×

جستجو

خانه‌های بی‌کرانه

قصۀ آشنای این روزها قصۀ دلتنگی است، دلتنگی برای دیدار دوستان، دلتنگی برای حضور در مکان‌های آشنا، دلتنگی برای بودن در شهر و دلتنگی برای رفتن از خانه.

برای انسانِ شکارگر-خوراک‌جو خانه محدوده‌ای به وسعت ده‌ها و حتی هزاران کیلومتر مربع بود؛ اما با تغییر انسان به انسانِ کشاورز خانه به پهنۀ مزارع کوچک یا باغ‌ها و یک بنای چوبی یا گلی محدود شد. [۱] وسعت خانه‌های ما چقدر است؟ آیا می‌توان خانه را برای انسان امروزی به وسعت شهرش و یا حداقل محدوده‌ای دانست که اوقاتش را به صورت مداوم در آن سپری می‌کند؟ اگر محدودۀ خانۀ انسان شکارگر-خوراک‌جو به وسعت گستره‌ای بود که در آن به شکار می‌پرداخت، مسلماً متروی تندروی کرج-تهران بخشی از خانۀ هزاران انسانی است که حتی غرولند‌های آسمان نمی‌تواند مانع از حضور هر روزه‌شان در آن شود. آنهایی که در شمال ایران خانه خریده‌اند حتی سندهایی برای اثبات مالکیت خود دارند. مالکیتی که جاده‌های مواصلاتی را هم در بر می‌گیرد و از منظر آنها هیچ خدشه‌ای نمی‌توان به آن وارد کرد. مگر کسی می‌تواند مانع حضور من در خانۀ خودم شود؟ حالا گیرم این خانه با خانۀ دیگرم کیلومترها فاصله داشته باشد. از منظر این افراد تنها چیزی که این فاصلۀ فیزیکی نشان می‌دهد گستردگی قلمروی زندگی آنهاست. مگر انسان‌هایی که در دو یا چند کشور مختلف زندگی می‌کنند کم هستند؟ خانۀ آنها کجاست؟ چند آپارتمان یا کل آسمان و زمین بین آنها؟ با این حساب چطور می‌توان از انسان‌ها انتظار ماندن در چهاردیواری یک خانه را داشت؟ آنهایی که می‌مانند چه چیزهایی از دست می‌دهند و آنهایی که نمی‌مانند به دنبال چه چیزی هستند؟

افرادی که منکر شرایط خاص این روزها هستند را از بحث خارج می‌کنم؛ اما آنهایی که می‌فهمند چگونه رفتار می‌کنند؟ آیا همه در راضی کردن خود به در خانه ماندن موفق بوده‌اند؟ دوستان زیادی در ایران و دیگر کشورها دارم که این روزها نگران سلامتی خود و خانواده‌هایشان هستند و در طول صحبت لحظه‌ای از ابزار نگرانی غافل نمی‌شوند. همین دوستان مصرانه از تمام فرصت‌های [قانونی] خروج از خانه و حضور در شهر استفاده می‌کنند: گردش با ماشین، پیاده‌روی‌های روزانه، دوچرخه سواری و غیره. این نیاز به خروج از خانه از چه نشئت می‌گیرد؟ آیا نمی‌توان یکی از علل آن را نیاز به حفظ پیوند با محیط پیرامونی دانست؟ انگار عزیزی در بیرون از چهاردیواری خانه‌های ما مانده است و ما نیاز به سپران لحظاتی هرچند کوتاه با او داریم. مگر شهر متعلق به ما نیست؟

به باور ارسطو در مدینه یا مملکت منظم هزاران فرصت و امکانات موجود است و راه همۀ کامیابی‌ها بر انسان باز است، در صورتی که تنهایی و عزلت هیچ‌یک از این مزایا را ندارد. [۲] شاید آنچه ارسطو مدینۀ منظم می‌دانست با شهرهای ما تفاوت بسیار داشته باشد اما تنهایی و عزلت همانی است که بود و انسان آن را برنمی‌تابد. ما گوشه‌نشین نیستیم و گذشته از دیدار شهر و گستره‌ای که متعلق به خود می‌دانیم، به دیدار سایر انسان‌ها نیز نیاز داریم. انسان امروزی زندگی کردن در اجتماع را آموخته است نه تنها ماندن در خانۀ خود را. ابزار‌های ارتباط جمعی و رسانه‌های اجتماعی تا حدی این نیاز را رفع می‌کنند؛ اما گویی برای همه و همیشه کافی نیستند. همین رسانه‌های اجتماعی این روزها پر هستند از عکس‌هایی از دیدارهای دوستانه با رعایت فاصله‌های ضروری. عکس‌هایی که نشان می‌دهند به باور بسیاری لذت دیدار تنها در دیدار رودررو نهفته است.

نیاز ما به خروج از چهاردیواری خانه و بودن با سایر افراد فقط در دیدار به وقت شادی رخ نمی‌نمایاند؛ خانه‌های ما به صورت غریبانه‌ای برای عزاداری نیز کوچکند. در این روزهای تنهایی دوستی را بر اثر سکتۀ قلبی از دست دادیم. لحظه‌ای که خبر را شنیدیم هیچ نکردیم، نه اقدامی برای رفتن به خانه‌اش و نه برنامه‌ریزی برای حضور در مراسمی که برگزار نمی‌شد. حتی گریه کردن در تنهایی خانۀ خود عجیب است. نیاز به بودن با دیگران، مرور خاطرات، خندیدن به لحظات خوش و بغضی که با آگاهیِ آنی از عدم امکان تکرار آنها می‌شکند، همه و همه با بودن در جمع ممکن می‌شود و بودن در جمع با زندگی شهری ممکن است نه نشستن در عزلت در خانه‌های خود.

بحث بر سر ضرورت در خانه ماندن در این روزها نیست که شکی دربارۀ آن وجود ندارد، آنچه باید از این تجربه آموخت و به آن توجه کرد ارتباط تنگاتنگ ما با محیط شهری و دیگر ساکنان آن است که این روزها بیش از هر وقتی آشکار شد. پیش از این بسیار بودند افرادی که آرزوی یک ماه تعطیلی، در خانه نشستن و «هیچ‌کاری نکردن» را داشتند. ورزش کردن در خانه آرزوی کسی نبود؛ اما در حسرت فرصت از دست رفتۀ حضور در باشگاه‌ها و پارک‌ها به برنامۀ روزانۀ خیلی از افراد بدل شده است. ویدیویی از شهرداران ایتالیایی منتقد از حضور غیرضروری افراد در شهر دست به دست می‌چرخید. یکی از آنها که گویا خود دوندۀ ماراتن بود از حضور هر روزۀ صدها نفر دونده در شهری شکایت می‌کرد که پیش از آن تعداد دوندگانش از انگشتان یک دست فراتر نمی‌ رفت. انتقاد آن شهردار به جا است؛ اما این نیاز انسان‌ها به خروج از خانه نیز باید دیده شود. این روزها دیگر کمتر کسی آرزوی در خانه ماندن دارد.

 

کتاب‌نامه

دورانت، ویل. تاریخ فلسفه. ترجمۀ عباس زریاب. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۹.

هراری، یووال نوح. انسان خردمند: تاریخ مختصر نوع بشر. ترجمۀ نیک گرگین. تهران: فرهنگ نشر نو، ۱۳۹۵.

 

۱. یووال نوح هراری، انسان خردمند: تاریخ مختصر نوع بشر، صص ۱۵۰-۱۴۹.
۲. ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ص ۸۲.
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر