مسجد و درویش: خوانش نقش مسجد در زندگی عرفا برپایۀ رسالۀ قشیریه
جایگاه مسجد در طول زمان بسیار تغییر کرده است. در قرون اولیّۀ اسلامی، مسجد چگونه مکانی بوده است؟ میزان و عمق حضور مسجد در زندگی مردم چه تفاوتهایی با امروز داشته است؟ تنوع فعالیتها در مسجد، تا چه حد بوده است؟ این نوشته به نقش مساجد در زندگی عرفای بزرگ، تا قرن پنجم هجری، بر اساس رسالۀ قشیریه* میپردازد. در ادامه روایاتی از متن آورده میشود.
حرمت مسجد
از استاد بوعلی شنیدم رحمه الله که گفت بویزید بسطامی را صفت کردند که فلان جای مردی پدیدار آمدست که به ولایت میگوید. بویزید قصد او کرد تا او را ببیند چون به مسجد آن مرد رسید بنشست، اندر انتظار او، مرد بیرون آمد و اندر آن مسجد آب دهن بینداخت، بویزید بازگشت و بر وی سلام نکرد و گفت این مردی است که ادبی از آداب شرع نگاه نمیدارد چگونه امین بود بر اسرار حق سبحانه و تعالی.[۱]
مجلس عرفای بزرگ در مسجد
حکایت کنند که سرّی جنید را گفت مجلس کن. جنید گفت حشمتی اندر دل من بود از سخن گفتن مردمان را و اندر خویشتن متهم بودم، بدان استحقاق خود نمیدیدم تا شبی رسول را صل الله علیه و سلم را به خواب دیدم و شب آدینه بود که مرا گفت سخن گوی مردمان را، من بیدار شدم، آمدم تا به در سرای سری، پیش از صبح و در بزدم. گفت از ما باور نداشتی تا تو را گفتند. مجلس بنهاد اندر جامع.[۲]
ملاقات بزرگان در مسجد
احمد هیثم المتطبب گوید بِشرحافی مرا گفت معروف کرخی را بگوی چون نماز بکنم نزدیک تو خواهم آمدن، من پیغام بدادم و منتظر میبودم، نماز پیشین بکردیم نیامد، نماز دیگر کردیم، هم نیامد نماز شام و خفتن بکردیم هم نیامد من با خویشتن گفتم سبحان الله چون بشر چیزی گوید و خلاف کند این عجب است و چشم میداشتم من و بر در مسجد بودم، بشر آمد و بر آب برفت و آمد و حدیث کردند تا وقت سحر و بازگشت و همچنان بر آب رفت من خویشتن را از بام بیفکندم و آمدم و دست و پای وی را بوسه دادم و گفتم مرا دعائی کن دعا کرد و گفت این آشکارا نکن. تا او زنده بود با هیچ کس نگفتم. [۳]
اهل مسجد
یکی گوید به کوفه اندر مسجد اشعث نماز کردم نماز بامداد و به طلب غریمی[۴] شده بودم چون از نماز سلام دادم اندر پیش هرکس تایی حلّه [۵] و جفتی نعلین بنهادند پیش من نیز همچنان بنهادند. گفتم چیست این؟ گفتند اشعث از مکّه باز آمده است و این اهل مسجد او راست گفت من به سبب غریمی آمدهام، از اهل وظیفت او نیستم گفتند این آن راست که آنجا حاضر است.[۶]
اقامت در مسجد
و از پیری حکایت کنند که گفت به بغداد اندر مسجدی بودم، با جماعتی از درویشان، به چند روز هیچ فتوح[۷] نبود، به نزدیک خوّاص آمدم تا چیزی از وی بپرسم چون چش وی بر من افتاد گفت آن حاجت که از بهر آن آمدی، خدای داند یا نه؟ گفتم یا شیخ داند پس گفت خاموش باش کس را خبر ندهی از مخلوقات، بازگشتم بس چیزی برنیامد که فتوح پدیدار آمد افزون از کفایت.[۸]
منزل کردن آفت توکل
ابوهریره گوید رضی الله عنه که پیغمبر صل الله علیه و سلم گفت بهترین زندگانی مرد آن است که مردی بود عنان اسب خویش گرفته، اندر سبیل خدای هر جا که آوازی برآید یا بیمی بود، بر پشت اسب بود، مرگ همیجوید یا کشتن یا مردی که گوسفندان دارد در غاری از این غارها یا رودی از این رودها و نماز به پای میدارد و زکوه میدهد و خدای را همیپرستد تا آنگهی که مرگ آید، او نیست از مردمان مگر در خیر.[۹]
مُقام
«مُقام به ضم میم اقامت بود همچنانکه مُدخل ادخال بود و هیچ مقام کس را درست نیاید مگر به اقامت کردن خدای او را بدان مقام. تا بناء کار وی درست بود بر اصل درست.»[۱۰]
خداوند باید فرد را در جایگاهی مقیم کند تا اصل کار او درست باشد.[۱۱]
«و ابوتراب گوید که قوت درویش آن بود که یابد و لباس وی آنقدر که عورت بپوشد و هر جای که فرود آید مأوی وی باشد.»[۱۲]
جایگاه سفر در سلوک و نقش مسجد در سفر
«کسی کتّانی را گفت مرا وصیتی کن. گفت جهد کن که هر شب به دیگر مسجدی مهمان باشی و نمیری مگر میان دو منزل.»[۱۳]
بیست سال سفر میکردم من و بوبکر زقّاق و کتّانی. با هیچ کس نیامیختیم و با هیچ کس عشرت نکردیم. چون به شهری رسیدیمی اگر در آن شهر شیخی بودی سلام کردیمی بر وی و پیش او بودیمی تا شب. پس با مسجد شدیمی و کتّانی از اول شب تا آخر شب نماز کردی و قرآن همه ختم کردی و زقّاق روی به قبله کردی و بنشستی و من باز پشت افتادمی به فکرت. چون بامداد بودی نماز بامداد، بر طهارت نماز خفتن بکردیمی چون کسی برِ ما بودی و بخفتی وی را از خویشتن فاضلتر دیدیمی.[۱۴]
سکونت موجب تعلّق به مکان است و سالک باید از احساس تعلّق به غیر خداوند پرهیز کند. او برای قطع تعلّق به سفر میرود. سالک باید در طول سفر مکانی را برای اقامت انتخاب کند که قلبش به او میگوید. خداوند است که سالک را در محلی مقیم میکند. در رسالۀ قشیریه از اقامت عرفا در مسجد به هنگام سفر، بیش از هر مکان دیگر سخن گفته شده است؛ این امر نشان میدهد که تلقی از اقامت در مسجد با تلقی اقامت درخانه متفاوت بوده است. اقامت در مسجد کمتر فرد را به سمت توکل بر غیر خداوند میکشد چون مسجد خانۀ خداست. نوعی پناهگاه است که میتوان به آن دل بست؛ گرچه امکانات سکونت در آن اندک باشد.
درویشان در مسجد در کنار هم مینشستهاند و گفتگو میکردهاند و دیدارهای ایشان در مسجد بوده است. حضور مداوم در مسجد و نیایشهای شبانهروزی کیفیتی را در بنا ایجاد میکرده است که امروز کمتر با آن مواجه هستیم. حضور پیوسته، حس تعلّق افراد را به مسجد افزایش میدهد و در بین ایشان علاقه و اهلیت ایجاد میکند. مسجد سازمانی میشود درون زندگی روزمره افراد و تاروپود این زندگی با حضور در مسجد گره میخورد. همراهی مسجد با زندگی مردم، تأثیر حضور آن را عمیقتر میکند پس تا زمانی که مسجد خارج از زندگی باشد یا قوانین حاکم بر آن امکان آمیخته شدن زندگی مردم با مسجد را ندهد، حضور تأثیر گذار مسجد ـ که نماد مسلمانی شهر است ـ حاصل نخواهد شد.
* رسالۀ قشیریه در پنجاه و پنج باب از ضروریات سیر و سلوک الی الله سخن میگوید؛ از شناخت مشایخ صوفیه و معرفی اصطلاحات عرفانی گرفته تا هرچه لازم است صوفی در مسیر خود انجام دهد یا از آن بر حذر باشد. شیوۀ بیان آن اغلب به صورت روایت داستانهای کوتاه از بزرگان تصوف است، در مواردی هم موضوع به صورت مستقیم از زبان نویسنده یا دیگر مشایخ شرح داده میشود.
پانوشت
[۱] قشیری، رسالۀ قشریه، ص ۴۲۷.
[۲] همان، ص ۳۷۸. ملاقات عرفا به هنگام سحر در این روایت اهمیت دارد و در ادامه به آن اشاره خواهد شد.
[۳] همان، ص ۶۷۳.
[۴] بدهکار
[۵] پوشاکی که همه بدن را بپوشاند.
[۶] همان، ص ۴۱۳.
[۷]حصول چیزی بیش از آنچه توقع رود. هدیه که به درویش دهند.
[۸] همان، ص ۳۷۵.
[۹] همان، ص ۱۵۲.
[۱۰] همان، ص ۹۱.
[۱۱] مقام را میتوان به دو معنای آفاقی و انفسی در نظر گرفت.
[۱۲] همان، ص ۴۶.
[۱۳] همان، ص ۴۸۹.
[۱۴] همان، ص ۴۹۰.