این نوشتار پیش از این، به صورت مقاله در مجلۀ کتاب ماه هنر ( شماره ۱۶۸، شهریور ۱۳۹۱) چاپ شده است.
مقدمه:
دونالد نیوتن ویلبر معمار، باستانشناس، مورخ، کارشناس امور آسیا بود. وی همچنین عضو انجمن خاورمیانۀ موسسۀ باستانشناسی آمریکا و فرهنگستان علوم سیاسی آن کشور به شمار میرفت. مهمترین کتابهای او دربارۀ هنر و معماری ایران باغ های ایران و کوشک های آن (۱۹۶۲)، معماری اسلامی ایران در دورۀ ایلخانان (۱۹۶۹)، و معماری تیموری در ایران و توران (۱۹۸۸) است که آخری را با همکاری لیزا گلمبک نوشته است.
باغهای ایران و کوشکهای آن کتابی است در توصیف باغهای مهم نقاط مختلف کشور از دورۀ تیموریان تا پایان قاجاریان. در این مقاله، بخشی را که نویسنده به تشریح میدان نقش جهان پرداخته است، بررسی خواهیم کرد، یعنی از آغاز فصل سوم (شهر سلطنتی اصفهان در دورۀ صفویه) تا آغاز توصیف اراضی سلطنتی اطراف میدان (ص ۸۳ تا ۹۸). به اینصورت که نخست، سخن اصلی هر پاراگراف را تشریح، و سپس مجموع پاراگرافهایی را که درباره یک موضوع هستند، نقد میکنیم و در پایان مقاله به جمعبندی میرسیم.
بررسی متن:
نویسنده سیمای شهر اصفهان و میدان نقش جهان را در هجده پاراگراف توصیف کرده است. اگر بخواهیم آن را بر اساس موضوع تفکیک کنیم، به یازده بخش کلیتر تقسیم میشود که چنین هستند: توصیف وضعیت کلی شهر اصفهان؛ ساخت شهر سلطنتی و باغها و بناهای آن؛ مسیر رسیدن به کاخها در گذشته و حال؛ میدان شاه و خیابانهای متصل به آن؛ فعالیتهای چابکسواری و تیراندازی و بازی چوگان در میدان؛ تاریخچه و کالبد مسجد شاه؛ تاریخچۀ سردر بازار و وضعیت بازار و اطراف آن؛ وضعیت قهوه و تنباکو در ایران؛ تاریخچه و کالبد مسجد شیخ لطفالله؛ کارکرد و کالبد کاخ عالیقاپو، و رابطۀ عالیقاپو با اراضی سلطنتی. در ادامه به معرفی و بررسی پاراگراف ها میپردازیم.
پ.۱) در این پاراگراف به سفر شاه عباس در سال ۱۵۹۸م/۱۰۰۷ه.ق از اصفهان به قزوین و تصمیم وی برای تغییر پایتخت اشاره شده است. نویسنده موضوع را به گونهای توضیح داده که پایتختشدنِ اصفهان حاصل یک تصمیم لحظهای بوده است، نه بر اساس تدبیر و تاثیر عوامل مختلف. «هنگام اقامت در اصفهان ناگهان به خاطرش میرسد که در منطقۀ میان شهر قدیمی و ساحل زایندهرود یک شهر سلطنتی بنیان نهد.» (ویلبر، ۱۳۸۴، ص۸۳)
پ.۲) در اینجا از توصیفات نویسنده دربارۀ چگونگیِ ساخت ساختمانها و باغها میفهمیم که کاخ ها به فضاهای باز وسیع و خیابان بزرگی مشرف بودند. دیگر اینکه در آنجا بازرگانان نیز به ساخت دکان و کاروانسرا پرداخته بودهاند. در ادامه، وی به توصیفات نسبتاً دقیق شاردن از اصفهان اشاره میکند و نقشهای نیز از بخش جدید اصفهان بر اساس نوشتههای شاردن و دیگر جهانگردان ارائه میدهد.
پ.۳) در این بند، مسیر رسیدن به کاخهای شاهی، در گذشته و امروز، با هم مقایسه و بر انطباق آنها بر یکدیگر تاکید شده است. افزون بر آن، نقلقولی طولانی از سفیر انگلیس در ایران دربارۀ اصفهان و مسیر ورود به آن آورده شده است.
نقد: ویلبر در این سه پارگراف به توصیف کلیت شهر اصفهان در آن دوره پرداخته، اما از شهر قدیم فقط به این نکته اشاره کرده که دارای باغها و مزارع وسیعی بوده است و هیچ تصویر ذهنی از عناصر و بافت آن به ما نشان نمیدهد. بخش جدیدتر شهر بهتر توصیف شده و ارائۀ نقشه به معرفی آن کمک شایانی کرده است. همچنین با مطالعۀ بخش چهارباغ در کتاب این تصویر کاملتر میشود.
پ.۴) از این پاراگراف نویسنده شروع به توصیف میدان میکند. نخست، این نکته را بیان میکند که میدان پیش از این قطعهزمین ناهمواری بوده که فقط در روزهای بازار استفاده میشده است. سپس به شرح ابعاد و مقایسه آن با دیگر میدانهای جهان و همچنین وضعیت دکانهای درون آن میپردازد.
پ.۵) در این بند نخست، به تغییر عرض و کف خیابانهای متصل به میدان در دورۀ معاصر اشاره و سپس در چندین سطر به توصیف روایتگونۀ رویدادهای درون میدان پرداخته وحتی داستانی را نیز نقل کرده است. «در یک مورد نانوایی را که در موقع کمیابی نان کمفروشی کرده بود به این میدان آوردند. ابتدا آتش بزرگی افروختند و آن را شعلهور ساختند... » (همان، ص۸۸)
پ.۶) در اینجا دربارۀ عملیات چابکسواری و تیراندازی در مراسمی که شاه و درباریان در آن حضور داشتند، صحبت و توصیفی نیز از زبان یکی از تماشاگران آن آمده است.
پ.۷) به نظر نویسنده بازی چوگان باشکوهترین بخش این مراسم و خاص مردم ایران بوده است. در ادامه، باز هم نقل قولی در توصیف این رویداد، این بار از مورخی انگلیسی در قرن هفدهم آورده است.
نقد: در این پاراگرافها ویلبر سعی کرده است شکل کلی و وضعیت میدان و رویدادهای درون آن را، در گذشته و حال، برای ما تصویر کند. وی به ابعاد و شکل و مقایسه آن با میدان های دیگر دنیا، و نیز ساختمانهای دوطبقۀ دور آن پرداخته، اما دربارۀ جهتگیری میدان و شکل و نماهای این بناها سخنی به میان نیاورده است، با اینکه اکنون میدانیم ساختمانهای دورتادور میدان، در آغاز به این صورت نبودهاند. ارائۀ نقشۀ شهر و تصویر ذهنی از زندگی درون میدان، به درک خواننده از میدان و اطراف آن کمک بسیاری میکند.
پ.۸) در این پاراگراف به سال ساختهشدنِ مسجد شاه به فرمان اکید شاه عباس و سرعت زیاد ساخت آن اشاره و متن کامل کتیبه آن، به زبان عربی، آورده شده است. اشتباهی که نویسنده مرتکب شده این است که مکان قرارگیری مسجد را انتهای شرقی میدان ذکر کرده، در حالی که جای آن در ضلع جنوبی، یا دقیقتر جنوب شرقیِ، میدان است.
پ.۹) ویلبر در اینجا میکوشد تا مسجد و فضاهایش را توصیف کند. او بنا را شامل سردر و منارههایش، دروازۀ ورودی، حیاط مرکزی و فضاهای دو طبقه اطرافش، تاق بزرگ (ایوان)، و فضای گنبددار میداند که سطوح داخلی آنها پوشیده از کاشیهای آبی است. همچنین اعتقاد داشته که به علت سرعت ساخت، پیریزی آن به خوبی انجام گرفته و این موضوع سبب مرمت آن در دورههای بعد شده است. نکتۀ دیگری که وی بیان کرده این است که میلیونها کاشی از مسجد ریخته و مرمت شده است، در حالیکه با حسابی سرانگشتی این تعداد بسیار دور از واقعیت و اغراقآمیز می نمایاند.
نقد: در توصیف مسجد شاه از بیشترِ فضاهای مهم آن نام برده شده، اما به ایوانها و گنبدهای محور طولی حیاط، شبستان، و حیاطهای مجاور هیچ اشارهای نشده است. همچنین نویسنده به نکات مهمی مانند چرخش مسجد نسبت به میدان و تناسبات و جهت کشیدگی حیاط توجه نکرده است. در این بخش نکات مبهمی نیز دیده می شود، مانند این مورد که گنبدخانه شبستان نامیده شده و مشخص نیست این اشتباهِ نویسنده است یا مترجم. دیگر اینکه نویسنده سبک معماری این بنا را ایرانی میداند. روشن نیست این موضوع را به صورت سطحی مطرح میکند یا با دلیلی محکم.
پ.۱۰) در این بند به تاریخ ساخت ساخت سردر بازار، که در ضلع مقابل مسجد است و همچنین کاشیکاری و نقاشی روی آن اشاره و نام دیگر آن نقارهخانه ذکر شده است، گویا هنگامی که شاه عباس از میدان عبور میکرده در تالار بالای آن سرنا و نقاره نواخته میشده است.
پ.۱۱) نویسنده در اینجا به فضاهای داخل بازار و وضعیت دکانها و کالاها اشاره کرده و با ذوق و علاقه دربارۀ آنها نظر داده است. «این بازار هنوز همچون آهن ربایی بازدیدکنندگان از شهر اصفهان را به سوی خود میکشاند.» (همان، ص90)
پ.۱۲) در این پاراگرافِ بسیار طولانی، ویلبر دربارۀ کاروانسراها و قهوهخانههای اطراف بازار صحبت کرده و نقل قولی از یک جهانگرد انگلیسی آورده است. در ادامه، نویسنده به موضوع قهوه و تنباکو در ایران اشاره میکند و به حاشیهها و داستانها و نقلقولهای مختلف میپردازد. «شاه عباس نیز از شیوع این اعتیاد در میان مردم نگران بود و برای برانداختن آن کوشش بیهوده میکرد.» (همان، ص۹۲)
نقد: از توضیحات نویسنده مشخص میشود که سقف بازار از تاق و تویزه ساخته شده و اطراف آن کاروانسراها و چایخانههایی بوده و به کوچههای قدیمی راه داشته است، اما چون هیچ نقشهای ارائه نشده، خواننده نمیتواند وضعیت آن را به خوبی تجسم کند. دیگر اینکه ویلبر در بحث تنباکو و قهوه، زیاد به حاشیه رفته و داستانهایی از مکانهای گوناگون مانند قهوهخانه، حرمسرا، اصطبل، و کاخ شاهی بیان کرده است.
پ.۱۳) نویسنده در اینجا سخن خود را از مکان و تاریخ ساخت مسجد شیخ لطفالله آغاز کرده و سپس به توصیف فضاها و تزئینات آن پرداخته که گاهی این توضیحات حالت احساسی نیز به خود گرفته است. «تاثیر این کار به حدی باشکوه و خیرهکننده است که تماشاگر برای چند لحظه وقت و واقعیت و حقیقت را از یاد میبرد. » (همان، ص۹۲)
نقد: از توصیفات ویلبر چنین بر میآید که مسجد یک راهرو و فضایی گنبددار دارد که باز هم به اشتباه آن را شبستان نامیده است، اما از فضای زیرزمین مسجد، چرخش بنا نسبت به میدان، و شکل راهرو هیچ سخنی به میان نیاورده است. نکتۀ دیگر اینکه نویسنده فقط یک پاراگراف را به این مسجد، که از مهم ترین بناهای صفویه است، اختصاص داده است.
پ.۱۴) از این بند به توصیف عمارت عالیقاپو پرداخته میشود. نخست، مکان و کارکردهای آن ذکر شده، سپس دربارۀ تعداد طبقات و فضاها و تزئینات آن صحبت شده است. همچنین نویسنده این بنا را در معماری ایران غیرمعمول دانسته و آن را آسمانخراش نامیده است.
پ.۱۵) در اینجا، ایوان و اجزا و تزئینات و چشم اندازهایش توصیف شدهاند، اما یک اشتباه و تناقض درونی نیز در آن دیده میشود، بدین شکل که ایوان یک بار رو باز و بار دیگر سقفدار بیان شده است. «شاه عباس میتوانست از سراپردۀ خود، که در طبقۀ چهارم کاخ قرار داشت، به ایوان رو بازی برود که مشرف به میدان بود. هجده تنه بزرگ درخت، که با باریکههای چوب پوشیده شدهاند، سقف این ایوان را نگه داشتهاند.» (همان، ص۹۷) شاید مقصود ویلبر ایوانی بوده که از اطراف باز است.
پ.۱۶) نویسنده در اینجا از مراسم بار عام شاه عباس و پذیرایی از سفیران خارجی در عالیقاپو صحبت کرده و به تفصیل به جزئیات آن پرداخته است.
پ.۱۷) این پاراگراف در ادامۀ پاراگراف پیشین است که باز هم در قالب داستان یکی از این مراسم را شرح داده است.
نقد: عالیقاپو آخرین بنای میدان است که ویلبر درباره آن بحث کرده، به این علت که این ساختمان مدخل باغها و اراضی سلطنتی بوده و او پس از آن قصد داشته است که باغها و بناهای اطراف و خیابان چهارباغ را توصیف کند. از توضیحاتش چنین میفهمیم که ساختمان دارای شش طبقه بوده و طبقه چهارم آن ایوان ستونداری داشته است. تزئینات آن چوبی و گچی و رنگی و باشکوه بودهاند. در اینجا چون بازهم نقشهای ارائه نشده است، خواننده نمیتواند تصوری از فضاهای داخل آن داشته باشد. در انتها، نویسنده دو پاراگراف را به توصیف مراسم و جشنها در این عمارت اختصاص داده که نشاندهندۀ علاقۀ وی به بیان چنین موضوعاتی در این بناهاست.
پ.۱۸) در آخرین پاراگرافی که در این بخش بررسی میشود، دربارۀ ارتباط کاخ عالیقاپو با اراضی سلطنتی صحبت شده است. همچنین نویسنده بر اساس یک تابلوی نقاشی یکی از تالارهایی را که اکنون ویران شده، توصیف کرده است.
نقد: این پاراگراف نقطۀ اتصال توصیف میدان و دیگر باغها و اراضی سلطنتی است. ویلبر در اینجا چند بنا را نام برده، اما دربارۀ آنها توضیحی نداده است. البته ناگفته نماند که بنایی به نام تالار طویله را به خوبی از روی اسناد بازنمایی کرده است.
جمع بندی:
ویلبر در این متن سخن خود را با تصمیم شاه برای تغییر پایتخت از قزوین به اصفهان آغاز کرده و سپس به توصیف شهر اصفهان پرداخته و پس از آن، به میدان نقش جهان رسیده است. این بدان معنی است که نویسنده اعتقاد داشته است پیش از توصیف میدان، در آغاز، باید دربارۀ مقدمه و بستر آن بحث کند. در توصیف میدان، نخست، به عنصر تکراری دورتا دور، سپس عناصر محور طولی، و در آخر به دو بنای محور دیگر اشاره کرده است. آخرین بنایی که دربارۀ آن سخن گفته، عالیقاپو است، چون نویسنده قصد داشته که پس از آن به اراضی سلطنتی اطراف میدان و خیابان چهارباغ بپردازد.
بحثهای ویلبر دربارۀ بناها بیشتر جنبۀ توصیفیِ صرف دارد و تحلیلهای عمیق در آن کمتر به چشم میخورد. به عبارت دیگر، نقد تفسیری و نقد بر اساس معیارهایی خاص در این نوشته جایگاه چندانی ندارند. دیگر اینکه وی بیشتر با موضع تاریخی و سیاسی به بررسی پدیدهها پرداخته است.
نویسنده کوشیده است که بناها و فضاها را همراه با رویدادهای انسانی آن توصیف کند، اما این توصیفات بیشتر به سوی بیان رخدادهای هیجانانگیز و داستانگونه متمایل شده است تا زندگی واقعی درون فضاها. شاید بتوان این را گفت که ایران و شرق از نظر وی محل اتفاقات و داستانهای جذاب و غیرمترقبه بوده است.
مخاطب این متن هم میتواند عام باشد و هم خاص. عام به این علت که متن حاوی نکات فنی و معمارانۀ فراوانی نیست، بنابراین هرکسی به فراخور حال خود از آن بهره میبرد. همچنین پژوهشگران تاریخ و معماری می توانند از آن استفاده زیادی کنند زیرا نخستین کتابی است که مطالب و تصاویر باغهای ایران در آن گردآوری شده است، البته برخی اشتباهات درون متن سبب کاهش اعتبار علمی آن شده است.
در پایان باید گفت که این متن نوشتهای است توصیفی از اصفهان و میدان نقش جهان که هر فردی با هر زمینۀ فکری میتواند آن را مطالعه کند. ارائۀ تصاویر، ذکر تاریخ ساخت بناها، و توصیف وقایع سیاسی و اجتماعی از نکات مثبت آن است، اما پرداختن به حاشیههای طولانی، اشتباهات مکرر، ارائه نکردن نقشۀ بناها، و توصیف ناقص آنها از کیفیت آن کاسته است. دیگر اینکه، به نظر میرسد ویلبر نیز مانند بیشترِ محققان غربی،که دربارۀ آسیا سخن گفتهاند، نگاهی شرقشناسانه به ایران داشته و به جستجوی داستانهای هزار و یک شب در این سرزمین علاقه مند بوده است.
مشخصات کتابشناسی: ویلبر، دونالد. باغهای ایران و کوشکهای آن. ترجمۀ مهیندخت صبا. تهران: علمی و فرهنگی. ۱۳۸۴.