×

جستجو

تاریخ سبک شناسی در مغرب زمین - ۳ (سبک در سدۀ هجدهم)

درک مورخان سدۀ هفدهم و اوایل سدۀ هجدهم از سبک متفاوت از امروز بود و عمدتا سبک را کم و بیش با معنایی مشابه وازاری در کتاب تاریخ هنرمندان به کار می‌بردند. اندکی پس از نیمۀ سدۀ هجدهم بود که یوهان وینکلمان در کتاب تاریخ هنر باستان (۱۷۶۴) سبک را بازتعریف و به طور گسترده به کار گرفت. وینکلمان در مطالعاتش روش وازاری در تاریخ‌نگاری هنر را کنار گذاشت. او به جای نوشتن از هنرمندان به خصوصیات مشترک آثار توجه کرد و نخستین دگرگونی در تاریخ هنرنگاری اروپا را رقم زد. او صراحتاً در کتابش تذکار می‌دهد که قصد دارد به هنرمندان منفرد سهمی اندک دهد و رویکردی منظم‌تر به ساماندهی معرفت داشته باشد. [۱]

بر اساس طرح وینکلمان سبک از نسلی به نسل دیگر بر اساس الگویی معین که متناسب با فرهنگ مردمان است تحول و تغییر می‌‌یابد. [۲] او سبک یونانی را نمودی از زندگی یونانی قلمداد می‌کرد و ارتباطی که او میان سبک با گسترۀ فرهنگ و جامعه برقرار کرد به شناخت و معرفی «سبکِ دوره» منجر شد. این ایده سبب شد کسانی دیگر همچون هِردِر به مطالعه و شناسایی خصوصیات زندگی مردمان دوره قرون وسطی و گوتیک بر پایة سبک به منزلۀ نمود طرز زندگی مردم آن اعصار توجه کنند. [۳]

با این حال هرچند وینکلمان با این رویکرد طرحی نو در تاریخ نگاری در انداخت، طرز عملش در مطالعۀ آثار منفرد شبیه وازاری بود. این شیوه متضمن بررسی دقیق اثر هنری با نگاه هنرمندانه، تحلیل پیشرفت فنی، تعریف و تشخیص زیبایی آرمانی (یعنی اعمال خبرگی)، و بررسی شواهد مستند بود. [۴] به بیان ساده شیوه کار او این طور است که ابتدا آثار بی‌نام و نشان عصر باستان را یک به یک مطالعه و صفات اصلی آنها را استخراج کرد و از آنجا که هر هنرمند سبکی مخصوص به خود دارد این کار به منزلة بازشناسی صفات سبک‌های فردی است. در مرحله بعد به تعیین صفات مشترک آثار پرداخت در نتیجه توانست صفات همة آثار پراکنده را بر مبنای صفات مشترکشان در دسته‌های جداگانه قرار دهد. سپس با توجه به سیر تکامل این صفات آنها را در یک توالی تاریخی قرار داد. احتمالا او در تعیین محدودۀ زمانی ظهور هر سبک به سیاق تاریخی و ارتباط آثار با فرهنگ و جامعۀ یونان توجه کرد و کوشید این صفات را با سیاق منطبق کند. به سخن دیگر وینکلمان از طریق مطالعۀ سبک‌های فردی به شناختی کلی از خصوصیات ادوار عصر باستان رسید و با ایجاد ارتباط میان این خصوصیات با جامعه و فرهنگ هر عصر ایدۀ سبکِ دوره را مطرح کرد.

در نتیجه می‌توان گفت کوشش وینکلمان در سبک‌شناسی از دو منظر شایان توجه است: یکی توجه به سبک از طریق مطالعه تجربی آثار به منزلۀ چهارچوبی برای شناخت کلیات هنر باستان که نتیجۀ آن شناخت شاخص‌ترین شاهکارهای هنر یونانی بود. دیگر کوشش برای یافتن رابطۀ این میان سبک با تمدن که به طرح ایدۀ سبکِ دوره در تاریخ هنر منجر شد.

 

پی‌نوشت:

[۱] اریک فرنی، «روش‌های تاریخ‌نگاری هنر وسیر تحول آنها»، ص۶۹.

[۲] ورنن هاید ماینر، تاریخ تاریخ هنر، ص۱۶۹.

[3] Ernst Gombrich, "Style", 131

[۴] اریک فرنی، «روش‌های تاریخ‌نگاری هنر وسیر تحول آنها»، ص۶۹

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر