×

جستجو

دوره‌بندی تاریخ ایران و قرن هجدهم

در ادامۀ نوشتار پیشینم در باب دوره بندی‌های تاریخی، در اینجا به معرفی کتاب تازه‌ای در حوزه تاریخ‌نگاری قرن هجدهم ایران خواهم پرداخت. قرن هجدهم ایران مصادف با اواخر دورۀ صفویه، دورۀ افشاریه، دورۀ زندیه و اوایل دورۀ قاجاریه بازه زمانی و تاریخی است که کمتر مورد توجه مورخان به طور عام و مورخان معماری و هنر به طور خاص قرار گرفته است. بنا به پارادایم معروف انحطاط[۱] دوره‌های پس از دورۀ صفویه تا دورۀ پهلوی دورۀ زوال و انحطاط نامیده شده‌اند. گرچه این پارادایم در دهه‌های اخیر مورد پرسش قرار گرفته و اعتبار خود را تا حدودی از دست داده است، متاسفانه پژوهش‌های محدودی که در این حوزه انجام شده نتوانسته پذیرش عامۀ این پارادایم را تغییر دهد. اینکه هنوز تاریخ فرهنگی و اجتماعی قرن هجدهم ایران به صورت سیستماتیک بررسی نشده و تحقیقات موجود از حد توصیف فراتر نمی‌رود گواه بر این ضعف در تاریخ‌نگاری این دوره است. اما اینکه من این بازۀ زمانی را دوره‌ای مجزا در نظر گرفته و مرزهای تاریخی را کنار می‌گذارم برآمده از پژوهش‌های اخیری است که قرن هجدهم ایران را به عنوان دوره‌ای متمایز مورد بررسی قرار داده‌اند. کتاب جدیدی که تابستان امسال به چاپ رسید نتیجه تحقیقات گروهی از محققان در این حوزه است که تلاش دارد راه تازه‌ای برای تحلیل و بررسی این دورۀ حذف شده از تاریخ ایران پیشنهاد کند.

کتاب بحران، فروپاشی، نظامی‌گری و جنگ: تاریخ و تاریخنگاری قرن هجدهم ایران[۲]، مجموعه مقالاتی است که براساس کنفرانسی با تمرکز بر قرن هجدهم ایران در سال ۲۰۱۳ برگذار شده و در سال ۲۰۱۸ به چاپ رسید. مورخان نامداری چون نیومن، فلور، آکسورسی، بابایی، متی و دیگران در این مجموعه مشارکت کرده اند. همانطور که از عنوان کتاب پیداست این مورخان در پی حل مسئلۀ مواجه با دوره‌ای هستند که با جنگ و فروپاشی و زوال همنام شده است. اما فرض مشترک همه این مقالات پرداختن به قرن هجدهم ایران بر اساس معیارها و مقیاس‌های خود تاریخ ایران است، به جای مقایسه با تاریخ دیگر ملت‌ها (به خصوص غرب) و دوره‌های پیشین و پسین. در حقیقت برای رهایی یافتن از پارادایم انحطاط که مانعی است برای مطالعه این دوره، دو رویکرد متفاوت در این کتاب عرضه می‌شود: یکی دیدن این دوره در امتداد دورۀ پیشین و یافتن مواردی که بدون گسست ادامه پیدا کردند؛ مثلا در حوزه ساختار مدیریت دولتی، اقتصاد و روابط بین المللی و غیره. دوم یافتن نوآوری‌ها و پیشرفت در حوزه‌های مختلف که ناقض پیش‌فرض زوال و انحطاط جامعه ایرانی است. حال به خلاصه برخی از این مقالات می‌پردازم.

متی[۳] با بررسی تاریخ‌نگاری قرن هجدهم ایران و عللی که به مغفول ماندن این دوره انجامیده پرداخته و پیشنهاد می‌کند که به این دوره نه به عنوان دورۀ گذار از دوره صفویه به قاجاریه بلکه به عنوان دوره‌ای متمایز با هویتی مستقل باید پرداخت. او سه شیوه برای این منظور ارائه می‌کند: ۱) شیوه بررسی فراملیتی؛ ۲)شیوه بررسی ملیتی؛ ۳)شیوه بررسی منطقه‌ای. در واقع با قرار دادن ایران قرن هجدهم در هر کدام از این سیاق‌های بزرگ‌تر می‌توان تاریخ این دوره را سوای انزوا و انحطاط بررسی کرد. نیومن[۴] به طور خاص به غیاب مطالعات فرهنگی در این دوره می‌پردازد و اینکه زوال یا فروپاشی دولت یا اقتصاد به معنای زوال فرهنگی و اجتماعی نیست. او با اشاره به ادامه و حتی گسترش تولید کتاب‌های شیعه توسط روحانیان چه در داخل و خارج از ایران به تمدید و پایایی برخی از فعالیت‌های فرهنگی در این دوره گواهی می‌دهد. بابایی[۵] نیز از زاویه‌ای دیگر به دورۀ نادرشاه و فعالیت‌های معماری او در کلات نادری پرداخته و حملۀ نظامی او به هند را به عنوان نشانی از قدرت نظامی او که شباهت زیادی به حملات تیمور داشت معرفی می‌کند. معماری التقاطی کلات نادری برگرفته از معماری صفوی (تیموری) و معماری گورکانیان هند گواهی بر ادامه و نوآوری در حوزۀ معماری این دوره است. گارتویت[۶] همچنین به نقد دوره‌بندی تاریخی ایران بر مبنای دوره‌بندی‌های تاریخ غربی پرداخته و پیشنهاد می‌کند که دورۀ مدرن اولیه ایران از حمله مغول به ایران آغاز شده و تا آغاز دورۀ پهلوی در نیمۀ اول قرن بیستم ادامه پیدا می‌کند. براساس این دوره بندی جدید، قرن هجدهم ایران بخشی از این دورۀ طولانی محسوب شده؛ بنا به این دلیل که ساختار کلی جامعه در این دوره پس از دگرگونی در دوره مغول تغییر قابل توجهی نداشته است. او همچنین تاکید در بررسی تاریخ ایران در حوزه جهانی و در سیاق تاریخی و فرهنگی اروپا-آسیایی[۷] دارد که در این صورت نشانه‌هایی که شاخص‌های زوال و انحطاط ایران در قرن هجدهم در نظر گرفته می‌شوند قابل پیگیری به دوره‌های پیشین و به دیگر نقاط این جامعه جهانی می‌شود.

باید اذعان داشت که انتشار این کتاب قدم بزرگی است در شناخت قرن هجدهم ایران و فایق آمدن به موانعی که بررسی این دوره را دشوار ساخته است. اما آنچه در این مجموعه غایب است و باید مورد توجه قرار می‌گرفت معماری و شهر به عنوان مظهر فرهنگی دوره است. به نظر می‌رسد که با وجود تمامی راهکارهایی که در این مجموعه ارائه شده، شهر به مثابۀ منبع دانش و آگاهی از اوضاع اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به موجودی فراموش شده در تاریخ این دوره بدل شده است. با سقوط اصفهان و پایان کار دولت صفوی، اصفهان و به موازات آن شهر از تاریخ‌نگاری اجتماعی و فرهنگی این دوره پاک شده و جایگاه خود را از دست داده است. در حالیکه اصفهان صفوی، به ویژه اصفهان دورۀ شاه عباس اول، مهم‌ترین و اصلی‌ترین گواه بر شکوه و عظمت صفویان محسوب می‌شد، انگار شهر قرن هجدهمی ایران چه در اصفهان و چه در دیگر پایتخت‌ها چون شیراز و مشهد و بعدها تهران تنها گواهی شدند بر پارادایم برساختۀ زوال مورخان غربی و وطنی که نوستالژی اصفهان صفوی را در سر داشتند. در این دوره شهر باید نه تنها به عنوان منبعی برای شناخت دوره بلکه به عنوان کنشگری که در دوره‌بندی تاریخی ایران اثرگذار بوده مورد توجه قرار گیرد. تاریخ شهر و زندگی عامه مردم در شهر قرن هجدهمی می‌تواند راه را برای شناخت این دوره هموار سازد.

پی‌نوشت:

[1] Decline Paradigm
[2]  Axworthy, Michael. Crisis, Collapse, Militarism and Civil War: The History and Historiography of 18th Century Iran. Oxford University Press, 2018.
[3] Rudi Matthee, “Historiographical Reflections on the Eighteenth Century in Iranian History: Decline and Insularity, Imperial Dreams, or Regional Specificity.”
[4] Andrew Newman, “Of Mullas, Manuscripts, and Migration: Aspects of Twelver Shi’I Community Life in the 18th Century.”
[5] Sussan Babaie, “Nader Shah, the Delhi Loot, and the 18th-Century Exotics of Empire.”
[6] Gene R. Garthwaite, “What’s in a Name?: Periodization and 18th-Century Iran.”
[7] Eurasia

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر