از تنوع مبادی و مسیرهای خلق آثار معماری که بگذریم، بهتسامح میتوانیم چنین تصور کنیم که همۀ معماران ــ از دانشجویان معماری و مبتدیان گرفته تا اهل حرفۀ معماری ــ در جایی از مسیر طراحی خیالهایی دربارۀ مکان میپروند، آن مکانها را در ذهن تصور میکنند و سپس آنها را صورت عینی میبخشند. معمار معمولاً آنقدر این مسیر را میپیماید تا بتواند صورتِ مکان مطلوبش را بیابد. به سخن دیگر، او از میان همۀ خیالها، تصورها و صور عینی، یکی یا چندی را بر دیگری ترجیح میدهد و در این کار بهناگزیر دست به گزینش میزند. اما معماران بنا بر چه مرجعی از میان شکلها، اندازهها و نسبتها و رنگها و بافتها و ... صورت یا فرمی را بر صور ترجیح میدهند و برخی را بقیه مناسبتر و مطلوبتر میدانند؟
گویی ما در گفتن یا نوشتن سخن نیز بخشی از این مسیر را میپیماییم و از این رو، میتوانیم بخشی از مسیر خلق اثر معماری را به سخن گفتن یا نوشتن تشبیه کنیم. هنگامی که معنایی در ذهن داریم، میکوشیم آن معنا را بفهمیم و الفاظی را برگزینیم که به مقتضای حال و وضع شنونده بتواند به بهترین صورت ممکن آن معنی را به مخاطب منتقل کند. این کاری است که در هر لحظه و هر بار ــ حتی همین الان که این کلمات را مینویسم ــ مشغول آنیم. اگرچه ممکن است برای ما شیوایی سخن در برخی شرایط، مثلاً هنگامی که با عجله یا در میان جمعی از ناآشنایان حرف میزنیم، مهمتر از موقعی باشد که با حوصله یا با رفیقی سخن میگوییم، به هر حال همیشه میکوشیم به مقتضای حال و وضع خود و شنونده و شرایط موجود، به گونهای حرف بزنیم یا بنویسیم که معنایی که در ذهن داریم منتقل شود. یکی از مثالهای بیشماری که میتوان برای این گفت، همان دو عبارت «او گلدان را شکست» و «گلدان را او شکست» مشهور در مباحث نحوی زبان است که در یکی تأکید بر فاعل است و در دیگری بر مفعول. حال اگر هر کسی که سخنی بر زبان میآورد، در پیِ بیان معنایی است، معمار در صورتبخشی مکانِ مخیلِ خود در پیِ چیست و آیا میتوان این را مرجعی برای سنجش صورت اثر معماری دانست؟ به همین ترتیب، و با فرض اینکه مورخ میتواند بنا بر شواهدی به نیات افعال گذشتگان پی برد، آیا مورخ معماری میتواند آثار معماری گذشتگان را از این نگاه بخواند و شیوایی و کیفیت «بیان» را در آن آثار بسنجد؟
با توجه به این مشابهت پرسش این است که آیا میتوان با تکیه بر معیارها و مبانی سنجش شیوایی سخن و تأثیرگذاری کلام به سراغ معماری رفت و در معماری از مبنایی برای شیوایی و تأثیرگذاری صور معماری سخن گفت و بر اساس آن آثار امروزی و گذشته را خواند و سنجید؟ مثلاً آیا میتوان صورت خانه یا حیاط یا میدانی را با معیار اینکه چقدر با معنای آن خانه، حیاط یا میدان متناسب است سنجید و از «انسجام» اجزای این صورت سخن گفت؟ آیا میتوان برای تناسبِ میان آنچه معمار در جستجوی بیان آن است و آنچه بیان کرده مبنایی نهاد؟
در این بحث، آیا صورت همچون لباس و پوشش معنی است یا معنی همان است که با بیان به وجود میآید؟ با توجه به شباهت بحث فوق با مباحث مربوط به علم بلاغت که در واقع علم تأثیربخشیدن به مخاطب ــ یعنی رسیدگی به اینکه در کجا چه نوع سخنی مؤثر است و در جای دیگر چه نوع دیگر ــ است،[۱] به نظر میرسد میتوان با بررسی آرای صاحبنظران علم بلاغت نظر یا نظریههایی در باب صورت در معماری پرداخت. در فرهنگ ما از سدههای نخست هجری عالمان بسیاری در پی اثبات اعجاز قرآن به تأمل در باب بلاغت پرداختهاند. یکی از مهمترین و مؤثرترین این عالمان عبدالقاهر جرجانی (درگذشت ۴۷۱ یا ۴۷۴ق)، مؤسس و نظریهپرداز بلاغت در حوزۀ مسائل زیباییشناسی است و نظریۀ او در باب «نظم» یکی از مهمترین نظریات بَلاغی در فرهنگ اسلامی است. این نظریه دارای نوآوریها و شباهتهای فراوان با نظر منتقدان ادبی، زبانشناسان و زیباییشناسان سدۀ بیستم است. تا پیش از جرجانی عالمان بلاغت در بحث از زیبایی اثر ادبی متوجه جزء یا کوچکترین واحد یا «مفردات» اثر ادبی بودند و زیبایی اثر را به زیبایی لفظ یا زیبایی معنی نسبت میدادند. حال آنکه جرجانی خاستگاه زیبایی اثر ادبی را سیستم یا نظامی میدانست که از ترکیب اجزای خاص زبانی و معنایی در کنار یکدیگر به وجود میآید. نظریۀ نظم جرجانی از اینجا میآمد که کلام در نظر او در خدمت اظهار آن چیزی است که آدمی در ضمیرش دارد. پس برای تشخیص بهترین کلام نباید سراغ مجرد الفاظ رفت. بلکه باید کلامی را جستجو کرد که به بهترین نوع معرفت انسان را اظهار کند. از آنجا که معنی از طرح ارتباطی میان کلمات حاصل میشود، نمیتوان زیبایی کلام را به مجرد لفظ یا معنی نسبت داد. اما علاوه بر این، جرجانی سنجش ارزش اثر ادبی فقط به اعتبار معنی یا محتوای اثر را باطل میشمرد و بر این باور بود که لفظ و معنی ماهیتی دوگانه ندارد. به سخن دیگر برخلاف دیگران که گمان میکردند معنی چیزی است که از قبل وجود دارد و هنرمند آن را بیان میکند، جرجانی معنی را همان میدانست که با بیان به وجود میآید.[۲]
۱. شفیعی کدکنی، رستاخیز کلمات، ۴۲۴.
۲. همان، بنگرید به فصل «نظر جرجانی در باب صور خیال».
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط