هنوز هم عدهای منتقدِ این دستاوردها هستند. ناقدان میگویند که اَبَرگنبد، به مثابۀ نماد افراط و خودنمایی، نشانگر پیروزی نهایی جامعۀ مصرفی است. آنها میگویند که ابرگنبد کشور را به یک مالِ[۱] عظیمالجثه بدل ساخته است که مصرف تبآلود و دیوانهوار را ترویج میکند. به باور آنها، احساسِ بودن در زیر سقفی مشترک و صرفِ زمانی طولانی زیر نورهای مصنوعی در شهروندانِ معمولی هوسِ مهارناپذیر خرید را برمیانگیزد. این واقعیت دارد که احداث گنبد با افزایش سرسامآور خرید مقارن بوده است؛ گویی هر آنچه زیر گنبد سِلِستیلوگس است ــ خانهها، دریاچهها، ابرها ــ برای مصرف به نمایش درآمده و برای فروش عرضه شده است. حتی برخی معتقدند که ابرگنبدِ ما اوج شکوفایی فروشگاههای زنجیرهای قرن نوزدهم است؛ زمانی که مالِِ آمریکایی صرفاً فرم افقیِ در حال تحولی بود. بنا بر این رویکرد، فضاهای خالیِ وسیعِ ابرگنبد به تدریج به کاربری تجاری اختصاص خواهد یافت. پیشبینی میشودکه طبقات شفافی در آسمان، یکی بر روی دیگری، ایجاد میشود که با محفظههای خالی از جنس سلستیلوگس، حاملِ سکوهای متحرک مسافران، به یکدیگر مرتبط میشوند.
ولی آنها که ابرگنبد را دوست ندارند فقط آن را به تقویت تمایلات سرمایهداریِ متأخر متهم نمیکنند. آنها حتی به نامش هم حمله میکنند. آنها میگویند که این حجم احاطهکننده از شکل نامنتظم ایالات متحده تبعیت میکند و بنابراین نمیتواند یک گنبد حقیقی باشد. اما حامیان ابرگنبد اگرچه نامنتظم بودنِ مبنای برپایی گنبد را نفی نمیکنند، خاطرنشان میکنند که دیوارهای اوجگیرندۀ سلستیلوگس به تدریج به درون متمایل میشوند و در ارتفاع ۴۰۰ فوتی مبنای منتظمی را برای شکلگیری گنبدِ کلاسیکی فراهم میکنند که بر فراز غالب ایالات افراشته میشود. در واقع، استقرار گنبدی حقیقی بر فراز محدودهای نامنتظم و گسترده از پیروزیهای بارز مهندسی این پروژه است. ولی مدافعان صرفاً به این موضوعات جزیی محدود نمیشوند. آنها با افتخار طیفی از فواید گنبد را برمیشمرند: ایجاد آب و هوای ملی، محافظت از سواحلِ ما در برابر طوفانها، ایجاد روشنایی بیستوچهارساعته و از بین بردن تفاوتهای زمانی، استقرار سِپَری از سلستیلوگس در برابر اشعههای مُضر فرابنفش.
نمیخواهم از هیچیک از طرفین بحث جانبداری کنم، ولی حقیقت این است که ما دیگر بخشی از تغییرات ظریف جهان پیرامونمان نیستیم. زیرا همه چیز زیر گنبدی واحد مستقر است؛ زیرا همه چیز، به معنای واقعی کلمه، در درون است و احساس ما به طبیعت دیگر مثل سابق نیست. ابرگنبد با یک حرکتْ طبیعت را مغلوب کرده است. تپهها، رودخانهها، جنگلها، و کشتزارها همگی به اجزایی از دکور جدید، منظری کاملاً طراحیشده، بدل شدهاند؛ آنچه از نفسِ زیستن ما در زیر ابرگنبد حاصل آمده است. این تجربه از منظرۀ طبیعی، خود، سبکی شده که «نو درون» نام گرفته است. در گذشته، تفاوتی میان بیرون و درون وجود داشت: مردم از خانهها و آپارتمانهایشان خارج میشدند و به «بیرون» میرسیدند. ولی امروز مردم پس از ترک مکانی مسکونی به مکان مشابه دیگری، به اتاقی بزرگتر، میرسند. این تغییری است بسیار بنیادین. جهان به مثابۀ فضایی داخلی درک میشود که با تصنع میدرخشد. درختی که در پارک میروید از درختی مصنوعی در گوشۀ رستوران غیرقابلتشخیص است. دریاچۀ روستا صرفاً نسخۀ هنرمندانهتری از استخر کاشی در مال است. [ادامه دارد ...]
[1] mall