راستش نیّت آدمها برایم مهم است. خیلی فکر میکنم به اینکه یک نفر یک کاری را برای چی انجام میدهد و چه منافع و اهدافی دارد. در کار تحقیق دربارۀ تاریخ معماری ایران هم با انواع و اقسام آدمهایی سروکار داریم که نیتهایی داشتهاند. ما از کارهایی که کردند و چیزهایی که نوشتهاند و یا مینویسند استفاده میکنیم و خوشحال میشویم، چون گرهی از کارمان میگشاید؛ اما برای من همۀ اینها سبب نمیشود که دنبال فهمیدن نیّت طرف نباشم و در زندگی شخصیاش سُنجوبُنجو [۱] نکنم و از انگیزهها و منافعش نپرسم هرچند ممکن است اصلاً به نتایج کارش و اعتبار علمیاش ارتباطی پیدا نکند؛ اما از چند بابت برایم مهم است: یکی همان اِطفای فضولی! دربارۀ مستشرقان، نه لزوماً به معنایِ بدِ آن، یعنی غربیانی که دربارۀ تاریخ و فرهنگ و معماری ایران تحقیق کردهاند یک فایدۀ مهم دیگر هم دارد: با توجه به نیتشان و مقاصد حرفهای آنها میفهمیم که با چه دقتی کار کردهاند و دنبال چه جور اطلاعاتی بودند و چه چیزهایی برایشان مهم بوده است. این طیف از آگاهیها جز با فضولی در زندگی ایشان به دست نمیآید، چه زندگی حرفهای، چه زندگی شخصی. خیلی ساده است: یک جاسوسِ روس، یک وابستۀ سفارت انگلیس، یک مأمور سیآیاِی، یک عتیقهفروش، یک مسئول خرید موزه، یک طراحِ کودتا، یک جاسوس دوجانبه، یک تاجر، یک معدنیاب، یک گنجیاب، یک عاشق بناهای قدیمی، یک شیفتۀ علم، یک سیاحِ ماجراجو، یک معتاد به آدرنالین، یک معمادوست یا یکی که معشوقهاش ایرانی است، یک دنیاگریزِ فیلسوفمآب یا یک پدرسوختۀ بالفطره، در کار زبانشناسی و باستانشناسی و مستندنگاری و تحقیق مثل هم عمل نمیکنند و این نکته غیر از اینکه جالب است ما را با طیف متنوعی از منابع روبهرو میکند که استفاده از هر کدامشان راه خودش را دارد. اگر توجیهات علمی را کنار بگذارم و مثل اول نوشته روراست باشم خود این جستوجو دربارۀ این آدمها و فهمیدن داستانها و نیتها و منافع مادی و غیرمادیشان برایم شیرین است.
حالا برویم سراغ «یک اتریشی شریف» در ایران. آلفونس گابریل [۲] پزشکی اتریشی بود که تحقیقات مهمی دربارۀ بیابانهای ایران و آبادیهای اطراف آنها انجام داد. او سه بار به همراه همسرش خانم آگنز کوما گابریل [۳] به ایران سفر کرد. یک بار در سال ۱۹۲۸ (۱۳۰۷) و یک بار در سال ۱۹۳۳ (۱۳۱۲) و یک بار در سال ۱۹۳۷ (۱۳۱۶). گابریل نتیجۀ سفرها و تحقیقاتش دربارۀ ایران را در ۹ کتاب منتشر کرد [۴]: در مشرقِ دور [۵]، عبور از صحاری ایران[۶]، از دلتنگیهایِ ایران [۷]، ایرانِ دور و وحشی[۸] ، مطالعه دربارۀ ایران[۹] ، مارکوپولو در ایران [۱۰]، مسافران فراموش شدۀ ایران[۱۱] ، جغرافیایِ دینیِ ایران [۱۲]، جهانِ دینیِ ایران [۱۳].
گابریل در پیشگفتار کتاب عبور از صحاری ایران دربارۀ انگیزهها و احساسات و منابع و منافعش نوشته که خواندنی است و نشانی از شرافت است و آموزنده. چون آلمانی بلد نیستم مجبورم مضمون همان ترجمۀ فارسی موجود را نقل کنم:
کارهایی که منفعت شخصی و سوددهی ندارند، از نظر اصول اقتصادی عصر ما مدام غریبتر میشوند. در سفر ما چشماندازی برای گرفتن امتیاز و موفقیت وجود نداشت و برای تلاشمان پاداشی داده نمیشد. فقط خواست قلبی برای اکتشاف در سرزمینی که هنوز با تمدن ما آلوده نشده بود ما را از راههای تازه به ایرانِ بکر میکشید.
انگیزۀ سفر ما به بکرترین سرزمینهای روی زمین به امید یافتن چیزی گرانبها نبود. جستوجو برای گنج و کشف معادن و تجارت را به دیگران وانهادیم. ما برای پیروزی در علم تلاش کردیم و دیدن مکانهای ناشناخته و معماهای نامکشوف. ما میخواستیم زیبایی جهانی را ثبت کنیم که دنیای امروز غرب آن را محدود و محو میکرد. هدف ما بیابانهای وحشیِ دور از آبادیها بود و دیدن مکانهایی که انسان و حیوان و گیاه در آنها جایی ندارد و رفتن به این مکانها حتی با تجهیزات برای اهل این سرزمینها هم دشوار است.
کویرها جاذبۀ خاصی دارند و معیارهای انسانی را به سخره میگیرند و بهشدت تفکرات و تأملات آدم را متأثر میکنند. جهانی که ما در جستوجویش بودیم مانند ستارهای تنها، ایستا و رها از هرگونه امر گذرا، فراسوی مرگ و زندگی قرار دارد. برای بیگانگانش چیزی جز هراس ندارد؛ اما در قلب کسی که با زیباییها و هراسهایش آشناست شوقی بیحد برای بازگشت دوباره باقی میگذارد. کویر کسی را که یکبار گرفتار افسونش شده باشد، رها نمیکند.
از طریق یادداشتهایی که در طول سفر برداشتیم، دیدههایمان را منعکس میکنیم و سرزمینِ ناشناخته را توصیف میکنیم و تصویری از کویر و خطوط ارتباطیاش ترسیم میکنیم.
مخارج سفر ما از پساندازی که سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۹ (۱۳۰۸ تا ۱۳۱۸) در طول خدمت برای مبارزه با مالاریا در هند- هلند اندوخته بودیم تأمین شد. در ژوئيۀ ۱۹۳۹ گمان میکردیم که به علت مشکلات مالی باید سفرمان را قطع کنیم. از مشهد به برخی مؤسسات علمی اتریش و آلمان که قبلاً نیز در سال ۱۹۲۸ کمکهایی فراوانی به ما کرده بودند متوسل شدیم و با حمایت آنها توانستیم برنامۀ خود را به پایان برسانیم. از همۀ اشخاص که ما را در این راه یاری دادند متشکریم.
دکتر گابریل اینها را از سر صدق نوشته است. من که باور میکنم. البته به خاطر «نصرالله». نصرالله جوان ۱۷، ۱۸ سالهای بود که در سال ۱۹۳۳ به گروه خانم و آقای گابریل پیوست و آنها دربارهاش نوشتهاند: «برای ما نصرالله که جوانی خوشطینت و پاک و سختکوش و خستگیناپذیر بود، عزیزتر از همه بود.» و وقتی نصرالله پس از شش ماه همراهیِ گروه گابریل، به علت بیماری برادرش حسین که او هم از اعضای گروه گابریل بود، مجبور شد گروه را ترک کند نوشتند: «در آخرین شب سپتامبر ما را ترک کردند، لحظۀ وداع با دو برادری که این همه مدت به ما وفادار بودند دردناک بود. خصوصاً وداع با نصرالله. [...] آیا آنها هم ناراحت هستند؟» تصویر نصرالله یا آقای نصرالله شیبانی را در سال ۱۳۷۸ میتوانید ببنید. آقا نصرالله از گابریل و همسرش، در فیلم مستند عبور از صحاری ایران به کارگردانی فخرالدین سیدی به نیکی یاد میکند و از احترام دکتر به همسرش میگوید و مهربانی آنها. میگوید چون فرزند نداشتند میخواستند او را با خود به اتریش ببرند. از حقوق روزانۀ خودش و حقوق ماهیانۀ دکتر و همسرش میگوید و از روانی زبانِ فارسیِ آنها و اینکه گابریل سالها بعد معلمی آلمانی را فرستاده بود به شورگز، روستای محل زندگی نصرالله، که او را ببیند و از احوالش باخبر شود و از او عکسی بیاندازد و برایش ببرد. گابریل نصرالله را فراموش نکرده بود. همین تعریفها و همین نکتۀ ساده گابریل را میبرد و میگذارد در ردیف آدمهایی که از نظر من شریف هستند.
۱- در لهجۀ کرمانی یکجور فضولی محققانه است!
2- Alfons Gabriel
3- Agnes Kummer Gabriel
۴- از خانم صفا محمودیان که در ترجمۀ نام کتابهای گابریل مرا راهنمایی کردند متشکرم.
5- Im weltfernen Orient: Ein Reisebericht. Berlin: Boston Oldenbourg, 1929.
6- mit Agnes Kummer Gabriel. Durch Persiens Wüsten: Neue Wanderungen in den Trockenräumen Innerirans. Stuttgart: Strecker & Schröder, 1935.
همراه با آگنز کوما گابریل. با ترجمۀ فرامرز نجد سمیعی در ایران چاپ شده است.
7- mit Agnes Kummer Gabriel. Aus den Einsamkeiten Irans: 3. Forschungsfahrt durch die Wüste Lut und Persisch-Baločistan mit einer Reise durch Süd-Afghanistan. Strecker & Schröder: Stuttgart 1939.
گابریل همراه با آگنز کوما گابریل
8- Weites, wildes Iran: 3 Jahre Forschungsfahrten in Wüsten und Steppen. Stuttgart: Strecker & Schröder, 1942.
9- Die Erforschung Persiens: Die Entwicklung der abendländischen Kenntnis der Geographie Persiens. Holzhausen, Wien 1952.
به نام تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران با ترجمۀ فتحعلی خواجهنوری در ایران چاپ شده است.
10- Marco Polo in Persien. Wien: Typographische Anstalt, 1963.
به نام مارکوپولو در ایران دوبار چاپ شده است. یک بار با ترجمۀ کیکاووس جهانداری و یک بار ترجمۀ پرویز رجبی.
11- Vergessene Persienreisende. Wien: Notring, 1969.
12- Religionsgeographie von Persien. Wien: Hollinek , 1971.
13- Die religiöse Welt des Iran: Entstehung und Schicksal von Glaubensformen auf persischem Boden. Wien; Köln; Graz: Böhlau, 1974.