سانسور، ممیزی یا تفتیش، دامنۀ بسیار گسترده و مرزهای مبهمی دارد و سانسورچیها، ممیزان و مفتشان، به مأمورانِ حکومتها و قدرتها منحصر نیستند. گاه هنجارهای مقبول و حتی ارزشها و آرمانهای جمعی بسیار نافذتر و گستردهتر به جعل، تغییر، یا انکارِ رویدادها و خواستها و ایدهها منجر میشوند. اینها، خودبهخود و بیغرض، در عمق نگاه و داوری آدمها نفوذ میکنند و واژهها و مفاهیمی را از سکه میاندازند یا اساساً آنها را از دایرۀ مجاز اندیشه و بیان تبعید میکنند. با کمی تعمق میتوانیم مصادیق متعددی از این سانسور خودخواستۀ جمعی را در زمانها و مکانهای مختلف بیابیم. خیلی وقتها این تأثیرات آنچنان خفی و اصطلاحاً زیرپوستی است که اساساً درک اینکه از کجا آب میخورند نیازمند تحقیقات مفصل است.
«تماشا» از جملۀ این مفاهیم معصومِ مهجور در زبان معماری و شهرسازی ماست. هنجارهای خواسته و ناخواسته و خودآگاه و ناخودآگاهِ ما این مفهوم را به «دید زدن» و «چشمچرانی» فروکاسته و به تدریج زبان معماری و شهر نیز از آن تبرّی جسته است. تماشا مختص امور خارقالعاده شده است و دیگر امور معمول و زندگی روزمره و آدمها تماشا ندارد. تماشای رویدادهای کوچه و بازار و تماشای مردم گونهای فضولی و مداخله تلقی میشود و رسم ادب «سربهزیر» بودن است. در مقابل، مثلاً تعبیر «درونگرایی» در توصیف بنمایۀ معماری و شهر ایرانی آنچنان مقبول افتاده و به مذاقمان خوش آمده که راه را بر هر فهم و نگاه دیگری بسته و به رغم عمق و قابلیتهایش، به کلیشهای دستوپاگیر بدل شده است.
امروز در شهرهایمان جزیرههایی ساختهایم که اوقات خوشمان را در آنها میگذرانیم. پاساژها و مراکز خرید و مالها و اَبَرمالهایی که امکانات خارقالعادهشان هوش از سر میرباید و حقیقتاً «تماشا» دارد. خیابانها و میدانهایمان همان طور که خواستهایم گذرگاههایی هستند که غالباً سوار بر خودروها، کلافه و با سرعت، از آنها گذر میکنیم تا خود را به مقصد امنی برسانیم. اینکه مهمترین و محبوبترین آنها دیگر نقش چندانی در زندگیمان ندارند، غمگین و نگرانمان میکند ولی اساساً نقشی برایشان سراغ نداریم که در طلب تقویتش باشیم. از احیای خیابانها و میدانهای نیمهجانمان ناتوانیم. آنها به وضوح قافیه را به نوآمدگان پرزرق و برق باختهاند و ما این را به حساب تغییر زمانه و «پیشرفت»مان میگذاریم. شهروندان به تماشای زندگی شهر نمیآیند و شهرسازان و معماران به ملزومات این تماشا نمیاندیشند.
تماشا و رویداد دو روی یک سکهاند. وقتی کسی به تماشا نایستد رویدادی رقم نمیخورد و اگر شهر مستعد وقوع رویدادی نباشد تماشایش بیمعنا میشود. شهروندان تماشاچیانی هستند که خود رویدادها را رقم میزنند. آنها تماشا میکنند و تماشا میشوند. در تهرانِ دورۀ قاجار، حتی شاه هم از این قاعده مستثنی نبود. ناصرالدینشاه در توصیف مراسم ولادت امیرالمؤمنین (ع) نوشته است:
ديشب شب مولود حضرت جناب امير مؤمنان صلوات اله و سلامه عليه بود آتش بازى را از سر در باب همايون حركت و تغيير داده آوردهايم به ميدان تازه كه در جلو سر درب شمس العماره ساختهايم، باب همايون چون درخت زياد داشت درست آتشبازى و چراغان پيدا نبود، اينجا چون ميدان و وسعتى دارد براى آتش بازى بهتر است، لهذا امشب و بعد از اين انشاء اللّه هميشه اينجا چراغان {و} آتش بازى خواهد شد. خلاصه با تمام حرم رفتيم بالاخانه [...] خيلى جلوه داشت، چراغان بسيار مجلل و باشكوه خوبى كرده بودند، تمام زمين و پشت بامها را حتى گلدستههاى مسجد ميرزا محمد خان قاجار را آتش بازى چيده بودند، جمعيت زيادى از مرد و زن در ميدان و خيابان و بالاى بام جمع شده بودند كه هرگز اينقدر جمعيت در چراغان جمع نمىشد، منتهاى جلوه را داشت، حرم توى بالاخانه نشستند من آمدم توى ايوان جلو بالاخانه نشستم و آشكارا بودم، نايب السلطنه هم زير بالاخانه نشسته بود، عزيز السلطان هم رفت پائين پهلوى نايبالسلطنه نشست. آتشبازى بسيار خوبى شد، حقيقت آتشبازى را خيلى خوب درست كرده بودند، رنگهاى مختلف در آتشبازى بود كه اسباب جلوه و شكوه شده بود از اين بهتر آتش بازى نميشد، خيلى خيلى تماشا كرديم و مردم و جمعيت چون در بحبوحه شهر اينجا واقع شده بود و از اندازه جمعيت بيرون بود، خوب تماشا كردند.[۱]
شاید یکی از پربسامدترین واژهها در متون دورۀ قاجار همین واژۀ «تماشا» و ترکیبات مختلف آن است: تماشا کردن، تماشا داشتن، تماشاگاه، تماشاخانه. تماشا فعلی است که اهالی را گرد هم میآورد. در گزارشهای روزانۀ شیراز در دورۀ مظفری، میدان توپخانۀ شهر، بعد از مرمت و تنظیف، «تماشاخانۀ اهل شهر» و «تماشاگاه» توصیف شده است.[۲] امروز تماشاخانۀ اهالی و تماشاگاه شهرمان کجاست؟
نیاز به توضیح و تحقیق نیست که از دورۀ قاجار تا کنون تحولات بسیاری در نوع مواجهۀ ما با شهر رخ داده و در این مسیر چیزهای بسیاری از کف رفته است. امروز کمتر شهری از شهرهایمان حقیقتاً سزاوار صفت «تماشایی» است. شاید تأمل دوباره در این مفاهیمِ بیجهتْ مغضوب باب تازهای در این بنبست بگشاید.