من هم در همین قصد هستم ولی نه کسی چیزی می‌خرد و نه من دست‌وپای آن دارم که در چنین موقعی مشتری برای خانه پیدا کنم، یکی دو تا از طلبکارها هم موعدشان رسیده است و اگر مهلت ندهند، البته باید به جریان قانونیْ خانه به حراج گذاشته شود، برای من هم آنقدرها فرقی نمی‌کند. در جوانی تعلق‌ خاطری به این چیزها نداشتم حالا که دیگر برف پیری بر سر و رو نشسته است. فرضاً خانه نداشتم باشم چه خواهد شد، مثل چهل سال دیگر که در خانه‌های دیگران گذارانده‌ام این چند روز را هم می‌گذارنم. در آن طرف هم، در بهشت یا جهنم، گویا جا و منزل را مجاناً می‌دهند، یعنی تا حالا هرچه شنیده‌ام همه‌جا عذاب‌ها را، مثلاً برای اهل جهنم، نام برده‌اند اما اجاره و کرایه‌خانه را نشنیده‌ام. اگرچه نمی‌شود گفت که واقعاً همۀ خبرها به ما رسیده است. 
دهخدا دربارۀ تدوین لغت‌نامه می‌گوید:
کار فحص و تتبع بیش از بیست‌واند سال بکشید پیوسته و بی‌ هیچ فصل و قطعی، حتی نوروز و عیدین و عاشورا، بیرون از دوبار بیماری صعب چندروزه و دو روز هنگام رحلت مادرم رحمة‌الله علیها که این شغل تعطیل شد، و دقایقی چند که برای ضروریات حیات در روز ... بسیار شب‌ها از بستر بر می‌خواستم و پلیته بر می‌کردم و چیز می‌نوشتم.
کارهای جنبی دهخدا که هم‌زمان تدوین امثال و حکم و لغتنامه انجام داد بسیار ارزشمند است. تصحیح دیوان‌های ناصرخسرو و منوچهری و فرخی و سیدحسن غزنوی و سوزنی و لغت‌نامۀ اسدی و صحاح الفرس و ترجمۀ آثاری از زبان فرانسه به فارسی و تهیۀ لغت‌نامه‌ای «فرانسه به فارسی» با معادل‌ها و مترادفات بسیار و یافتن صورت صحیح بسیاری از واژه‌ها در متون ادبی و تحریر حاشیه و توضیح بر بسیاری از کتب منظوم و منثور نثر فارسی و عربی از جملۀ این کارهاست.

۵

خدا، کسی فکر ما نیست

از زبان فروغ آل‌بویه، دخترخواندۀ (برادرزادۀ همسر) دهخدا:
زمانی که هانری ماسه مستشرق فرانسوی، به ایران آمده بود، برای دیدن دهخدا به منزل ما آمد. لغت‌نامه را دید. مشکلاتی که برای چاپ آن وجود داشت را می‌دانست. وقتی به فرانسه برگشته بود نامه‌ای به دهخدا داده بود که با مقامات بالا صحبت کرده و گفته بودند: حاضرند این لغت‌نامه در کشورشان چاپ شود. شبی نزد عمه‌ام آمد و گفت: «آیا حاضرید به اتفاق به فرانسه برویم و در آن‌جا زندگی کنیم؟» البته چون تا آن وقت ما به اروپا نرفته بودیم، برای ما رؤیای طلایی بود. گفتیم: «البته. مگر چطور شده؟»، «یک مستشرق فرانسوی این پیشنهاد را برای من از دولت فرانسه کرده است. آنها موافقت کردند با خانواده به آن‌جا برویم و این کتاب را در آنجا چاپ کنم. تمام مخارج ما و چاپ کتاب را می‌پردازند.» گفتیم: «شما چه جواب دادید؟» گفت: «برای آنها پیغام دادم که من این آب‌وخاک را دوست دارم. مردم ما قدرشناس‌اند.

۶

آسمانۀ شب

دهخدا از حامیان نهضت ملی ایران و دکتر محمد مصدق بود و به طرق مختلف از ایشان حمایت می‌کرد. همین سبب شایعه‌ای شد که دهخدا را، در سال‌های پایانی زندگی‌اش، به دردسر انداخت. شایعه شده بود که دکتر مصدق او را به ریاست شورای سلطنت برگزیده است. حتی می‌گفتند که قرار بوده دهخدا اولین رئیس‌جمهور ایران باشد. همین سبب شد که پس از ۲۸ مرداد کودتاچیان پیرمرد را اذیت کنند. او را چند بار احضار و استنطاق کردند. خانه‌اش را برای یافتن دکتر سیدحسین فاطمی زیرورو کردند. در مهر ۱۳۳۲ او را به دادستانی ارتش احضار کردند و ساعت‌ها او را منتظر گذاشتند و نیمه‌شب از او بازجویی کردند. وقتی به خانه رسید در هشتی خانه از حال رفت و تا صبح روی زمین افتاده بود. او دو سال بعد از کودتا از دنیا رفت.

۷

غریب در ره عشق

آخرین ساعات حیات از زبان فریدون مشیری:
دهخدا با صورتی متورم و چشمان برآمده دو زانو نشسته بود. بیماری و خستگی ۴۸ سال کار او را از پای درآورده بود. سنگینی ۴۸ سال مطالعه و تحقیق و جستجو شانه‌های ناتوان او را خرد می‌کرد. هزاران جلد کتاب که در مدت ۴۸ سال با او سخن گفته و گفتگو کرده بودند اینک همگی خاموش نشسته و استاد پیر را تماشا می‌کردند. در این هنگام دکتر معین و سیدجعفر شهیدی همکاران صمیمی و مهربان او به عیادتش آمدند. دهخدا در همان حال گفت: «پوست بر استخوان ترنجیده»، لحظاتی چند به سکوت گذشت. استاد پیر هر چند لحظه به اغما فرو می‌رفت و باز به حال عادی برمی‌گشت. در یکی از لحظات لبان دهخدا سکوت سنگین را شکست و گفت: «که مپرس». آقای دکتر معین پرسید: منظورتان شعر حافظ است؟ دهخدا جواب داد بله. دکتر معین گفت: مایل هستید برایتان بخوانم؟ دهخدا گفت بله. آنگاه دکتر معین دیوان حافظ را برداشت و غزل را خواند. از آن لحظه به بعد دهخدا به حالت اغما فرو رفت و روز بعد جان سپرد.

۸

مرثیه‌ای برای دهخدا از محمدرضا شفیعی کدکنی

در آن سپیدۀ ناپایدار،
تو مثل کرگدن
از بیشه برون هشتی
و آسمانۀ شب را
چو آسمان سحر
شکافتی و
شکفتی به سوی بی‌سویی
در آن سپیدۀ ناپایدار مرغی را، 
به هم‌سرایی خود خواندی؛ 
و مرغ هیچ نگفت، 
و خون ز شاخه فروریخت،
و مرغ پر زد و از ریسمان باد آویخت
در آن سپیدۀ ناپایدار، مردانی، 
ز دور می‌خواندند، 
هنوز نعش صداشان بر آب‌ها جاری است.  

  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع
فروغ آل‌بویه. «مردی که خلاصۀ خود بود». در: زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی علامه علی‌اکبر دهخدا، تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۸۶.
 علی‌اکبر دهخدا. دیوان دهخدا. به کوشش سیدمحمد دبیرسیاقی. تهران: تیراژه، ۱۳۷۰.
زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی علامه علی‌اکبر دهخدا. تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۸۶.
بلقیس سلیمانی. همنوا با مرغ سحر: زندگی و شعر علی‌اکبر دهخدا. تهران: ثالث، ۱۳۸۷.

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر