به نام خدا
هر فعلی شناختن است و نتیجۀ آن، یعنی دگرگونی مادۀ جهان، سایه و نتیجه و محصول شناخت است. معماری یکی از افعال انسان است؛ پس معماری نیز همچون هر فعل دیگر انسان نحوی شناختن است. اما چگونه؟
تحقق یک فعل ارادی فقط زمانی ممکن میشود که دو دسته دانش دربارهاش داشته باشیم یا به عبارت دیگر به دو دسته پرسش از آن فعل پاسخ داده باشیم: اول، دانش به آن فعل به مثابه یک امر کلی؛ یعنی دانشی که در پاسخ پرسشهایی کلی از آن فعل ظاهر میشود. دوم، دانش به آن فعل، آنطور که در آیندهای نزدیک به جامۀ جزئیتش در میآوریم؛ یعنی دانش به آن فعلی که در یک موقع و مختصات خاص انجام خواهیم دهیم. چنین دانشی در پاسخ پرسشهایی از کیفیت تحقق آن فعل به مثابه یک امر جزئی میآید. معماری یکی از افعال ارادی انسان است. بنا بر این تحققش همواره موکول به وجود این دو دسته دانش یا پاسخ است.
این را به کمک یک مثال از معماری شرح میدهم. فرض کنید میخواهیم دیواری بسازیم. برای اینکه قادر به این کار باشیم، ابتدا باید بدانیم «دیوار» چیست؟ یعنی آن جسمی که دیوارش میخوانیم از چه مواد و مصالحی ساخته میشود (۱) معمولاً چه شکلی است (۲) و برای چه و که (۳) پدید میآید. بعد از آن باید بدانیم «ساختن» دیوار چیست؟ یعنی مراد از ساختن چیست (۴) و آن جسمی که دیوارش میخوانیم را چگونه و با چه ابزاری (۵) میسازند. به غیر از اینها لازم است دربارۀ تواناییهای خودمان در مقام سازندۀ دیوار (۶) و پارهای از قوانین حاکم بر عالم ماده نیز بدانیم (۷)؛ مثلاً باید درک مفیدی از ایستایی و خصوصیات مواد و مصالح داشته باشیم.
مجموعۀ مواردی که نام بردم، به یک نمونه از آن دانشهای کلیای شکل میدهد که برای وقوع یک فعل ارادی، مثل ساختن دیوار، باید داشته باشیم. این موارد شامل اینهاست: ۱. چیستی موضوع فعل و نسبت صورت نهاییاش با آنچه از آن میطلبیم (موارد ۱ تا ۳ در مثال اخیر) ۲. محتوا و طرز فعل (مورد ۴ و ۵ در مثال اخیر)؛ ۳. چیستی قوانین حاکم بر موضوع فعل یا قوای موجود در آن (مورد ۷ در مثال اخیر)؛ ۴. کیستی خودمان یا فاعل فعل تا آنجا که به آن فعل مربوط میشود (مورد ۶ در مثال اخیر). اینها دانشهایی است که به عوامل یک فعل داریم و چون یک فعل مجموعۀ همین عوامل در نسبتی خاص با هم است، پس مجموعۀ همین دانشهای کلی است که تصور ما از یک فعل را میسازد. به عبارت دیگر داشتن تصور کلی یک فعل همان داشتن تصوری از این عوامل و نسبت لازمشان با هم برای وقوع آن فعل است.
داشتن تصور کلی فعل برای تحقق یافتن آن لازم است، اما کافی نیست. تحقق فعل ارادی وقتی ممکن میشود که این تصور یا دانش کلی موجد دانشی جزئی شود، یعنی دانش به آن فعل ارادی آن طور که باید در یک لحظۀ خاص محقق بشود. در همان مثال ساختن دیوار، پس از اینکه از مختصات از پیش معلوم فعل جزئیمان مطلع شدیم، یعنی دانستیم که این دیوار مشخص را به چه منظور و در کجا و کی میسازیم، با داشتن آن تصور کلیمان از ساختن دیوار، میکوشیم به این علم بیابیم که چگونه باید این دیوار معین را بسازیم؟ یعنی تلاش کنیم که بفهمیم دیواری که میخواهیم بسازیم باید (۱) از چه مواد و مصالحی، و (۲) به چه شکلی، و (۳) به چه طرزی و با چه ابزاری ساخته شود. چنین تلاشی ناگزیر شناختی است، با این تفاوت که میکوشیم چیزی را بشناسیم که هنوز به وجود نیامده است؛ بلکه به وجود آمدنش موکول است به شناختن طرز خاص پدید آمدنش و صورت نهاییاش.
پس ساختن دیوار، شناختن ساختن دیوار است؛ شناختن ساختن دیوار، آنطور که هست و آنطور که در یک مورد معین و خاص باید باشد؛ نتیجه یا محصول آن نیز، صورت عینی فعل ساختن دیوار و خود دیوار است.
این مطلب را در مجالی دیگر ادامه خواهم داد.