دانستههای ما دربارۀ باغ ایرانی در پرتو توجه ایرانشناسان و سیاحان اروپایی چون ویلبر، پتروچیولی، سکویل وست، پولاک و ...، کم نیست. با شنیدن این عنوان بیاختیار یاد چند موضوع میافتیم: اولا اصطلاح «باغ ایرانی»، همتراز «باغ اروپایی» و یا «باغ چینی»، شیوهای بنیادین و خاص از باغسازی در جهان را تداعی میکند. این الگوی خاص را معمولا با عنوان «چهارباغ» میشناسیم که فضایی است پردرخت با خیابانهای متقاطع که از میانهشان جوی آبی میگذرد و در محل تقاطعشان کوشک و حوضی قرار دارد و درختان و گلهایی حول خیابان باغ نشسته است. به زعم ما باغ را معمولا متمولین به منظور تفرج و تماشا ترتیب میدادند. دوم اینکه باغ ایرانی را غالبا متناسب با محیط گرم و خشک ایران میدانیم و برآنیم که همۀ شئون آن تمهیدی است برای ایجاد خرداقلیمی مروح و باصفا و متضاد با محیط اطرافش. و در نهایت آنکه در تبیین باغ ایرانی وقتی قرار نباشد به مراتب مادی بسنده کنیم آن را بازسازی تصور ایرانیان از بهشت و جویهای روان گذرنده از زیر درختان نسبت میدهیم. همین دانستهها سبب شده که احساس کنیم راز باغ ایرانی بر ما گشوده شده. اما هر کدام از این دانستهها سوی تاریک و ناشناختهای نیز دارد که ما را به پرسش وامیدارد:
همترازیِ باغ ایرانی با باغهای چینی و اروپایی نباید ما را از توجه به تفاوتهایشان بازدارد. اگر تلقی ایرانیان از باغ را مابهازای تلقی اروپاییان از گاردن و یا تلقی چینیان از یوآن بدانیم، به ورطۀ سوءتفاهم افتادهایم. مهمترین خطر این است که درک ایرانیان از طبیعت را عینا مشابه درک اروپاییان یا درک چینیان از طبیعت خواهیم دانست در حالیکه چنین نیست. ثانیاً خطا نیست که باغ ایرانی را تابع اقلیم گرم و خشک ایران بدانیم ولی حواسمان باشد که باغسازی در ایران محدود به حاشیۀ کویر نبوده و باغهای حاشیۀ دریای خزر از جمله باغ عباسآباد یا باغ اشرف، با وجود موقعیت و اقلیم متفاوت، مشابه باغهای کویریاند. در آخر اینکه متناظر دانستن باغ با بهشت یا فردوس ما را به این پرسش وامیدارد که اگر ایرانیان حقیقتا الگویی واضح از باغ در ذهن داشتند چطور هیچ دو باغ و حتی هیچ دو چهارباغی عینا شبیه هم نیست. باغ فین و ماهان و هشتبهشت و جهاننما در عین اینکه شباهتهایی دارند ولی نمیتوان گفت از الگوی واحدی تبعیت میکنند. در عین اینکه همه میدانیم باغ ایرانی قدمتی بیش از توصیفات اسلامی از بهشت دارد. مینیاتورها بهتر تمنای ایرانیان از باغ را بازگو میکند. باغ ایرانی در مینیاتور هیچ حسی از انتظام هندسی خشک را منتقل نمیکند و به عکس فضای باغ بسیار سیال و طبیعی است درست همچون نقش غالب قالیهای ایرانی که باغ است.
به این ترتیب باغ ایرانی معادلۀ پیچیده و چندجانبه است و دریافتن ماهیت آن نیازمند تأملی ژرف. ایرانیان از دیرباز در پرورش اقسام گلها و درختان پیشتاز بودند بطوریکه اسباب شگفتی بسیاری از مسافران خارجی میشد؛ اگر در باغهای چینی هنر باغآرایان در ایجاد همنشینیای بدیع از عناصر باغ بود و در اروپا در هرس کردن و ایجاد اشکال تزئینی مختلف از درختان، در ایران هنر باغبان در رساندن گلها به معطرترین حالت و درخشانترین رنگ و رساندن درختان به خوشرنگ و طعمترین میوهها. ورای حضور مادی درخت و گل، باغ ایرانی ارکستری پرهیاهو از عطر و رنگ و طعم است. در این معنی «گلستان» یعنی مجلسی موزون از انواع گلهای رنگارنگ و یا «بوستان» یعنی مجلسی از بوهای خوش.
با اینکه زیباترین باغها متعلق به اشراف و متمولین بود لیکن غالب ایرانیان نیز از نعمت حضور در باغ و بوستان بیبهره نبودند. هم باغهای متمولین به مناسبتهایی درهایشان به روی عموم مردم گشوده میشد و هم در غالب شهرها نظیر شیراز یا قزوین هر خانواده باغ یا باغچهای خارج از شهر داشت که از ثمرهاش بهره میبرد و در آن تفرج میکرد. این باغها گاه همچون بیرونی شهر بودند؛ از بسیاری از میهمانان در باغ پذیرایی مبسوط میشد. صحیح نیست که بنا به تصور اروپایی و یا چینی از باغ، باغ ایرانی را باغهای اشراف بدانیم؛ در عوض مقایسۀ این سه نحو باغسازی باید ما را متوجه تعلق آنها به سه جهان فرهنگی متفاوت کند.
باغ ایرانی معادلهای است با قدمتی به درازای زندگی در فلات ایران و به پیچیدگی پهن کردن بساط سکونت در این سرزمین. سکونت در ایران با ایجاد باغ پیوندی وجودی دارد. بدیهی است که قرار گرفتن در مقام دانای کل در برابر چنین پدیدهای سادهانگاری است و سبب میشود ظرایف و دقایقش بر ما آشکار نشود. وقتی لایق تشرف به محضر باغ ایرانی میشویم که دچار طلب شناخت باشیم و به جای دانستهها با پرسشهایمان به سراغ این موضوع برویم. دانستههای ما تنها زمانیکه باب پرسشهای جدیدی بگشاید و ما را به نادانستههایمان آکاه کند ارزشمندست و در غیراینصورت موضوع را در حجاب خواهد برد.
منبع: کانال تلگرامی سیدمحمد بهشتی @seyedmohammadbeheshti