معماری مجموعهای از رویدادهای گوناگونِ به هم پیوسته است. دانشجوی تازهکار و کارگر روزمزد و مهندس مجرب، هریک مسیر رویدادی از این مجموعه پیچیده را تعیین میکنند و به نتیجه نهاییای چون برپایی، بهبود یا بازسازی و تزیین بنا شکل میبخشند. اما درک پیچیدگی و تنوع این رویدادها از دور دشوار به نظر میآید. چنانکه مثلاً هنگام دیدن تصویر معماری از قاب رسانه، معمولاً با پدیدهای بسیار کلی و گزیده مواجهیم. چیزی که انگار افراد کمتری در انجام آن دخیلاند و بسیار سادهتر به نتیجه میرسد. در واقع اغلب رسانهها، حتی آنها که شناخت و معرفی معماری را تخصص خود میدانند، کمتر چیزی از پشت صحنه این فعالیت را نشان میدهند و بیشتر مشتاقاند محصول نهاییِ خاص و ارزشمندی را به مثابه واقعیت معماری مطرح کنند. محصولی گزیده که از اساس با خانه ما و مدرسه و خیابان نزدیک ما متفاوت است و گویی به جای برآمدن از عمل پر پیچ و خمِ معماری، فقط از استعداد ناب قهرمانی به نام معمار به دست آمده. کلیبودن، گزیدگی و وابستگی این تصویرِ برساخته به قهرمانِ داستان معماری، هریک جای بررسی و شرح فراوان دارند؛ اما در اینجا فقط مقدمهای برای بررسی بیشتر نکته آخر مهیا میکنم؛ اینکه پدیده قهرمانسازی در معماری چگونه چیزی است و چگونه فهم ما از معماری را تغییر میدهد.
سالها پیش، دنیس اسکات براون[1] نقدهای بر جامعه مردسالارِ معماری نوشت[2] و برای توصیف دقیقتر موضوع نقد، نظام حاکم بر معماری را نظامی ستارهای[3] خواند. یعنی شبکهای که علیرغم تنوع و پیچیدگی فراوان در فعالیتهای خرد، همیشه به رهبر و ناظری مقتدر نیاز دارد. اینکه چنین نظامی چقدر طبیعی است، چقدر مردسالارانه است و چه ویژگیهای محدودکنندهای برای زنان دارد را باید در سایر متنهای اسکات براوان پی گرفت؛ اما شکل کلی این تعریف میتواند به فهم بهتر ما از تصویرِ برساخته معماری در روزگار کنونی کمک کند. در واقع توصیف اسکات براون از ساختار معماریِ زمانه ما بر مفهومی استوار است که میتواند به خدمت ساخت تصویری جذابتر از معماری درآید و معمارِ قهرمان و معماری شاخص را به مثابه واقعیت طبیعی معماری نمایان کند. اگر چند دهه پیش اسکات براون از پدیدهای نقدپذیر چون نظام ستارهای معماری سخن میگفت و در پی اصلاح آن بود، جدل رسانهای امروز بر این است که چه کسی را باید ستاره معماری خواند و کدام بنا را باید برنده این مسابقه جهانی دانست. در واقع سالها پس از شکلگیری تعاریف و نقدهایی حول نظام ستارهای معماری، امروز با مفاهیم ظاهراً مشابهی مواجهیم که بیش از آنکه نظام و ساختار حاکم بر معماری را توصیف کنند، از شخص معمارِ قهرمان و اثر قهرمانانه او سخن میگویند.
معنای کلی واژههای چون Starchitecture و Strachitect را میتوان بدون جستجو نیز حدس زد؛ اما گشتی در لغتنامههای انگلیسی نشان میدهد که شخص معمار در این گفتمان با مفاهیمی چون شهرت[4] و تازگی[5] و آوانتگاردیسم[6] همنشین است و بنایی که میسازد نیز با محصول[7]، برند[8]، چشمگیر بودن[9]، جهانیشدن[10]، و البته با تأثیر و دگرگونی ارتباط دارد. در واقع این دو واژه دنیایی را تصویر میکنند که در آن معماری که خط و سبک خاص خود را دارد، فارغ از برخی محدودیتهای مکانی و زمانی، محصولی چشمگیر خلق میکند. محصولی که با تکیه بر آن هم میتوان تغییری مهم در جامعه ایجاد کرد[11] و هم معماری را از شر محدودیتها و پیچیدگیهای غیر ضروری نجات داد.[12] بنا بر این گویی که اثری چون موزه گوگنهایم هم میتواند شهری شکستخورده را زنده کند و هم شاهدی است بر این که فعالیت معماری میتواند آزادانهتر پیش رود.
ممکن است افراد بسیاری آثار گهری را نپسندند و به زیباییشناسی و شیوه معماری او نقدهای جدی وارد کنند. اما مسأله این متن نه تعیین زیبایی یا زشتی بناست و نه بررسی توانایی معمار. در عوض مسأله بررسی ادعای رایجی است درباره کار بزرگ معمارِ قهرمان و تأثیر شگرف او در جامعه. جستجوی ساده واژه Strachitect در گوگل، تصویری نمادین از گهری را نشان میدهد، در مشهورترین ژست معماری زمانه ما![13] احتمالاً مجاز نیستم که آن تصویر را اینجا بیاورم، اما میتوانم درباره آن مطالبی بنویسم. حرکت مشهور گهری در واقع اعتراضی بود به خبرنگاری که کارهای او را چیزی بیش از نمایش نمیدانست.[14] اما فارغ از این موقعیت، گویی این تصویرْ معمار نمادینی را نشان میدهد که قرار است خودْ همه چیز را تعیین کند و اجازه ندهد افرادی خارج از این حوزه از درست و غلط معماری سخن بگوید.[15] نمادی از خودبسندگی و قدرت معمارانِ مشهور این روزگار؛ یعنی افرادی مستعد و قدرتمند که میتوانند قواعد دست و پا گیر بیرونی را نادیده بگیرند، آزادانهتر به خلق بنا بپردازند و از این راه چیزی را دگرگون کنند. اما آیا میتوان این ادعا را پذیرفت؟ آیا واقعاً در چنین نقطه حساسی از تاریخ معماری قرار داریم و با ادامه فعالیت آزادانه چنین معمارانی، معماری به پدیدهای خودبسنده، آزاد و تعیینکننده تبدیل خواهد شد؟
برخی متفکران این حوزه، مفهوم اثر بیلبائو[16] را شاهدی بر درستی این ادعا میدانند. آنها معتقدند شهر ورشکسته بیلبائو پس از ساخت موزه مشهور فرانک گهری، موفق شده سرمایه عظیمی را جذب کند، گردشگری را رونق دهد؛ و اساساً از محیطی مرده به مرکزی فرهنگی و مکانی مهم در اروپا تبدیل شود. بنا بر این حتی اگر منتقد ساخت چنین بنایی باشیم نیز نمیتوانیم تغییر و دگرگونی شهر بیلبائو را پس از برپایی آن انکار کنیم. در کنار اینها، باور بسیاری نیز بر این است که معمار در اینجا محدودیتهای مهمی را کنار زده و اثری دلخواه خود پدید آورده است. گویی در این موقعیت، همه چیز برای معمار به درستی پیش میرود؛ چنانکه او هم بنای مورد نظر خود را میسازد و هم به تغییر مهمی شکل میبخشد. پس آیا باید اعتراف کنیم که معماری در عصر ما توانسته جایگاهی چنین تأثیرگذار بیاید؟ آیا معماران مشهور این عصر چنان قدرتی دارند که با عملِ معماری، شهری را دگرگون کنند و جامعهای مرده را رونق ببخشند؟ البته که فهم درستی یا نادرستی این ادعا پیچیدهتر از توان این متن کوتاه است، اما به گمانم میتوانیم با برخی شواهد نشان دهیم که پذیرش چنین ادعایی سخت است و دست کم در همه موارد نباید این جایگاه رفیعِ را باور کرد.
***
«شهرمان در حال مرگ است. ما یک اپرای سیدنی میخواهیم آقای گهری! »[17]
معمارِ موزه گوگنهایم بیلبائو از هنگامی سخن میگوید که کارفرمایان تلاش کردهاند ویژگی کلی کار را برای او توضیح دهند. اما برخلاف گهری که معتقد است در این نقطه با خواسته کارفرمایان مخالفت کرده و بنایِ دلخواه خود را ساخته، معتقدم که پافشاری او بر بنای دلخواه خود، اساساً مسأله مهمی نبوده است. در واقع تفاوتی که گهری رقم زده، اساساً تفاوت قابل اعتنایی نیست. با این پرسش میتوانیم این مسأله را بهتر درک کنیم: «برای کسی که خواسته ساخت موزه بیلبائو را مطرح کرده، چه تفاوتی میان این بنا و اپرای سیدنی وجود دارد؟ آیا تفاوت مد نظر او در صورت بنا و نرمی یا خشونت خطوط کلی است؟ چقدر برای او مهم است که سطح معوجی از تیتانیوم سرمایه شهر را چند برابر کند یا صورت و مادهای دیگر؟» گزارشها نشان میدهد که افراد دخیل در این تصمیم، پس از پایان ساخت موزه، مفصلاً از خواستهها و دستاوردهای خود گفتهاند؛ اما در هیچ کدام از این مکتوبات خواستههایی بیش از «چشمگیر بودن» و «سودآوری» بنا به چشم نمیخورد. پس آیا معمارِ قهرمان چیز مهمی را تغییر میدهد؟ آیا او اساساً در جایگاه تصمیمگیری است و چگونگی تأثیر چنین بنایی در شهر و اجتماع را معین میکند؟ آیا جز این است که ویژگیهای پیچیده اجتماعی و اقتصادی، مسائلی را ایجاد کرده که کارفرما راه حل آن را در ساخت بنایی خاص و چشمگیر میبیند؟ به نظر میرسد که در چنین موقعیتهایی حتی راه حل نیز پیش از حضور معمار تعیین میشود و اگر کمی اغراقی کنیم، قهرمان کسی است که خط چشمگیرتری روی کاغذ میکشد تا به طرزی سادهتر تغییر مورد نظر ذینفعان را رقم بزند و فایده بیشتری برای آنها به ارمغان آورد.
پس چرا ادعای آزادی معماری و تأثیرگذاری معمار در چنین جایگاههای بزرگی معتبر به نظر میرسد؟ به گمانم پاسخ را باید بیش از همه در تغییر مفهومیای پی بگیریم که در ابتدای متن از آن سخن گفتیم. در واقع با تغییر نقطه توجه از روند پیچیده معماری به معمارِ مرشد و قهرمان و اثر شاخص او، عرصهای بسیار محدود جای زمین واقعی بازی معماری را میگیرد. در جریان این تغییر، مجموعه متنوع فعالیتهای معماری جای خود را به عرصهای کوچک برای عرض اندام معماران خاص میدهد. عرصهای که موقعیت بینظیری را برای دگرگونی تصاویر خلاقانه معماری مهیا میکند؛ اما معمار را نیز از روند پیچیده کارش جدا میسازد و فعالیت او را در تعریفی خاص (و شاید کودکانه) از طراحی خلاصه میکند. بیگمان هر چقدر هم که این عرصه فعالیت کوچکتر شود، قهرمانِ داستان معماری، تواناتر به نظر میآید و کارش مهمتر جلوه میکند. در حالی که چنین موقعیتی عملاً او را از جایی که میتواند در آن تأثیرگذار باشد جدا میسازد و تعریف آزادی را به تنوع و پیچیدگی تصاویر محدود میکند.
بنا بر این آزادی و تأثیری که از آن سخن میگوییم عملاً به محدود شدن تعریف معماری و نادیده گرفتن بخشهای مهمی از آن وابسته است. البته که شهرت معماران، منافاتی با استعداد و پختگی آنان در معماری ندارد؛ اما به نظر میرسد گفتمانی که امروز به قهرمانپروری در این عرصه دامن میزند، مدیون ساده شدن، ناقص شدن و البته تغییر صورت مسأله معماری است. مدیون ساده شدن است، زیرا پیچیدگیهای معماری را بیش از همیشه به پشت پرده میبرد و اجازه نمیدهد تصویری واقعی از داستان طولانی و پر پیچ و خم ساخت یک بنا به دست آید. به دلایل بسیار، ناقص است؛ چنانکه معماری را به ترسیم خطوط جالب و چشمگیر میکاهد و در خدمت تغییر مسأله معماری به چیزی سهلالوصولتر و بیدردسرتر است. چیزی که در نگاه اول تأثیر شگرفی دارد و تغییر مهمی ایجاد میکند، اما در واقع آنقدر ساده و محدود است که فقط میتواند در خدمت اهداف کلان و تأثیرات شگرفی باشد که در بیرون از دایره معماری تعیین شده است. پس میتوانیم بپرسیم که اساساً کدام رویدادها و کدام افراد بیشتر با معماری درگیرند؟ معماران قهرمان یا سازندگان عادی بناهای شهر؟ در واقع اگر با چنین نگاهی خود را در جایگاه تاریخنگار معماری تصور کنیم، بیشتر از کدام گروهها و رویدادهای عرصه معماری سخن خواهیم گفت؟ معماران و کارگران سازنده خانههای اطراف؟ سرمایهگذارانی که به بناهای شهر شکل میدهند یا قهرمانان خطوط چشمگیر و عرصههای کوچک؟
پینوشت:
[1]. Denise Scott Brown (1931 - )
[2]. See: Scott Brown, Denise. “Room at the Top? Sexism and the Star System in Architecture,” in Architecture: A Place for Women, ed. Ellen Perry Berkeley and Matilda McQuaid (Washington, DC: Smithsonian Institution Press, 1989), 237–46.
[3]. Star System (in architecture)
[4] . Fame (Famous, Well-known, High-profile)
[5]. Novelty
[6]. Avant-Gardism
[7]. Product
[8]. Brand
[9]. Eye-catching / to arrest the eye
[10]. Globalization
[11]. The museum has become the most influential building of modern times. See: Moore, Rowan. “The Bilbao effect: how Frank Gehry’s Guggenheim started a global craze”. (link)
Guggenheim Bilbao transformed not only the way that outsiders thought about the city, but also the way the city regarded itself.
It has attracted 20 million visitors (more than 60 percent from overseas) to a city with only 350,000 inhabitants.
The project and its ripple effects have created more than 5000 local jobs and generated €650 million of additional revenue for the Basque treasury. See: Morris, Jane. “The Guggenheim Bilbao, 20 Years Later”. (link)
[12]. “I think Star Architects have seized an opportunity to go anywhere in the world to produce meaningless buildings.”
“There are no rules. […] only a feeling of wonderful freedom”. See: Heilpern, John. “Habitat for Harmony: Celebrated architect Moshe Safdie ponders the Bilbao effect, starchitects and what buildings really want.”. (link)
[13]. (link)
[14]. “just about spectacle”. See: (link)
[15]. “leave us alone. We are dedicated to our work. […] I work with clients who respect the art of architecture. Therefore, please don’t ask questions as stupid as that one.” See: (link)
[16]. The Bilbao Effect: a phenomenon whereby cultural investment plus showy architecture is supposed to equal economic uplift for cities down on their luck.
Also see: The Bilbao effect: How 20 years of Gehry’s Guggenheim transformed the city (link)
[17]. Moore, Rowan. “The Bilbao effect: how Frank Gehry’s Guggenheim started a global craze”. (link)