×

جستجو

مورخان معماری در زمانۀ عسرت به چه کار می‌آیند؟

مغولان در اوایل سدۀ هفتم هجری به سرزمین ایران حمله کردند. آنان از ویرانی و هلاک کردن حرث و نسل و از بین بردن نشانه‌های آبادانی باکی نداشتند؛ ابایی نداشتند که این سرزمین همانند بیابان‌های ورارود و غرب چین شود و هیچ سقفی در آن نمانَد. جان‌داران را از دم تیغ گذراندند؛ نظام‌های آب را متلاشی کردند؛ بناها را ویران کردند و بر بستر ویرانۀ کلان‌شهرها بذر افشاندند و کشت کردند. مردم را خوار کردند و آیین‌ها و قانون‌های آنان را به هیچ گرفتند. پیداست که در این گیرودار، شیرازۀ معماری و دیگر صنایع نیز از هم گسست و اندک صاحبان هنر که چنگیز و فرزندانش زنده نگاه داشتند نمی‌توانستند این نظام را حفظ کنند. اگر به تاریخ گوش بسپاریم و اگر شواهد تاریخی را کمابیش صادق بشماریم، پس از سالیانی ناله و افغان، در طی چند دهه صدایی از ایران‌زمین آن روزگار نمی‌شنویم. در پی این سکوت، در اواخر سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم کم‌کم صداها بالا می‌گیرد و به خروش تبدیل می‌شود. گویی با قوام گرفتن حکومت ایلخانی، ناگهان انفجاری در همۀ مظاهر فرهنگ رخ داده است. فقط در ظرف چند دهه، بِناهایی استادانه در جاهای گوناگون ایران‌زمین سر برمی‌آورَد؛ به‌صورتی چنان پرداخته که حتی می‌توان در آنها سبکی واحد تشخیص داد. حتی فن بی‌مانند و بی‌سابقه‌ای که امروزیان آن را «لعاب زرین‌فام» می‌خوانند در همین روزگار پیدا می‌شود.
اگرچه معماری و هنر دورۀ ایلخانان خالی از تأثرات هنر پارۀ شرقی فتوحات مغولان ــ چین ــ نیست؛ همچنان بر ستون‌های معماری ایران استوار است و جلوه‌های هنر چینی در آن هضم شده است. این شکوفایی فرهنگی پس از ویرانی، این غوغا پس از هشتاد سال سکوت، هم خود بسیار پیچیده است و هم علت‌های متعددی دارد. در هر صورت، یک پرسش مهم این است که آن دانش‌ها و مهارت‌ها و توانایی‌های هنر و معماری چگونه حفظ شد؟ ساکنان این سرزمین چگونه توانستند داشته‌های فرهنگی خود را از آن سوی درۀ ویرانی به این سوی آن بفرستند؟ احتمالاً کانون‌های کمابیش سالم‌مانده چون شیراز، و شاعران، به‌ویژه سعدی و مولوی، در این کار سهمی بزرگ داشته‌اند؛ اما این قبیل پرسش‌ها طالب پاسخ‌های تفصیلی است که فقط از طریق تحقیق‌های متعدد و مفصل به‌دست می‌آید.
اگر چنین شکاف فرهنگی‌ای در روزگار ما پیش آید، چگونه پیام‌های فرهنگی خود را به آن سوی شکاف خواهیم فرستاد تا آیندگان، اگر بخواهند، بتوانند آن را پی بگیرند و شکوفا کنند؟ تصور کنید که خداناکرده روزگاری پیش آید که نظام اخلاقی ایرانیان از هم بپاشد و هر ایرانی مواجهه با ستم و رشوه‌خواری و فقر و ریا را جزوی از زندگی روزانۀ خود بشمارد و غیر از آن را خلاف عادت بپندارد. خیال کنید خداناکرده روزگاری پیش آید که دغدغۀ روزانۀ کسانی آزمودن لذت‌های تازه و یافتن راه‌هایی برای خرج کردن پول‌های بادآورده باشد و دغدغۀ کسانی دیگر یافتن قوت روزانه در زباله‌دان‌ها. تصور کنید زمانه‌ای پیش بیاید که مبتذل‌ترین جلوه‌های مدرنیسم در معماری و هنر لباس دین بپوشد و داعیۀ ضدیت با مدرنیته سر بدهد. علاوه بر اینها، تصور کنید زمانی را که آب‌های روی زمین به هوا برود و آب‌های زیر زمین مکیده شود، رودها و دریاچه‌ها خشک شود، و همۀ پهنۀ این سرزمین، از زاگرس رو به شرق و از البرز رو به جنوب بیابان گردد؛ سیستان ریگزار هامون شود و خوزستان، که خراج آن مثال مهریۀ ماه‌رویان بود، شوره‌زار. مردم غرب و جنوب به جای هوا خاک تنفس کنند و طوفان نمک سرتاسر آذربایجان جاودانه را فرابگیرد. در این صورت، این سرزمین ویرانه‌ای خواهد شد و آن عده از مردمان این سرزمین که در اینجا مانده‌اند و زنده مانده‌اند جان خود را به دندان خواهند گرفت و از این سو به آن سو خواهند خزید. خدا چنان روزی را نیاورد؛ اما اگر چنان شود، از ظاهر و باطن این سرزمین چیزی نخواهد ماند. در آن صورت، می‌توان امیدوارانه به این اندیشید که دهه‌ها بعد انسان‌ها بتوانند دوباره این سرزمین را آباد و برای زیستن مهیا کنند. با چنین فرضی، ما که در این سوی آن شکاف مهلکیم چه وظیفه‌ای داریم؟
چیزهایی هست که زیستن در این سرزمین را هم ممکن می‌کند، هم پایدار، و هم معنادار. نوعی فهم و بینش، نوعی رفتار با زمین و مواد و گیاهان و جانوران و انسان‌ها، نوعی از مواجهه با جهان هست که آن را «فرهنگ» می‌خوانند. خوش‌بختانه در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که تفاوت فرهنگ‌ها را ارج می‌نهند و آن را لازمۀ حیات انسانی بر روی این کره می‌شمارند. باید راه‌هایی برای ثبت و ضبط نشانه‌های این فرهنگ جُست تا از پسِ آن شکافِ مهلکِ فرضی، بماند و به دست مردمِ آن سوی این شکاف برسد. همۀ حاملان فرهنگ، از جمله شاعران، در این میانه کاری و نقشی دارند. مورخان معماری نیز در آن زمره‌اند. مورخان معماری‌اند که در همۀ شئون معماری، در مظاهر معماریِ فرهنگ ایرانی می‌اندیشند؛ از آنها می‌پرسند؛ آنها را کندوکاو می‌کنند؛ و می‌کوشند فرهنگ مردم ایران را آن‌چنان‌که در معماری به ظهور رسیده است بشناسند و ثبت کنند و به‌دست آیندگان برسانند.
مورخان معماری، جمع مورخان معماری با هم، باید در همۀ شئون خرد و کلان تجربۀ معماری در این سرزمین تحقیق کنند. هیچ موضوعی در این زمینه بی‌اهمیت نیست؛ چه جزء باشد و چه کل، چه کم و چه زیاد؛ چه دربارۀ مسیر و چه محصول؛ چه پدیدآورنده و چه پدیده و چه مسیر پدید آوردن؛ چه جنبه‌های هنری و چه فنی. هیچ دیدگاه و رویکردی مذموم نیست؛ مگر آن رویکردها و آن کسانی که کار سایرین را به هیچ می‌گیرند و آن را در زمرۀ معماری نمی‌شمرند.
مورخان معماری در زمانۀ عسرت حاملان فرهنگ معماری ایران به آن سوی شکاف عسرت، به روزگار فرج بعد از شدت‌اند. مورخان معماری در زمانۀ عسرت امیدوارانه می‌کوشند تجربۀ هزاران سال زیستن در این سرزمین را، با احترام به انسان و زمین، به آن سوی این زمانۀ مفروض منتقل کنند.

*عنوان این مقاله (و نه دیدگاه و محتوای آن) از مقاله‌ای قدیمی از دکتر رضا داوری اردکانی اقتباس شده است: «شاعران در زمانۀ عسرت به چه کار می‌آیند؟» او نیز این عنوان را از شعری از هولدرلین، شاعر آلمانی، برگرفته است.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر