دشواریها و گرایشهای معرفتشناختی
در تقاطعِ تاریخهای معماری و نظریههای انتقادی[۱]
ترجمهی مهرداد قیومی بیدهندی
در تابستان سال ۱۹۸۵ [در روزگار دانشجوییام]، بر ساحلی در کرِت[۲] دراز کشیده بودم و میکوشیدم متنی را بخوانم که انگاری صفحات و کلماتش در برابر اینکه معنایی به من بدهند مدام مقاومت میکردند. این کتاب، یعنی مارکسیسم و ادبیات، نوشتهی ریموند ویلیامز،[۳] در زمرهی «منابع پیشنهادی برای مطالعه»ی درسی دربارهی تاریخ معماری بود که قرار بود آن را در سپتامبرِ پیشِ رو در لندن شروع کنم. به چند علت با آن کشمکش داشتم. نخستین علت، که شاید بتوان پذیرفتش، این بود که این کتاب نخستین آشنایی من با اندیشهی مارکسیستی بود، و برای هرکسی در نخستین مواجهههایش با چنان طرح کلی مفهومی، پرداختن به هر کتابی، هرقدر هم خوب نوشته شده باشد (مثل کتاب ویلیامز که نمونهی وضوح منطقی است)، طبعاً همیشه کار سختی است. دومین علت، که درست نمیشناختمش، این بود که مواجهه با این کتاب اولین آشنایی واقعیام با کلیت نظریهی انتقادی بود. تا آن هنگام، تحصیلم در انواع تاریخ ــ تاریخ معماری، تاریخ هنر، تاریخ جهان باستان ــ بود؛ اما هیچیک از آنها با ایدههای بیرون از عالَمِ موضوعات مطالعهی خودش چندان کاری نداشت؛ بهویژه با انتزاعات کلی فرهنگیِ در این قبیل حوزهها که گفتم. سومین علتْ ناخشنودی فزایندهام بود؛ ناخشنودی نه فقط از دشواری این متن، بلکه از نفس ارتباطش با جریانی که قرار بود بر آن سوار شوم. «زیربنا و روبنا»، «هِژِمونی»،[۴] «سنخبندی و سنخیت»،[۵] «ایدئولوژی»، «از تأمل تا وساطت»[۶] ــ آخرْ این فصول به مطالعهی تاریخی لوکوربوزیه،[۷] میس فان در روهه،[۸] و ابنیزر هاوِرد[۹] چه ربطی دارد؟ مخ داغکردهام از من میپرسید: این چیزها را برای چه میخوانی؟
در پاییز سال ۱۹۸۵، که دانشجوی سال اول طراحی معماری بودم، به دنیای فرمهای فریبنده (جعبههای شیشهای، ویلاهای سفید) و سیاستگزاریهای معماری عامه[۱۰] (مسکنسازی بیریخت)[۱۱] وارد شدم. اگرچه موضوعات اجتماعی مرا به سمت حوزهی دوم میکشانید، انگاری موضوعات اجتماعی را فقط از طریق زیباییشناختی میفهمیدم. این دو حوزه پیوندی عجیب و ناخوشایند داشتند. بعداً که عمیقتر وارد دنیای آموزش معماری شدم، این پیوند کاملاً گسست. به من گفته بودند که چون تفکر دربارهی نظریه را دوست دارم، هرگز هیچ ایدهی معماری نخواهم داشت. استاد بهدقت برایم توضیح داد که هرکس به تفکر نظری علاقه داشته باشد هیچوقت معمار نخواهد شد. اینها موجب ورود من به تاریخ و تاریخنگاری، یعنی به جایی شد که آدم بتواند فکر کند ــ «معمارانه اندیشیدن» به این معنی که در آنِ واحد هم مربوط به اندیشهها باشد و هم امور مادی. پرسش اصلی از همینجا پیدا شد: چه سیاستی در پیش بگیرم که از طریق کاوش در کارهای تاریخ معماری، هم از لحاظ معرفتشناختی و هم روششناختی، کارهای خلاقانه را از لحاظ نظری تغذیه کنم. ــ ایین بوردن.
ادامه دارد.
[1] Iain Borden and Jane Rendell, “From Chamber to Transformer: Epistemological Challenges and Tendencies in the Intersection of Architectural Histories and Critical Theories”, in Intersections: Architectural Histories and Critical Theories, London: Routledge, 2000, pp. 3-15.
[2] Crete
[3] Raymond Williams, Marxism and Literature (Oxford: Oxford University Press, 1977).
[4] Hegemony
[5] Typification and Homology
[6] From Reflection to Mediation
[7] Le Corbusier (1887-1965)
[8] Mies van der Rohe (1886-1969)
[9] Ebenezer Howard (1850-1928)
[10] earnest politics
[11] ugly housing