۱. جمهوری اسلامی ایران اندیشۀ آرمانشهرگرایانه دارد. انقلاب ۵۷ حالت دفعی تحقق وجوه سیاسی و مذهبی این آرمانشهر است. در طول این سالها هم حکومت آرزوی تحقق وجوه اقتصادی و اجتماعی را در سر پرورانده و اصلا دور از ذهن نیست که حالا به دنبال تجسد کالبدی این آرمانشهر باشد.
۲. این شکل کالبدی تا حدی متأثر از ایدئولوژی موجود و تا حدی متأثر از زمینۀ موجود است. مهمترین رکن این زمینه مردم هستند. ما باید به ویژگیهای دورۀ فرهنگی خود واقف باشیم چون شهر محصول دورۀ فرهنگی است. همچنین ما باید بدانیم در فرهنگی نامتجانس و تمدنی جهانی به سر میبریم.
۳. «طرح آرمانی در روزگار رهبر [حکومت آرمانخواهانه] تحقق نمییابد و اجرای آن به چند نسل میکشد، چهبسا نسلهای آینده آنچه را زمانی آرمانی بوده نپسندند.» پس باید همواره در خاطر داشته باشیم که آرمانشهر دربرگیرندۀ وجوهی پویاست و در زمان منجمد نمیشود.
۴. اندیشیدن به ساخت شکل کالبدی آرمانشهر به معنی بریدن پیوندهای موجود میان شهر و ساکنان آن است. جذابیت ساخت شهر جدید قابل درک است؛ اما باید متوجه این نکته بود که آیا به جایی رسیدهایم که دست رد به سینۀ شهرهای فعلی بزنیم یا نه؟
۵. مهمترین عامل آرزوی ابرواقعیتی دستنیافتنی به نام آرمانشهر آشفتگی وضعیت فعلی است. ما به دنبال فرار از شهر فعلی و ساخت شهر جدیدیم. به دنبال ساخت تابلویی زیباییم که بگوییم میتوانیم؛ اما به محتوای آن تابلو فکر نمیکنیم. ما به مشکلات زیرساختی موجود و مفاهیم شهر فکر نمیکنیم.
۶. گویی غایت معماری نماد بودن است و معماری به مثابۀ عملی که در پس آن معرفت و دانش پنهان است در نظر گرفته نمیشود. در اینجا دو رویکرد نمادگرایانه مطرح میشود: ۱- استفاده از تصورات زیباییشناختی گذشته (قوس و گنبد بتنی)؛ ۲- بهرهگیری صوری از معماری روز دنیا (باغ کتاب).
۷. همۀ ما منتظر آنی هستیم که هنوز رخ نداده است. این جنس دغدغه از این بابت که انگار با هویتی از خودمان مواجه باشیم که مطلوبمان نیست برایمان بسیار آشناست. اکنون ما نه در گذشتۀ هویتی خود زندگی میکنیم و نه در دنیای پسامدرن امروز. ما فقط به بیماری نفی خویشتن دچار شدهایم.
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
درباره نویسنده
مهرنوش دلشاد:
مطالب مرتبط