در روزگار ما خُرد و کلان و سَره و ناسَره بههم درآمیختهاند. از همینروست که دیگر، سخن گفتن خُردان و کممایگان دربارهی بزرگان را زشت نمی شمارند. اگر چنین نبود، همچو منی گستاخی نمی کرد که از کسی چون دکتر شیرازی، ولو در مدح و رَثا و فِراق او، سخن بگوید. اما راستی این است که اگر بنا باشد دربارهی شیرازی تنها کسانی سخن بگویند که دستکم همپایهی او باشند، همه باید لب فروبندند و سکوت پیشه کنند.
باری، درازگویی دربارهی شیرازی را بر خود روا نمیدارم؛ به بیان چند نکتهی خاطرهگونه بسنده میکنم که شاید جوانها را بهکار آید و روح جواندوست او را خرسند کند.
این بنده توفیق شاگردی رسمی دکتر شیرازی را ــ در مجلس درس یا کارگاه ــ نداشتم؛ اما اوقات بسیاری را با او در گروه معماری و شهرسازی فرهنگستان هنر، هیئت علمی کنگرهی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، هیئت علمی همایش معماری و شهرسازی مکتب اصفهان، هیئت علمی دانشنامهی تاریخ معماری و شهرسازی ایرانزمین، و شیرینتر و سازنده تر از همه، در گروه برنامهریزی دورهی کارشناسی ارشد مطالعات معماری ایران در دانشگاه شهید بهشتی، گذراندهام. همواره ــ آری، همواره ــ حضور او برایم سخت آموزنده و بلکه خیرهکننده بود. بیمجامله، دکتر شیرازی از آن معدود آدمهایی بود که دوست داشتم مثل آنان باشم.
شیرازی در هر مجلسی وزن مجلس را دگرگون می کرد: در بحث دربارهی مباحث نظری معماری چون متفکری عمیق ظاهر می شد که بر کوهی از تجربه و دانش تکیه زده و در عین حال پا از گلیم دانش خود فرانمیگذارد؛ در بحث در مشکلات معماری و شهرسازی و مرمت، بسیار نکته سنج و دقیق بود؛ و در سخن دربارهی جزئیات اجرایی، مانند استادکاری که تازه دست از کار فروکشیده؛ و ... . بیشتر کسانی که اهل نظرند، در حوزه های عملی معماری، مانند طراحی و اجرا، چندان قوتی ندارند؛ کسانی که اهل تاریخ معماریاند، به موضوعات روز معماری بیعلاقهاند؛ آنان که به تکبناها در تاریخ معماری عنایت دارند، از دیدن شهر و مسائل آن غفلت میکنند. جامعیت هم معمولاً مانع عمق است: کسانی که به همهی این حوزهها میپردازند، به دریایی میمانند به ژرفای یک بند انگشت. شگفت اینکه شیرازی هم جامع بود و هم ژرف، هم اهل نظر بود و هم اهل عمل، هم اهل کتابخانه بود و هم میدان. سخن گفتن از سر یأس روا نیست؛ اما بهراستی نمی دانم که دیگر در چه کسی، کی و کجا چنین فراخی و ژرفایی دوباره گرد خواهد آمد.
از همهی اینها بالاتر، شیرازی دینداری راستین و بیریا بود. حسن خلق و مراعات حقوق دیگران از صفات بارز او بود و در نخستین برخوردها میشد این ویژگی او را بهآسانی دریافت. فروتنی او هم راستین بود. فروتنی او با الفاظ فروتنانه، که این روزها جزو تعارفات و اسباب معاملات میان ماست، همراه نبود؛ بلکه هیچ از این الفاظ بهکار نمیبرد. او در برابر خدا خاشع بود و همین فروتنی حقیقی بود که از وجود او میتراوید و میتابید و به دیگران میرسید.
شیرازی سبکبار و سبکبال بود، هم در تن و هم در جان؛ بزرگ بود، اما بزرگی را خرید و فروش نمیکرد. نه چیزی داشت که نگران از دست دادنش باشد؛ نه چیزی می خواست تا به خواری تبعاتش تن دردهد. همین سبکباریْ اورا حقخواه و حقجو و آزاده و بیپروا ساخته بود. با همهی مردمداریاش، سخن حق را می گفت؛ ولو تلخ. او از موقعیت علمی خود در ایران و جهان در حوزه تاریخ معماری ایران بهخوبی آگاه بود و حفظ شأن این موقعیت را وظیفهی خود می شمرد. از اینرو، به چنان تعادل اخلاقیای دست یافته بود که نمیگذاشت حسن خلق و نگاه داشتن جانب مردمان موجب شود از موضع علمی خود دست بردارد و چیزی را به غلط تأیید یا تکذیب کند.
یادم هست که روزی ذکر خیری از مرحوم عباس بهشتیان، اصفهاندوست و اصفهانشناس فقید، میرفت. شنیدم که آن مرحوم برای اینکه تانک از روی سیوسه پل نگذرد، بر سر راه تانک خوابیده و راه آن را بسته بود. راستی، شیرازی هم یک عمر چنین کرد؛ سدی انسانی بود که با تمام وجود در برابر ویرانی شناسنامههای هویت این ملت ایستاد.
این شاگرد کوچک و نااهل شیرازی او را در احوال گوناگون دیده است. به شما که او را ندیدهاید صادقانه میگویم که اگر میخواهید در زمانی کوتاه با احوال و اندیشهها و خلقوخوی شیرازی آشنا شوید، در ساعات پیش از مرگ و کیفیت مرگ او تأمل کنید: شیرازی همانگونه که میزیست مرد: با یاد خدا، با دلسوزی برای فرهنگ ایران، در میان دوستداران میراث فرهنگی ایران، با دعوت از دیگران برای اتقان عمل و دلگرمی به وعدههای خدا، آرام و سبکبار و سبکبال ... .
... فرهنگستان هنر این افتخار ابدی را برای خود خرید که بانی مجلس خداحافظیای چنان زیبا و حماسی برای آن بزرگ شد.