×

جستجو

مدرنیسم، انقلابی و انحطاطی

نجف دریابندری در مقدمۀ ترجمه‌اش از رگتایم به شرح ماهیت آن به مثابۀ «رمان نو» پرداخته و به این منظور هنر مدرن را، مختصر و مفید، تبیین کرده است؛ از جوهر انقلاب مدرنیسم نوشته و جریان انحطاطی آن را برملا کرده است. تبیین او برای فهم معماری مدرن نیز روشنگر است، نه فقط از این رو که از معماری و مدرنیست نام‌آور آن، لوکوربوزیه، مثال آورده، بلکه از این رو که در پیوند با ادبیات مدرن به معماری پرداخته و از کلیت جنبش مدرن سخن گفته و مهم‌تر آنکه، با بیان شیوا پیچیدگی‌های موضوع را صراحت بخشیده و فهم تازه‌ای را میسر کرده است، همانچه مرا بر سر ذوق آورده و به نگاشتن این سطور واداشته است:[1]‌

مدرنیست‌ها چه می‌خواستند؟ در حدود اوایل قرن بیستم، شیوه‌های موجود در هنر و ادبیاتْ کهنه به نظر می‌رسید، زیرا مبتنی بر نگاه و ماحصل شرایطی بود که منسوخ یا محکوم شده بود. مدرنیست‌ها شیوه‌های تازه‌ای را جستجو می‌کردند که بر نگاه و شرایط تازه مبتنی باشد، از واقعیت موجود سرچشمه بگیرد، و به اقتضائات تازۀ زمانه پاسخ دهد، آنچه می‌توانست خود واقعیت تازه‌ای بیافریند. اصل اساسی مدرنیسم و شعار اصلی پیشگامان آن همین ضرورت هم‌خوانی صناعت هنری با اقتضائات واقعیت موجود و پرهیز از تحمیل اقتضای ذهن یا منِ هنرمند بود. به باور جیمز جویس، «اقتضای موضوع و مادۀ داستان باید صناعت نویسنده را معین کند» و به گفتۀ لوکوربوزیه، «ضرورت‌های عملی و درونی ساختمان باید تعیین‌کنندۀ خطوط بیرونی آن باشد».[2]    

ولی گویا فهم این اصل و عمل به آن سخت دشوار است، زیرا در مقابل نوادری که آن را دریافته و محقق کرده‌اند، انبوه مقلدانی به عرصه آمده‌اند، که اگرچه شیفتۀ امثال جویس و لوکوربوزیه‌اند و متعصبانه حامی مدرنیسم و نافی غیر آن، اصل مذکور را وارونه‌ تعبیر کرده‌اند و آن را به ضد خود بدل ساخته‌اند. از میان همۀ شیوه‌ها و آزمایش‌های جویس برای کاوش واقعیت شیوۀ «جریان ذهن» را برگزیده‌اند و بدون آنکه غایت آن را دریابند، از واقعیتْ بریده‌ و در هزارتوی ذهنیات به خود مشغول شده‌اند. جویس محتوای ذهن آدم‌های داستان را می‌کاود و واقعیت را عمق می‌بخشد،[3] ولی مقلدانِ بی‌نصیبش چشم بر واقعیت بیرونی می‌بندند و در شرح تجربیات درونی‌شان پرحرفی می‌کنند. لوکوربوزیه به سبب اولویت عملکرد بر فرم از خیر تقارن می‌گذرد و در جستجوی پاسخِ درخور به اقتضائاتِ تازۀ زندگی فرم‌های تازه را می‌آزماید، ولی مقلدان کم‌مایه‌اش پرهیز از تقارن را سرلوحۀ خود می‌کنند و همّ خود را صرف خلق ــ بهتر است بگوییم جعلِ ــ صورت‌های بی‌سابقه می‌کنند. غالب بناهای کج و کوله‌ای که به عنوان معماری مدرن در شهرهای معاصر سبز شده‌اند شاهدان ناگوار این خطای بنیادین‌ است، خطایی که نه فقط چشم معمار را به واقعیت بسته بلکه منِ بادکرده‌اش را بر همه چیز تحمیل کرده و پسندِ چشمش را معیار واقعیتی ساخته است که خلق می‌کند.

مدرنیسم جسور و بازیگوش است، نه به این معنی که از نظم و منطق تن می‌زند یا سهل‌انگاری و بی‌قیدی را می‌پسندد، بلکه از این رو که جستجوگر و آزمایشگر است و برای یافتن پاسخ پرسش‌های تازه خطر می‌کند، قیدها را می‌گسلد، و در انواع شیوه‌ها طبع‌آزمایی می‌کند؛ همۀ اینها برای این است که پاسخ درخوری برای اقتضائات زمانه‌اش بیابد و نظم جدیدی در افکند، نه اینکه صرفاً برای تمایز با دیگران صورت تازه‌ای وضع کند و علیه نظم موجود بی‌نظمی و آشفتگی را حاکم کند.

مدرنیسمِ انحطاطی همزاد مدرنیسمِ انقلابی است. انحراف از جریان اصلی و برساختن صورت‌های جعلی قاعده‌ای در تاریخ بشر است؛ تقریباً هر جریان پالوده‌ای به صورت‌ بدلیِ خود آلوده شده و هیچ فکر اصیلی از بدفهمی در امان نمانده است؛ مدرنیسم انحطاطی بر مدرنیسم انقلابی سایه انداخته، پیش‌تاز شده، خود را به اعتبار اصلش قالب کرده، و ابتذالشْ اصل را از اعتبار انداخته است؛ اما تشخیص مدرنیسم اصلی و بدلی ضروری است، هم از این رو که از درک انقلاب مدرنیسم و تجربۀ گرانبهایش محروم نمانیم و هم اینکه به انحطاط آن دچار نشویم و از مشارکت در بساط جاعلانه‌اش در امان بمانیم.   



[1] این متن تعبیر و تفسیری است ــ یا ملهم است ــ از وجوهی از شرح دریابندری بر مدرنیسم، مبتنی بر این نوشته: نجف دریابندری. «رگتایم/ ای. ال. دکتروف: یک آزمایش در رمان نو»، در از این لحاظ.
[2] آنچه در مانیفست سه‌کلمه‌ای لویی سالیوان مشهور شده است: Form follows function
[3] به باور دریابندری، جویس به سنت رئالیسم تعلق دارد و آن را به پیش می‌برد (همان، ص ۴۲). 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر