و گفتهاند اوّل خانه که درین جهان بنا نهادند خانۀ کعبه است، و در ماهِ ذیالحجه بنا نهادند، و مناسک از جبرئیل هم در این ماه آموختند، و باز خواندنِ ابراهیم حاج را از اصلابِ پدران هم در این ماه بود. و در قصه بیارند که آن بنا و هیأت که ابراهیم ساخت فراختر از آن بود که امروز است؛ که شادروان و حِجر در خانه بود و دو در داشت: یک در از سوی شرق و دیگر در از سوی غرب. پس به روزگار باد آن را میزد و آفتاب آن را میسوخت و سنگ از آن میریخت، تا زمان جُرهُم. جرهم آن را باز گرفتند و نو بنا ساختند و عمارت کردند، هم بر اساس و هیأتِ بنای ابراهیم. و هم چنان میبود تا زمانِ عَمالقه. مَلِکِ ایشان باز آن را نو کرد، و تُبَّع آن را باز عمارت کرد، و پرده پوشانید. پس به روزگارِ دراز باد آن را میزد و آفتاب آن را میسوخت، تا زمان قریش. قریش چون دیدند شرفِ خویش ور سرِ همۀ عالم و عزِّ خویش به سبب آن خانه، و خانه از کهنگی میریخت، مشاورت کردند عمارت آن را و باز نو کردنِ آن را. قومی صواب دیدند و قومی از آن میترسیدند و احتراز میکردند. بیستوپنج سال درین مدت مشاورت و قصد شد، تا مصطفی علیهالسلام بیستوپنج ساله گشت. آخر اتفاق افتاد میان ایشان تا خانه باز کردند و به چوب حاجت افتاد کارِ آن را. کشتیِ جهودی بازرگان بشکست در دریای جده. چوبِ آن از آن جهود خواستند. چوب کوتاه بود خانه را تنگ کردند. حِجر و شادروان بیرون اوگندند و خانه با یک در آوردند؛ بهناز داشتن را، تا گذرگاه نباشد در آن. و دروبند ساختند تا آن را در گذارند که خود خواهند. چون به رکن رسید خلاف افتاد میان ایشان که حَجَرِ اسوَد که بر جای نهد؟ هر قبیله میگفت «ما بنهیم»، و به آن سبب جنگی بر ساختند و شمشیرها کشیدند. آخر میانِ ایشان وفاق افتاد بر آنکه اول کسی که از درِ مسجد در آید سنگ او بر آنجا نهد. بنگرستند. اول کسی که درآمد مصطفی بود. گفتند «محمد الامین آمد». وی ردا فرو کرد و حَجَر بر میانِ ردا نهاد و از هر قبیله مردی را گفت که ازین ردا کرانه گیر. برداشتند و میبردند تا آنجا که اکنون است. پس مصطفی صلی الله علیه و آله و سلّم دست فرا کرد و حَجَر را برگرفت و بر جای نهاد، بر کرامتِ خویش و رضای قریش. همچنان میبود بر آن بنا تا به روزگارِ عبدالله بن الزبیر بن العوام. عبدالله آن را باز کرد و نو بنا کرد بر رسم و بنای ابراهیم علیهالسلام فراخ و بلند و به دو در. تا روزگارِ عبدالملکِ مروان، حجاجِ یوسف آن را باز کرد و با رسم و بنای قریش بُرد، به یک در. و شادروان [و] حِجر بیرون اوگند. و آنچه از خانه به سر آمد در زیرِ خانه کرد، و آن را بالا داد.
اکنون بر آن بناست. و عباسیان قصد کردند که آن را باز کنند و نو کنند. علما گفتند «صواب نیست؛ که پس هر که آید آن را می باز کند و می فرا کند». دست از آن بازداشتند.
*رشیدالدین میبدی، کشفالاسرار و عدة الابرار، تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۱، ج۱، ص۳۶۲- ۳۶۳