اییِن بوردِن، جین رِندِل| ترجمهی مهرداد قیومی بیدهندی
قسمت اول این یادداشت
در هر حوزهی تاریخی یا انتقادی ــ چه مربوط به تفسیر معماری باشد، چه تاریخ شهرسازی، رویدادهای اجتماعی، هنر، پزشکی، و مانند اینها ــ این خطر هست که روشِ دانشوری که مشغول پژوهش است با موضوعهای ظاهری تحقیق درآمیزد یا یکی شود. در نتیجه، تفسیر به جای اینکه خط سیر انتقادی مستقلی در پیش بگیرد، صورت کاوِشی میگیرد که فقط چیزی را میتواند بازگو کند که از زیرِ زمین بیرون میآورَد؛ چیزی را میتواند بگوید که گفتنش مجاز باشد [بیآنکه تفکر انتقادی محقق در آن نقشی داشته باشد].
شاید این جریان در هیچجا به قدر حوزهی مطالعات تاریخی و انتقادیِ محیط مصنوع ــ معماری، شهرسازی، منظر، برنامهریزی شهری[۱] ــ آشکار نباشد: تمایلِ همیشگی مورخانْ مسیرهای پژوهش آنان را کمتر در جهت برنامهی نظری یا سیاسی خودشان، و بیشتر در جهت علایق درونیِ مشاغل وابسته به مکان و ریزهکاریهای مربوط به رَویههای این مشاغل سوق میدهد. گفتمان مربوط به معماری بهویژه بر این نوع رویکرد گواهی میدهد که در بیشتر اوقات معماری را همان کاری میشمرند که معمار میکند.
البته شاید این بهخودیخود بد نباشد؛ زیرا ثبت و تبیین اَعمال شهرسازان حرفهای مطابق علایق خودشان قطعاً ارزشی تاریخی دارد: آنچه معماران میاندیشند، آنچه کردهاند (یا آنچه میپندارند کردهاند)، و آنچه خود معتقدند که مهمترین ایدهها و تأثیرهایشان در عملیاتشان است، همهی اینها چیزهایی است که سزاوار ثبت و شناسایی و انتقال است. البته بسیاری از مورخان معماری فقط بر همین نوع مطالعه تمرکز کردهاند. نمونهی بارزش آثار کسانی چون کِنِت فرمپتون[۲] است که، مثلاً، در کتاب معماری مدرن: تاریخی انتقادی،[۳] میگوید در این کتاب، بهرغم ادعای «تعلق به نظریهی انتقادی مکتب فرانکفورت[۴]»، کوشیده است «بگذارد تا جایی که میشود، شخصیتهای برجسته حرف خودشان را بزنند».[۵]
نکتهی دیگر شایان ذکر در اینجا این است که بسیاری از این مورخانِ معماری هم یا تحصیل معماری کردهاند یا همچنان به کار معماریشان ادامه میدهند. پس علایق ایشان لزوماً، و شاید دقیقاً، در جهت کارکردهای عملیِ همان اشتغال معماری است. با اینهمه، آنچه معمارـ مورخ بدان نیاز دارد فقط موضوعات درونی معماری نیست.
شگردهای مربوط به میز نقشهکشی یگانه چیزهایی نیست که باید به آنها پرداخت. در بیرون از آتلیه و کارگاه ساختمان و کتابخانهی خصوصی معمارْ زندگی جاری است؛ و البته معماران و هرکس که با معماری سروکار دارد (یعنی همهی انسانها) قطعاً درگیر این جهان گستردهتر معماریاند ــ همهی ما ناگزیر هر روز در درون و در میان معماری زندگی میکنیم.
با این حال، معضل این است که مقاومت در برابر نیروی جاذبهی موضوع تحقیق در مورد تاریخهای مربوط به محیط مصنوع بسیار دشوار است. نخستین مشکل این است که موضوع عینیِ تحقیق در اینجا سرشتی پیچیده دارد. این پیچیدگی از خصلت مادیِ شهر و بناهای گوناگون آن ناشی میشود. بهسختی میتوان موجودی پیچیدهتر و پویاتر و بغرنجتر از کلانشهرِ (پسا)مدرن تصور کرد. دومین مشکلْ پیوند استوار و ناگسستنیای است که معماری (و نیز شهرسازی) با این موجود شهری دارد. مجموعهای از اعمال سازمانی هم درکارند که با این پیوند هم معارضه میکنند و هم آن را مقید و محدود میکنند. این اَعمالْ قدرتشان را از منابعی بسیار متنوع میگیرند؛ از سرمایه و اقتصاد گرفته تا حکومتهای ملی و شهری، طبقات مسلط، گروههای ذینفع کوچکتر اما بسیجشده، حوزههای مالکیت ارضی، و عرفیات فرهنگی.
بنابراین، مشکل معماری ــ که ناشی از پیچیدگی کالبدی و اجتماعی عرصهی فعالیت آن است، و تعاملات چندجانبهای هم که معماری برای اقدام به هر عملی ناگزیر به انجام دادنِ آنهاست بر این پیچیدگی میافزاید ــ در بیان معماری در تاریخ تکرار میشود. مورخانی که نظر به درختان میکنند و از جنگل غافلاند همواره به این سمت کشیده میشوند که بر اجزای خُرد معماری، عاملهای فردی، پروژههای فردی، و قواعد فردی تکیه کنند و اینها را عناصر تشکیلدهندهی تاریخهایشان سازند. ایبسا آنان پیرو محض معمارانی چون ریچارد مایر[۶] باشند که صادقانه معتقد است «معماریْ موضوعِ معماریِ من است»،[۷] و در نتیجه، لزومی ندارد به ورای علایق درونیشدهی این رشته نگاه کنیم تا آن را از حیث تاریخی بفهمیم. از همینروست که تکنگاشتهایی خاص دربارهی تکمعماران یا برخی از کارهای معماری، کتابهایی ویژه دربارهی تکبناها، یا مطالعاتی معطوف به جنبهای خاص از عمل معماری منتشر میشود. همهی اینها نیمنگاهها یا چشماندازهای ناقصی به معماری فراهم میآورد؛ اما در نهایت، کمتر چیزی از خصلت عمومی معماری را ضبط میکند و فقط عکسی است از اشیا و سطوحی خاص. چیزهای بسیاری پنهان میماند، بلکه یکسره از دست میرود؛ چیزهایی از قبیل آدمهای نادیدهگرفته، طرز کارهای بدیل، و بیانهای تصوریای که در بیرون از این حوزهی مسلط[۸] قرار میگیرد. چیز دیگری که از برنامهی کار سیاسی [مورخان معماری] حذف میشود جمع گستردهتری از ذینفعهاست؛ یعنی نیروهای سازماندهندهای که هم فرصت توسعهی شهر و فعالیت معماری را فراهم میآورند و هم بیشترِ مواد آن را. آنچه بیشترِ این تحقیقها فاقد آناند چهارچوبی روشن است که موضوعهای مطالعهشان را در آن قرار دهند. در نتیجه، آنچه در بیشتر موارد حاصل میشود این است که موضوع مورد نظر، در بهترین حالت، یک عرصهی تکافتاده و منفک فعالیت است؛ و در بدترین حالت، یگانه موضوعی شمرده میشود که ارزش تحقیق دارد.
در مقابل، مورخانی که نظر به جنگل میکنند و از درختان غافلاند به این سمت کشیده میشوند که مقصودشان را تور ماهیگیریای برای صید موضوعهای خود کنند و همه کس و همه چیز و همهی فعالیتها را در زیر یک پرچم گرد آورند. در این حالت، کتابهای دانشنامهایِ تاریخی میکوشند چیزهایی چون همهی معماری سدهی بیستم،[۹] همهی معماری هند،[۱۰] یا در موردِ متکبرانهی کتاب بَنیستر فلِچِر[۱۱]، کل چیزهای عالم را بررسی کنند.[۱۲]
اگر معماری عبارت است از تصور و طراحی و ساخت مکانهای شهر، پس مهم است بپذیریم که این نظام خلاقانه نه منحصراً بدان شیوههایی تحقق مییابد که پروژههای بزرگ جلوه میدهند (یعنی فعالیتهای معماری [برخلاف آنچه در پروژههای بزرگ جلوه میکند،] معنا و مفاد استدلالیای بسیار فراتر از نیات ادعایی و صورت ظاهریشان دارند)؛ و نه واقعاً فقط در طی چنان پروژههای بزرگی تحقق مییابد. در معماری، نهتنها معانیای نهفته در کار است؛ بلکه اعمال نهفتهای هم هست.
پس مورخ چگونه باید در این باریکهراهِ انبوهِ پول و قدرت و ایدئولوژی پیش برود؟ چگونه باید وجودِ مکانیِ ملازم با این راه، یعنی شهر را، و نیز وجود مکانیِ عمل خلاقانهی معماری را توضیح بدهد؟ هدف او، پیش از هر چیز، باید تشخیص زمینههایی باشد که تفسیر تاریخی در دل آنها تحقق مییابد. منظور از این زمینهها فقط معانیای نیست که میتوان «در درون» موضوع تاریخی نهاد؛ بلکه توجهِ بیشتر به چیزهایی است که، مطابق یک برنامهی کارِ روشنِ مورخمحور، از موضوع تاریخی «میتوان پرسید». اکنون به این موضوع بغرنج میپردازیم.
[1] برای ملاحظهی مرور منابعی که بهویژه در سیاق گفتمان برنامهریزی شهری نوشته شده، و بخشی از نوشتهی حاضر مبتنی بر آن است، نک:
Iain Borden, Jane Rendell and Helen Thomas, “Knowing Different Cities: Reflections on Recent European City History and Planning,” in Leonie Sandercock (ed.), Making the Invisible Visible: Insurgent Planning Histories (Berkeley, CA: University of California Press, 1998), pp. 135-49.
[2] Kenneth Frampton (1930-)
[3] Modern Architecture: a Critical History.
[4] Frankfurt School
[5] Kenneth Frampton, Modern Architecture: a Critical History (London: Thames and Hudson, 1980), p. 9.
[6] Richard Meier (1934-)
[7] Richard Meier, quoted in Seeing the Getty Center (Los Angeles: John Paul Getty Trust, undated, c. 1997), p. 20.
[8] hegemonic realm
[9] مثلاً نک:
William J.R. Curtis, Modern Architecture Since 1900 (London: Phaidon, 3rd edition, 1996).
[10] مثلاً نک:
Christopher Tadgell, The History of Architecture in India: From the Dawn of Civilization to the End of the Raj (London: Architecture Design and Technology Press, 1990).
[11] Banister Fletcher (1866-1953)
[12] Dan Cruickshank (ed.), Sir Banister Fletcher's A History of Architecture (London: Architectural Press, 20th edition, 1996).