نوشتار پیش در مورد سنگ مزار مقبرۀ روحآبادِ سمرقند بود، و اشارهای به سفر اشعار در جهان ایرانی داشت. اینبار به چند نمونه از دیوارنوشتهای بنای روحآباد میپردازم که از نظر تعداد چشمگیر است. به نظر میرسد یادگارنویسی در اغلب بناهای تیموری ورارود کاری رایج بوده و بهوفور وجود داشته، اما در مرمتهای دهههای اخیر که دیوار بناها را اندود سفید کردهاند، اثری از آنها نمانده است. شاید علت اصلی این بیتوجهی آن است که اغلب مرمتگران امروز این آثار، حتی اگر فارسیزبان هم باشند، بهندرت قادر به خواندن خط فارسیاند و در نتیجه بیخبر از اهمیت تاریخی این نوشتههایند. بقعۀ روحآباد جزو معدود بناهایی است که هنوز دیوارهایش پوشیده از دیوارنوشت است.
برخی از یادگاریهای روحآباد اشعاری است که به نظر میرسد در میان مردم دورههای مختلف در نقاط مختلف ایران شهرت داشته و در دیوارنوشتهای بسیاری بناها دیده میشود. بعضی از این دست یادگارها برای طلب دعاست، بعضی در کوتاهی و ناپایداری زندگی، و بعضی در شکایت از روزگار؛ مثل بیت نخست این نمونه که در بسیاری بناها میتوان یافت:
از بس که در زمانه یکی اهل درد نیست
ناچار عرض خویش به [دیوار] میکنم
در دهر یک رفیق موافق نیافتم
عمریم [...] در طلب [...] گذشت
رباعی
ای دل به کمند دلبر افتاده
در دام بت سیم کمر افتاده
از [...] یکی خلاص ناگشت هنوز
[...] دگر افتاده
این مشق عبدرحمن خواجه سنه ۱۲۴۰
بیت نخست گرچه شهرت بسیار یافته، از شاعری است کمترشناخته به نام میرزا شعیبا خوانساری (ف. ۱۰۳۸) که از طلاب و ساکنین مدرسۀ جده در اصفهان بوده است.[۱] سفر این بیت هم در زمان و هم در مکان، سفری دراز بوده است. با این حال، بیشتر اشعار شناختۀ دیوارهای بنا مربوط یا منسوب به شاعرانی است اهل شهرهایی نهچندان دور. مثلاً در دو یادگاری زیر دو رباعی منسوب به ابوسعید ابوالخیر، عارف سدۀ پنجم خراسان (منسوب به میهنه در شمال خراسان)، آمده است:
گشاده باد بطاعت همیشه این درگاه
بحق اشهد ان لا اله الا الله
یارب ز قناعتم توانگر گردان
وز نور یقین دلم منور گردان
روزیِ من سوختۀ سرگردان
بی منت مخلوق میسر گردان
رقم عبد الرحمن قلعه میر چوبی (؟)
...
رباعی
یارب ز گناه زشت خود منفعلم
وز قول بد و فعل بد خود خجلم
فیضی به دلم ز عالم قدس رسان
تا محو شود خیال باطل ز دلم
رقم خاکساری ده بیدی
امروز کن به چشم رکوع و بجان سجود
فردا که پشت دست به دندان گزی چه سود
رقم خاکساری دهبیدی
در یکی دیگر از یادگاریهای بنا رباعی منسوب به پوریای ولی، پهلوان و شاعر ایرانی متولد خیوه در سدۀ هفتم، آمده است:
ای دوست اگر جان طلبی جان به تو بخشم
از هرچه عزیز است بگو آن به تو بخشم
ای کافر بدکیش اگر سوی من آیی
زنار به خود بندم و ایمان به تو بخشم
رقم ملا واسع فقیر حقیر بیچاره به حصرم
اما شاید قابلتوجهترین یادگاری بنا شعری است سهبیتی که احتمالاً سرودۀ خود نویسنده بوده است. این شعر نیز دربارۀ ناپایداری زندگی است، اما در عین حال بازتابی از احساس مردم به شاهان روزگار را نیز نشان میدهد:
کو تیمُر سخت و دولت او
کو نادر و شأن و شوکت او
کو پادشهان هفت کشور
زرین کمران تاج گوهر
آنها همگی هلاک گشتند
مستور به زیر خاک گشتند
سنه۱۱۸۷ رقم نموده شد به جهت یادآوری کمینۀ حقیر عبادالله خواجه [...]
نکتهای که این یادگاری را جالبتر میکند آن است که بقعۀ روحآباد بسیار نزدیک به گور امیر (مزار تیمور لنگ) است، و شاید بتوان گفت نویسنده بعد از دیدن مزار تیمور به یاد این شعر افتاده یا آن را سروده است. از طرف دیگر، تاریخ یادگاری فقط ۲۷سال بعد از مرگ نادرشاه است و هنوز سلسلۀ افشاریه برقرار بوده و سمرقند را هم تحت سلطۀ خود داشته. پس خیلی طبیعی است که از خیل پادشاهان قدرقدرت گذشته نام این دو نفر بر قلمش بیاید؛ یکی شاهی که آثارش در شهر و احتمالاً داستانهایش در بین مردم بیش از بقیۀ شاهان زنده است، و یکی پادشاهی که کمتر از سه دهه پیش به قتل رسیده و چه بسا نویسنده آن زمان را بهخوبی به یاد میآورده.
یادگاریها داستانهای زیادی برای گفتن دارند.
[۱] نصرآبادی، تذکرۀ نصرآبادی، اصفهان: بیتا، ص۱۹۴و۱۹۵.