کتابی هست با عنوان «گفتوگو با معماران»[۱] شامل متن مصاحبهٔ جان دابلیو کوک[۲] و هاینریش کلاتس[۳] با تعدادی از معماران امریکایی همعصرشان، از جمله فیلیپ جانسون، لویی کان، رابرت ونتوری و چند نفر دیگر. بر این کتاب که در سال ۱۹۷۳م منتشر شده وینسنت اسکالی[۴] هم تقریظی نوشته است. مهمترین نکتهای که اسکالی به آن اشاره کرده تازگی سخنانی است که از آن معماران در این کتاب نقل شده است. من هم وقتی کتاب را خواندم از کیفیت خاص پرسشها و پاسخهای موجود در آن حیرت کردم.
در میان همهٔ گفتگوها اما، گفتگوی نویسندگان کتاب با فیلیپ جانسون برای من از همه جذابتر بود. طنز و صراحت خاص فیلیپ جانسون در ترکیب با پرسشهای مجادلهبرانگیز کوک و کلاتس منتج به داستانی پرآبوتاب شده که حدس میزنم برای هر مخاطب علاقهمند به تاریخ معماری مدرن بسیار خواندنی است. به همین خاطر تصمیم گرفتم این گفتوگو را به مرور در قالب یادداشتهایم در آسمانه ترجمه کنم.
اینک بخش اول ترجمه:
کوک: آقای جانسون، بیایید ابتدا راجع به برج کلاین بایالجی[۵] یکی از ستایششدهترین آثار اخیر شما -یعنی بعد از زمانی که پیروی از آیین میسی[۶] را کنار گذاشتهاید- صحبت کنیم.
جانسون: واقعاً آنقدرها ستایش شده است؟ خب، فکر کنم قطعاً از بناهای محبوب من است.
کوک: این برج بالای تپه قرار گرفته و به خاطر همین کسی نمیتواند نادیدهاش بگیرد.
جانسون: اوه، بله، محل بنا عالی است. هیچ بستری بهتر از بالای آن تپه نمیتوانست برای این بنا وجود داشته باشد.
کلاتس: البته منظور این نیست که ما طرفدار همهٔ وجوه این اثر هستیم.
جانسون: طرفدارش نیستید؟ خب، شما اروپایی هستید. و اروپاییها آثار اخیر مرا دوست ندارند، هیچکدام را. شما هنوز در چهارچوب فکری گروپیوس میاندیشید.
کلاتس: به نظر شما گروپیوس یکی از معماران برجستهٔ این قرن نبود؟
جانسون: گروپیوس کیست؟ حقیقتاً او کیست؟
کلاتس: خب، من به ساختمایههایی که انتخاب کردهاید اعتراضاتی دارم. مثلاً هنگام استفاده از سنگ تراورتن تردید نکردید؟
جانسون: میکلانژ تراورتن استفاده کرده.
کلاتس: هیتلر هم همینطور. تراورتن ساختمایهٔ مورد علاقهٔ او بود.
جانسون: خب، آیا باید به این خاطر که هیتلر از یک ساختمایه استفاده کرده آن را کنار بگذاریم؟
کلاتس: برای اروپاییها، یا لااقل آلمانیها، حتی ساختمایهها هم میتوانند حامل معانی خاصی باشند. مثلاً تراورتن ما را به یاد یک یادمانسازی جعلی میاندازند.
جانسون: واقعاً؟ هیچوقت به این فکر نکرده بودم.
کوک: در برج کلاین از ماسهسنگ قرمز استفاده کردهاید.
جانسون: بله، برای دالهای میان ستونها.
کوک: شما اسم آنها را ستون میگذارید؟
جانسون: ممکن است شما به آنها ستوننما بگویید، و البته من از نماسازی آجری برای آنها استفاده کردهام.
کوک: وقتی یک نفر به دقت نگاه کند، برج کلاین در واقع کُپی ساختمان سیگرام[۷] است، علیرغم تفاوت سطوح.
جانسون: خب، درست است. شما اولین کسی هستید که این را فهمیدید. بله، همینطور است! این برج نمونهای بسیار نزدیک به سیگرام است، حتی ریزالیت[۸] هم دارد!
کوک: منظورتان آن بخش مرکزی است که بیرون زده و مشابه {بیرونزدگی} پشت ساختمان سیگرام است؟
جانسون: بله، درست است.
کلاتس: خب، البته تفاوتهای اساسی هم میان این دو بنا وجود دارد. به جای دیوار پردهای مسطح میس، شما نمایی بسیار شکلپذیر و حجیم عرضه کردهاید، رخدادی دراماتیک در سطح بنا.
جانسون: نه فقط در سطح! به ستونهای آن زیر نگاه کنید. ساختمان با ان ستونها به پایان میرسد. ستوننماها از بالا تا پایین ادامه پیدا میکنند. واقعاً {انگار} آنها ساختمان را نگه داشتهاند. ستوننماها در واقع پاهای بنا هستند. مشکلشان چیست؟
کلاتس: بسیار خوب. شما این احساس را به وجود آوردهاید که آن ستونها ساختمان را نگه داشتهاند. اما {در اصل به خاطر} این قاب اسکلتی است، یعنی داخل {پوستهای که شما رویش کشیدهاید}، که با آن نمای دراماتیک روبرو شدید. در واقع این برج همان ساختمان سیگرام است که شما آن را با ستونها، ستوننماها و دالهای سنگماسه پوشاندهاید.
جانسون: بله، درست است، مگر وقتی که شما واژهٔ «نما» را به کار میبرید. شما معنایی منفی به آن میبخشید.
کلاتس: کسی از طریق عبور از رواق یادمانی وارد بنا میشود. همهٔ ستونها سرتاسر نما تا به بالا کشیده شدهاند. سطح ستونها به درون دیوارهای چهارچوب پنجرهها ذوب شده است. این نوعی انتقال آرام از ستون به دیوار است و ناگهان، ستونها دیگر ستون نیستند.
جانسون: تبدیل به دیوار مواج میشوند. چیزی که ممکن است در سال ۱۹۱۴م در اسپانیا ساخته شده باشد.
کلاتس: گاودی!
جانسون: بارکالله، گاودی. نخستین باری که من از آن ستوننماها -اسمش هرچه میخواهد باشد- استفاده کردم قوس آنها را معکوس نکردم. بعد {از خودم} پرسیدم: «چرا راجع به جدا کردن ستوننماها از دیوار نگران باشم؟ بیا آن را تبدیل به یک دیوار موجدار کنیم.» شما وقتی به ناسازگاریها اشاره میکنید حق دارید، اما آن موقع من با آنها مشکلی نداشتم. من امروز به این بخش مشغولم و فردا به بخشی دیگر. گفتنش شاید عجیب باشد، اما ساختمانی که بیش از همه به ساختمان من شبیه است ساختمان سیبیاس[۹] ایرو سارینن است. ساختمانی که ستونهای الماسی کاذب دارد. من فکر میکنم پایهٔ ساختمان زیاده از حد به سمت زمین ادامه پیدا میکند. {بر خلاف آن} برای مثال، خانهٔ شیشهای من درون و بیرون ندارد. در روی سطحی همتراز با کف زمین نیست. پلهای بسیار بد، عامدانه بد، در آن وجود دارد تا شما را در درون نگه دارد. همین مسئله در مورد نرده هم صادق است. این دو مورد شما را از بودن در یک ساختمان میسی حفظ میکند.
کلاتس: این رویکردی بسیار کلاسیکگرایانه است.
جانسون: حقیقتاً رویکردی است کلاسیکگرایانه.
کلاتس: شما به دنبال تمایز هستید؟
جانسون: بله، از سطح زمین.
کوک: برای همین ازاره {در بناهای شما} ضروری است؟
فیلیپ جانسون: ازاره برای من بسیار ضروری بود. شک دارم الان هم ضروری باشد.
کلاتس: شما از ستون به منزلهٔ یک فرم کهنه و نخنما احتراز نمیکنید؟
جانسون: خدای من، نه. شاید الان این کار را بکنم، اما آن موقع قطعاً نه. آن موقع کارم را در جهت مخالف شروع کردم. با موجدار کردن نما از بالا شروع کردم و بعد پلها، که شبیه بالکنهای کوچک به نظر میرسیدند. میدانید که، آنها خالیاند. آن زیربرشهای بُعد سوم چیزی بود که دنبالش بودم. این واقعاً یک مشخصهٔ نمای آن بناست. و {با خودم} گفتم: «با این فرمهای گرد و این نیمستونها چه خواهی کرد، وقتی به سطح زمین میرسی؟»
کلاتس: پس، شما از زمین به بالا طراحی نمیکردید، بلکه از نما به سمت زمین طراحی میکردید.
جانسون: گفتم: «چگونه آن دیوار موجدار را به زمین میرسانی؟» روش میسی را وانهادم و {بخش پایین بنا را} را خالی کردم، به جای اینکه - مثل بدترین ساختمان کل جهان، بدون شک، ساختمان فولادی والاس هریسون[۱۰] در پیتسبرگ- ساختمان همینطور از بالا تا پایین ادامه پیدا کند. خب، به نظر من ساختمان سیبیاس هم به همان بدی است. شما متوجه نمیشوید که ساختمان کی به زمین میرسد.
[ادامه دارد...]
پانوشتها:
1. Conversation with architects
2. John w. Cook
3. Heinrich Klotz
4. Vincent Scully
5. Kline Biology Tower
۶. جان کوک سبک معماری میس وندر روهه را به طعنه مذهبی تشبیه کرده است که قبلاً جانسون مؤمنش بوده.
7. Seagram
۸. Risalit؛ بخشی از بناست که به شکلی آشکار همچون یک ایوان یا یک غرفه از حجم کلی بنا بیرون میزند و معمولاً ارتفاعی برابر یا بیشتر از ارتفاع بخش اصلی بنا دارد.
9. Eero Saarinen’s CBS
10. Wallace Harrison’s Steel Building