مهر ماه ۱۳۹۷ این گفتۀ زهرا صدراعظم نوری نمایندۀ شورای شهرِ تهران: «صدورِ پروانۀ ساختوساز در تهران تا پنج سالِ آینده ممنوع میشود» به اخبار راه مییابد. این خبر خبری مسرتبخش است اگر چه کمی بعد تکذیب میشود. در پایانِ این نوشته روشن خواهیم کرد که چرا حتی از نگاهِ اعضای حرفۀ معماری و شهرسازی هم این خبری مسرتبخش است. اما پیش از شادی دربارۀ این خبر تکذیبشده باید دربارۀ ابعاد و پیامدهای این خبر تأمل کنیم. در نگاهِ نخست قیدِ زمانی این جمله مشکلآفرین خواهد شد: تا پنج سالِ آینده. چرا پنج سال؟ اگر قرار است صدورِ پروانۀ ساختوساز ممنوع شود و ضرورتِ ساختن در هر مورد جداگانه بررسی شود چرا این را باید به پنج سالِ آینده موکول کنیم؟ آیا این ممنوعیت هم از جنسِ ممنوعیتهایی است که اجتماع آن را پس میزند و بنا بر این باید اندکاندک به خوردِ جامعه داد؟ لابد همین طور است. بخشی از این ملاحظه از سرِ واکنشِ مردم (کسانی که خانۀ قدیمی دارند) در مواجهه با این خبر است. مردم معترض خواهند شد که چرا از حقِ خراب کردن خانههای خود محروم ماندهاند. فکر میکنند در حقِ ایشان اجحافی شده است. شاید اینها نیز مانندِ مالکانِ خانههای میراث فرهنگی برای خراب کردنِ خانههاشان مباشرانی استخدام کنند که پنهانی و شبانه زیرِ این خانهها آب ببندد. اینها همه تبعاتِ بدیهی شمردنِ مسیری از شهرفروشی است. چندان که دیگر مقاومت کردن در برابرِ آن و تدبیرِ آن محال و ناممکن مینماید.
اما این تعلل و این مهلت شاید علتِ دیگری هم داشته باشد. علتی که سرآغاز و سرچشمۀ بدیهی شمردنِ شهرفروشی بوده است. علتی که علیاعطا در تکذیبِ خبر و ناممکن بودنِ چنین ممنوعیتی ذکر کرده است: «۴۵ درصد بودجۀ شهرداری از این محل تأمین میشود». حدودِ سیسال پیش شهرداری با ابتکار شهرفروشی را منبعِ درآمدی برای گرداندنِ امورِ شهر در نظر گرفته بود. آن زمان چندان روشن نبود که اثرِ چنین تصمیمی بر شهر چه خواهد شد. آن زمان هنوز نامِ این تصمیم «شهرفروشی» نبود. اما اکنون که نامش این است باز کردنِ ابعاد و اثراتِ آن ملال میآورد. اکنون که طبقِ گفتۀ محمد سالاری میدانیم: «صدورِ پروانههای زیاد در سالهای اخیر ظرفیتِ طرح تفضیلی را اشباع کرده است» تصویرِ چنین تصمیمی به تصویرِ آدمی میماند که از دستِ خود برای ظهر کبابی مهیا میکند: تجملِ آن کبابِ نالازم و محروم ماندن از دستِ خویش. اکنون بر معماران و شهرسازان است که بپرسند درآمدِ حاصل از آن شهرفروشیها چگونه شهر را بهتر کرده است؟ کشیدنِ مترو و کارهای ضروری آیا نمیتوانست با بالا بردنِ مالیاتها حاصل شود. آخر بودن در شهر باید با هزینههایی همراه باشد. باید هزینههای شهرنشینی هم واقعی شود؛ همچنانکه هزینههای آوردنِ ماشینِ شخصی. فقط اوضاعی با هزینههای واقعی فساد را ناممکن میکند. به مردم قدرت و حقِ این را میدهد که شهرداری را در حاتمبخشیهایش محکوم کنند: برای چمنهایی که در این سرزمینِ خشک و بیابانی میکارد؛ برای نصایحی که بر در و دیوار مینویسد؛ برای اینکه شهر را بازار سنگفروشان کرده است و چیزهای دیگر. از همه مهمتر میتوانند از شهرداری بپرسند که چرا چنین دستگاهِ عریض و طویلی لازم است و آیا لازم است؟
اما هنوز آن نکتۀ اساسی مانده است گفتنِ اینکه چرا ساختوساز با رویۀ کنونی قطعِ دستِ شهر است و نه عاملِ پیشرفتِ آن. و از همه مهمتر چرا این خبر مسرتبخش است. چرا حتی برای معماران و شهرسازان، کسانی که به ظاهر منفعتشان در ساختوساز است، این خبر خوشایند است. اینجاست که بد نیست به دومین خبرِ مربوط به ساختوساز نظر کنیم: «دستور دادم کارگاههای عمرانیِ غیرِ لازم از سطحِ شهرِ تهران جمعآوری شود». توییتِ پیروز حناچی به تاریخِ ۱۱ آذر. او علتِ این کار را ترجیحِ منافعِ عمومی بر منافعِ شخصی میداند. هشتگِ خبر «تهران شهری برای همه» است. بدیهی است او بیش از ما میداند ساختوساز شهروندان را دوپاره میکند آنها که خانهای برای خراب کردن دارند و از این کار سود میبرند و آنهایی که ندارند و جز ضرر بهرهای ندارند. اما هنوز آن نکتۀ اساسی روشن نشده است: آن نکتهای که فاصلۀ ساختوساز با خواستِ پیشرفت را هویدا میکند. آن نکته را در توجه و تمرکز بر «غیرلازم» خواهیم یافت. غیرلازم کدام است؟ مثالِ توییت کارگاهِ بچینگِ میدانِ هفتتیر است[۱] کارگاهی معطل و بیکار (؟). اما بحث بر سرِ کارگاههای موجود نیست. بر سرِ کارگاههایی است که در پی خواهند آمد. کارگاههایی که هنوز پانگرفتهاند.
در نظرِ جریانِ «تهران، کارگاهِ ساختمانی» باید جریان وارونه شود. تا پیش از آنکه تصویری همهجانبه از شهرِ مطلوب شکل بگیرد هر ساختوساز و مداخلهای غیرلازم فرض شود. از این منظر ساختوساز برای موجه شدن باید ضرورتِ خود در آبادانی را اثبات کند. این اثباتِ ضرورت چیزی نیست که بتواند به مصوبهای در کمیتهای محول شود. این اثباتِ ضرورت نخست باید منطبق بر طرحی باشد و این طرح باید بسیار اندیشیدهتر و موشکافانهتر از طرحهای کنونیِ شهری باشد. باید بگوید برای آبادانی چه نقشهای در سر دارد و آبادانی چیزی است که از اقتصاد و جغرافیا و تاریخ و سیاست (در معنای عامِ هر کدام) جدا نیست. این کار دستگاهی میخواهد که تصوری از عالمی که تصمیماتِ معمارانه در شهر خلق میکند داشته باشد. تحققِ کاملِ معماری در مقامِ «انگیزشگرِ بزرگِ زندگی» در تدبیرِ آبادانی میسر خواهد شد و گرنه معماری در مقامِ مباشر دستگاهِ ساختن عاملِ دست خواهد شد. این برنامه همین پرسش را طرح خواهد کرد: ضرورتِ ساختوساز و مداخله را چگونه باید تعریف کرد و چرا این محورِ تصمیماتِ شهرداری در این اوضاع است.