مقصد زندهدلان خواب پریشانی نیست از همین خاک جهان دگری ساختن است «اقبال لاهوری» آرمانشهر جامعهای آرمانی و بدون کاستی است؛ اما به همهی وجوه سیاسی، اقتصادی، مذهبی، اجتماعی و فرهنگی توجه میکند. تحقق آرمانشهر منوط به تحقق تک تک این وجوه و کارکرد درست رابطهی بین آنهاست. اگرچه اندیشمندان این حوزه همواره نامهایی به آن دادهاند که خبر از غیرقابل تحقق بودن ایدهی آن میدهد؛ مثلاً سهروردی که آن را ناکجاآباد و تامس مور که آن را یوتوپیا [۱] میخواند. در نظر نگارنده این ایده از این رو که وضعیتی آرمانی را تصویر میکند که حداقل میتوان تا مراتبی به آن وصول یافت بسیار مهم و لازم است. شکلگیری ایدهی آرمانشهر همواره توأم با نارضایتی از شرایط موجود است و واکنشی است نسبت به شرایطی که طور بهتری از آن را میتوان تصور کرد. به علت ارتباط وجوه مختلف آرمانشهر با یکدیگر انتظار میرود این واکنش در همهی وجوه قابل ردیابی باشد. کما اینکه گاهی امکان بروز تغییر در هر یک از این وجوه نیز وابسته به وجوه دیگر است و بهتنهایی انجام نمیپذیرد. با این پیشفرض و بنابر تعریف بیانشده تشکیل جمهوری اسلامی ایران و مشخصاً انقلاب ۵۷ کنشی در جهت دستیابی به آرمانشهر جماعتی بوده است. جمهوری اسلامی ایران در غالب یک ایدئولوژی برای دستیابی به آرمانشهر خود میکوشد. انقلاب ۵۷ از این رو که انقلاب است حالت دفعی تحقق وجه سیاسی آن ایده است. در کنار اینکه به علت ماهیت ایدئولوژیکی آن به خودی خود در پی دستیابی به وجه مذهبی و تا حدی اجتماعی نیز بوده است. حالا هم پربیراه نیست که در پی ساختن شکل کالبدی آرمانشهر خود باشد تا به کمک تثبیت وجوه دیگر بیاید و به همراه آنها کلی را تشکیل دهد که هم از حیث صوری در خدمت به ایدئولوژیاش میکوشد و هم از حیث محتوایی. این شکل کالبدی طبعاً تاحدی متأثر از ایدئولوژی موجود و تاحدی متأثر از زمینهی موجود [از آن رو که در زمینهای مورد تفکر قرار میگیرد] است. در این سخنان از معماری صفویه و معماری قاجاریه یاد میشود؛ اما باید متوجه بود که نام بردن از این معماریها در چه جایگاهی حاضر میشود. اینها تجسد کالبدی ایدهی آرمانشهر دورهی خود است و آرمانشهر جمهوری اسلامی ایران بالطبع بر آنها مطابق نیست؛ اما لازم است بدانیم که این معماریها در نظر سخنران ویژگیهایی دارد که مصداقی برای بیان تجسد کالبدی آرمانشهر او میشود. این مصادیق شاید تا حدی بر [شکل کالبدی] «عصر زرین» منطبق باشد. حجتالله اصیل در کتاب آرمانشهر در اندیشهی ایرانی این اصطلاح را از هزیود بیان میکند و میگوید او این عهد را جستجوی گذشتهی ملتها پس از سقوط از مرحلهی مجد و عظمت به ورطهی رنج و مرارت میداند. اما این عهد از آن رو که در گذشته واقع است تفکر دربارهی آن واپسگرایانه است کما اینکه باید متوجه بود که ایدهی آنها نیز منطبق بر دیدگاههای سخنران نیست و تنها بخاطر مجد، عظمت و ماندگاریشان است که در مقام تمثیل حاضر میشود. هر عصر زرینی برای عصر زرین بودن به وجود نیامده است و در زمان وقوع خود احتمالاً خواست و تلاشی برای رسیدن به آرمانشهر وجود داشته است؛ اندیشهای از همان جنس رسیدن به مجد، عظمت و ماندگاری. حالا که چرایی خواست دستیابی به شکل کالبدی آرمانشهر تا حدی روشن شده است لازم است نکتهای را گوشزد کنم؛ آرمانشهر در نظر اندیشمندان آن از این رو که حالتی والاتر از حالت آرمانی وجود ندارد همواره جامعهای ایستا و غیرقابل تغییر در نظر گرفته شده است. اما کارل پوپر در نقد ایستایی نظریهی آرمانشهر بیان میکند که طرح آرمانی در روزگار رهبر [حکومت آرمانخواهانه] تحقق نمییابد و اجرای آن به چند نسل میکشد، چه بسا نسلهای آینده آنچه را زمانی آرمانی بوده نپسندند و حکومتی را نیز که در زمان ایجاد طرح و نسل همزمان آن کمال مطلوب تلقی میشد نپذیرند. پس به نظر میرسد که همواره باید در خاطر داشته باشیم که آرمانشهری که طرح میکنیم به علت اینکه دربرگیرندهی وجوه پویاست باید مرتباً بهروزرسانی شود و در زمان منجمد نمیشود.
مهرنوش دلشاد: