پیشگفتار: این نوشتار ترجمۀ یکی از مهمترین مقالات دیتریش هوف است که پیش ازاین در مجله بهارستان ایران چاپ شده وحاوی نقشههای ارزشمندی نیز است. این نشریۀ وزین، به سردبیری دکتر سعید عریان و صاحبامتیازی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، فقط در دو شماره در سال ۱۳۹۳منتشر شد و مانند نشریاتِ بسیار دیگری در این مملکت تداوم نیافت. از آنجا که امکان دسترسی به مقالات این مجله وجود ندارد، فکر کردم که خوب است از این طریق در دسترس پژوهشگران قرار گیرد./
هوف، دیتریش. «چهارتاقهای ساسانی در فارس». ترجمه احسان طهماسبی، بهارستان ایران، ش ۲، زمستان ۱۳۹۳. ص ۱۲۳_ ۱۳۴.
Huff, Dietrich."Sasanian Čāhār Tāqs in Fars". In Firuz Bagherzadeh (ed.), Proceedings of the 3rd Annual Symposium on Archaeological Research in Iran 1974, Tehran, 1975, pp. 243-254
بررسی معماریِ آثاری که به نام «چهارتاق» معروف و در جنوب ایران فراواناند، در پاییز ۱۹۷۳ م. / ۱۳۵۱ ش. در استان فارس آغاز شد. بیشترِ بناهای مطالعهشده را لویی واندنبرگ، ارنست هرتسفلد، و آندره گدار [پیش از این] کشف کرده بودند. همواره تصور میشده که آنها عموماً ویرانههای آتشکدههای ساسانیاناند.
پروژۀ مستندسازیِ دقیقتر چهارتاقها از آنجا پدید آمد که میان عقیدۀ رایج دربارۀ معماری مذهبی ساسانیان از یک سو و از سوی دیگر واقعیاتی که از کاوشهای مکانهای مقدس ساسانیان، مشاهدات معابد زردشتی جدید، و مشاهدات خودِ بناهای چهارتاقی حاصل میشود، تناقضی آشکار وجود دارد.
عقیدۀ کنونی ما دربارۀ آتشکدههای ساسانیان ۳۵ سال پیش به دست گدار[1] و اِرتمان[2] تکوین داده شده که ادعا کردهاند که این مکانهای مقدسْ توسعۀ نهاییِ معماریِ مکانهای روبازِ ایرانیان برای عبادت، که هرودوت اشاره کرده،[3] بودهاند، و بنای اصلی آتشکدۀ ساسانی یک ساختمان سایبانمانند یا همان چهارتاق بوده، جایی که آتش مقدس میسوخته و از میان چهار چَفت (چفد/چفته)[4] عریض برای مؤمنان قابل مشاهده بوده است. تصور میشود هنگامی که آتش برای مراسم عمومی استفاده نمیشده، در یک اتاق کوچک و کماهمیت به نام آتشگاه نگهداری میشده است. با آنکه این نظریه عموماً پذیرفته شده، واندنبرگ[5] و گرُپ[6] آن را زیر سؤال بردهاند.
در واقع، کاوشهای اخیرِ آتشکدههای ساسانیان در «کوه خواجه» و «تخت سلیمان» هیچ بنای سایبانیِ مستقلی را برای اثبات این فرضیه در معرض دید نگذاشته است. در «کوه خواجه» (ت. ۱) نقشۀ دورۀ ساسانیان نشان میدهد که ساختمان اصلیْ یک چهارتاق بوده که کاملاً با راهروها و اتاقهایی محاط شده است.[7] آتش ميبایست در اتاق چهارگوش مرکزی، جایی که هرتسفلد آتشدان را پیدا کرده، میسوخته است.
در «تخت سلیمان» دو معبد با گونههای متفاوت در کنار یکدیگر وجود دارند. نقشۀ مجموعۀ ساختمانی بزرگتر (ت. ۲ آ) شباهتهایی را با «کوه خواجه» نشان میدهد؛ به ویژه، آرایش فضاییِ دو فضای یکسانِ سمت راستِ چهارتاقهای مرکزی که در هر دو معبد همانند یکدیگرند.[8] تأسیسات کف چهارتاق مرکزی «تخت سلیمان» از آن حکایت دارد که آتشدانی بزرگ در آنجا برپا بوده است. ویژگیهای ساختمانیِ نظام تاقزنیِ اتاق مرکزی شایستۀ توجه است، زیرا به فهم ما از ویرانههای چهارتاقی در فارس کمک میکند. مربع مرکزی با گنبدی پوشیده شده که روی چهار چَفت، که میان چهار جرزِ کنجها زده شده، تکیه داده است. راهروهای محاطکننده با تاقهای آهنگی که [از یک سو] روی دیوارهای بیرونی، و از درون روی چفتها و جرزهای کنجی تکیه داده، پوشیده شدهاند. جایی که تاقهای آهنگ مجبور بودند در راهروهای مجاور هم، یکدیگر را قطع کنند، با چفتهای کمارتفاعتر پشتیبانی میشدند. در اینجا نه تاقها در یکدیگر نفوذ میکردند که به تاق متقاطع منجر شود، نه گنبدهای کوچکی روی مربعهای کنجها پدید میآمد. هر دو راه حل آشکارا در معماری رسمی ساسانیان در نیمۀ نخست سدۀ ششم میلادی، اواخر دورۀ ساسانیان، تأیید نشده است، یعنی زمانی که قدمت معبد بزرگ «تخت سلیمان» با تردید به آن نسبت داده میشود.
معبد دوم «تخت سلیمان» (ت. ۲ ب) شامل تالاری بزرگ و یک مکان مقدس کوچک، همراه با پایهای که در آن آتشدان نگهداری میشده، در انتهای تالار است.[9] شاید این مکان مقدس نیز چهارتاق نامیده میشده است؛ این مکان در قلب دیگر بناها ساخته شده و چفتهایش را دیوارها مسدود کردهاند، ورودی فقط از طریق درگاههای طرفِ تالار است.
برای هر دو گونه آتشکدهای که اکنون از طریق کاوشها شناخته شدهاند، همانندهایی در میان معابد زردشتی معاصر و متعلق به سدههای میانی ایران و هند میتوان یافت. مثلاً معبد با راهروهای اطراف چهارتاق در آتشکدۀ معاصر «بهرام» یزد،[10] و معبد با یک جایگاه مقدس بسته و کوچک در انتهای تالارهای بزرگتر در «آتشخانۀ دولتخانه» در کرمان بازنمایی شده است.[11] یکی از آتشکدههای بهرام در بمبئی، «انجمن آتش بهرام» (ت. ۳)، متشکّل از هر دو گونه است: نقشۀ معبد اصلی با تالار ستوندار در جلو زیارتگاه تشابهی شگفتانگیز با معبد دوم «تخت سلیمان» دارد؛ یک جایگاه مقدس ضمیمه، جایی که آتش در زیارتگاهی محاط با غلامگردها میسوزد، یادآور گونۀ چهارتاق ساسانیِ راهرودار است. در هیچکدام از مجموعه معابد جدید، سایبانی مستقل برای نیایش آتش مقدس نمیتوان یافت.
این بازبینی، که به مثابۀ یک پسزمینه ضروری به نظر میرسد، نشان میدهد که نه معابدِ کاوششدۀ ساسانیان و نه معابد زردشتیای که هنوز استفاده میشوند، هیچ شاهدی مبنی بر وجود گونۀ سایبانِ مستقلِ باز برای آتشکدههای ساسانی در اختیارمان نمیگذارند؛ اما، اگر آنها وجود داشتهاند، باید در میان ویرانههای چهارتاقهای مستقل کنونی یافت شوند که بیشتر بر نوک تپهها قرار گرفتهاند، و قویاً قصد آشکار کردنِ آتش مقدس به روی عموم، حتی نیایشگران دوردست، را القاء میکنند.
[دربارۀ] «تخت نشین» در فیروزآباد، که عموماً یک آتشکده به شمار میرفته و به دست اردشیر یکم ساخته شده، گمان میرفته که نخستین چهارتاقِ باز بوده است، اما معلوم شده که دیوارهایی داشته که چفتها را مسدود میکرده است، درگاههایی که به میان این دیوارها راه داشتند، به احتمال فراوان با اتاقها و ایوانهای ضمیمه حفاظت میشدند.[12] تاریخگذاریِ همۀ ویرانههای دیگر چهارتاقی در فارس به میانه و اواخر دورۀ ساسانیان منسوب است. کلاوس شیپمان پیشنهاد داده که برخی از آنها ممکن است حتی فرا ساسانی باشند.[13]
در واقع هیچ مدرک محکمی نه برای تاریخگذاری و نه برای هدف اولیۀ [ساختِ] این ویرانهها وجود ندارد. صرف نظر از نظریههای مبهمی مانند پیشنهاد هرتسفلد برای یکی دانستنِ چهارتاقهای فراشبند با آتشکدههایی که مهرنرسه در نیمۀ نخست سدۀ پنجم میلادی ساخت،[14] غیرممکن به نظر میرسد که ویرانهها دقیقتر از این تاریخگذاری کنیم که متعلق به دورۀ ساسانیان یا سدههای میانی دورۀ اسلامی باشند. برای هدف [ساختشان] هیچ شاهد باستانشناختی و ادبیای وجود ندارد، تنها پیوندِ ممکنْ شباهت آشکار نقشه با [نقشۀ] مکانهای مقدس آتشکدههای کاوششده است؛ هر چند این شباهتْ چهارتاق را با امامزادههای اسلامی نیز پیوند میدهد. بنابراین، به منظور نخستین گام برای دستهبندی آنها، یک مستندسازی مفصل از ویرانهها با ملاحظۀ ویژه به خصوصیت فنّی و ساختمانیشان ضروری به نظر میرسد.
آثار مطالعهشده را موقتاً میتوان به سه گروه اصلی تقسیم کرد:
۱. گونۀ گروه نخست بنای مربعیِ مستقل وگنبدداری است که عملاً فاقد جرزهای گوشهای و چفتهای متصل است، اما دیوارهایی نسبتاً نازک و مستقیم دارد که با سه یا چهار درگاه شکافته شده است: طرح داخلیْ اتاق مربعیِ سادهای بدون تاقچههای تاقدار با آرایش چلیپایی است، [طرحی] که برای چهارتاق اصلی رایج است. این گونه ممکن است در ویرانهای کوچک پشت کاخ فیروزآباد، معروف به «آشپزخانه»، بازنمایی شده باشد.[15] تزئینات دیوارها و نیمستونهای توکار که شبیه ویرانۀ مسجدی در همان حوالی است، و نظام بسیار پیشرفتۀ مرحلۀ گذارِ نقشۀ همکف مربعی به گنبد، شامل گوشهسازیهای بزرگ و ردیف تاقنماها و تشکیل یک هشت ضلعی دقیق، از آن حکایت دارد که «آشپزخانه» ساختمانی متعلق به میانۀ دورۀ اسلامی و احتمالاً یک مقبره بوده است.
همان [موارد] برای چهارتاق «زاغ» (ت. ۴) در شمال فیروزآباد، بین میمند و جهرم، مصداق دارد.[16] این ویرانه در یک گورستان اسلامی قرار گرفته و یگانه اثرِ سالممانده در میان چندین بنای مقبرهایِ ساده و مربعیِ دیگر است. دیگر چهارتاقهای این گونه نیز احتمالاً مقبره از آب در خواهند آمد.
۲. در میان چهارتاقهای اصلی، با چفت و جرزهای کنجی، گروهی دارای راهروهای باریکیاند که گنبدخانۀ مرکزی را محصور میکند، مانند معبد بزرگترِ تخت سلیمان. چهارتاق «ظَهرشیر» (ت. ۵) نمونهای از این گروه نخست است.[17] همانطور که واندنبرگ متذکر شده، دیوارهای بیرونیِ ناسالم از وجود غلامگرد حکایت دارد. پایههای چفتهایی که تاقهای غلامگرد را حمل میکردند، در کنجهای بیرونی ویرانه دیده میشود. از آنجا که در هر دو سوی کنجها چفت وجود دارد، ناگزیریم که گنبدهای کوچکی روی کنجهای غلامگرد بازسازی کنیم. در نمای [داخلی] چهارتاق، بر فراز چهار چفت و پایهها، برجستگیای [در محور زیرین منطقۀ گذار] هست که پشتیبان تاقهای آهنگ غلامگرد است. نقشۀ «ظهرشیر» در چهارتاقِ سالمترِ «تل جنگی» در نزدیکی فراشبند تکرار شده است.[18] در اینجا غلامگردِ نیمهویران با تاق گهوارهای و گنبدهای کوچک بر فراز کنجها، نشان میدهد که به مجرد آنکه دیوارهای بیرونی از بین رفته، به آسانی تصورِ یک سایبان باز پدید آمده است.
چهارتاق «موک»[19] (ت. ۶) و «نودران»[20] در حوالی فیروزآباد و «خرمایک»[21] و «گنبد»[22] در نزدیکی فراشبند، نشان میدهد که در این آثار، افزون بر بقایای دیوارهای بیرونیِ غلامگرد، چفتها و تاقهای آن از نظامِ [تاقزنیِ] معبد بزرگتر در «تخت سلیمان» پیروی میکند، به صورتی که از گنبدهای کنجی پرهیز شده و دو تا از چهار تاق آهنگ سرتاسر عرض ساختمان را پوشاندهاند.
«چهارقاپو» در قصر شیرین، چشمگیرترین چهارتاق در ایران، باید در مقام مکمل این آثار در فارس ذکر شود، جایی که نشانههای یکسانِ شیوۀ تاقزنی از یک غلامگرد حکایت دارد: برجستگیِ نمای [داخلی] ویرانه، به مثابۀ پشتیبان تاق آهنگ غلامگرد، سالم مانده است و آجرکاریِ درون ملات خردهسنگ در کنجها از وجود چفتهایی حکایت دارد که روی غلامگرد زده شده و آجری بودهاند، مانند چهار چفت [اصلی] به یغما رفتۀ چهارتاق.[23]
نظام تاقزنیِ غلامگرد در «نقارهخانه»، نزدیک فراشبند، مبهمتر است.[24] اینجا نشانههای دیوارهای بیرونیِ غلامگرد و بخشی از دیوار جلویی را مییابیم که فرو ریخته و در کلِ طولش، همراه با دروازۀ ورودی که شکلش را کمابیش حفظ کرده، روی زمین قرار گرفته است. افزون بر این، اجزای پاتاقِ تاقهای غلامگرد در نمای چهارتاق دیده میشود، هرچند نشانههای چفتهای کنجیِ تاقهای غلامگرد از دست رفته است. بنابراین، این پرسش که غلامگرد در کنجها چگونه پوشیده شده بوده است، باقی میماند.
۳. گروه دیگرِ چهارتاقها کمشمارند. آنها دوباره شامل یک واحد گنبددار رایج با چفتها و جرزهای کنجیاند، هر چند با دیوارهایی مسدود شده باشند. به جای غلامگرد، واحد مرکزی کاملاً یا تا قسمتی با اتاقها و ایوانها و غیره محصور شده است؛ حتی ممکن است [به صورت] مستقل نیز یافت شوند. چهارتاق «کِراده» (ت. ۷)، در جادۀ میمند به جهرم، این گونه را نشان میدهد که کاملاً توسعه یافته و به قدر کافی سالم مانده است.[25] گنبدخانۀ مرکزی از چهار طرف با فضاهایی که دارای تاق آهنگاند، گسترش یافته، در واقع، چهار چفت با دیوارهای روکار تغییر ماهیت دادهاند. این دیوارها دارای تاقچه و در و پنجرهایاند که به اتاقهای مجاور باز میشود، [اتاقها] به شکل منظم در سه طرف چیده شدهاند، فقط سمت شمال شرقی دارای ایوان ورودی و تالارهای جانبی است.
چهارتاق «مالِک»[26] (ت. ۸)، در چند کیلومتری شرق فراشبند، بقایای دیوارهای مسدود کنندۀ قابل مشاهدهای را در چفتهای واحد مرکزی و نشانههای اتاقهای محاطکننده را در سه طرف نشان میدهد. بقایای دیوارهای مسدود کننده در چفتهای چهارتاق «کازرون»[27] (ت. ۹) نیز دیده میشود.
گونههای متفاوت گروه سه با مکانهای مقدس ساسانیان مانند «تخت نشین» در فیروزآباد، مکان مقدسِ آتشکدۀ دوم «تخت سلیمان»، و اتاق (B)، و دیگر مکان مقدس متعلق به آتشکدۀ بزرگتر در همان محوطه، دارای تشابهی عمومی است؛ از سوی دیگر، طرح آنها با گونۀ عمومی امامزادههای اسلامی تشابهی آشکار دارد.
برای دادنِ احکام قطعی دربارۀ هدف اصلی [ساختِ] ویرانههای چهارتاق هنوز زود است. با این همه، باید این امکان در نظر گرفته شود که همۀ آنها الزاماً آتشکده نبودهاند، بلکه ممکن است بخشی از آن بناها که به ويژه متعلق به گروه یک و سهاند، مکانهای مقدس اسلامی بودهاند.
دربارۀ تاریخگذاریِ چهارتاقهای فارس، ممکن است برای دست کم شماری از آنها به کمک برخی جزئیات ساختمانیِ محدودۀ گذارِ نقشۀ همکفِ مربعی به گردیِ گنبد سرنخی بیابیم. در حالی که سکنجهای بناهای گنبددار ساسانیان از بخش پایینترشان، دقیقاً خط مرزی اتاق مربعی، پیروی میکنند و زاویهای تیز در کنجها میسازند، در ویرانههای «ظهرشیر»، «کراده»، «تل جنگی»، و دیگران میتوانیم مشاهده کنیم که سکنج به انتهای تیزۀ مخروط نمیرسد و با سنگی، که به شکل قطری و پلمانند روی کنج قرار گرفته است، قطع میشود. حاصل ظاهری یک صفحۀ نیمدایرهای کوچک است که به شکل عمودی از این سو به آن سوی کنج برپا شده است. افزون بر این، خط لبۀ تراز محدودۀ گوشهسازی مربعی نیست، در حالی که در گنبدهای ساسانی مانند کاخهای فیروزآباد این چنین است. اما هنوز شکل کمابیش دایرهای گنبد را نشان میدهد، بر این اساس یک شکل قاچمانندِ پسنشسته را روی هر یک چهار دیوار فضای مرکزی میسازد.
دقیقاً همین جزئیات در ویرانهای که طور خارقالعادهای سالم مانده و در درّۀ «رُهنی» در جنوب شرق فراشبند کشف شده، قابل مشاهده است. (ت. ۱۰) طرح کلی چهارتاق «رهنی» پیچیدگی و نظمی اندیشمندانه را نشان میدهد که قویاً بر طرح ساختمانهای دورۀ اسلامی دلالت دارد. افزون بر این، در کنار ویرانه گورستانهای بزرگی است که تا امروز عشایر از آن استفاده میکردهاند، اما همان طور که سنگهای چندین مقبره و ویرانههای ساختمانهای مقبرهایِ کوچک و مربعی نشان میدهد، تاریخ آنها به سدههای میانی باز میگردد. از آنجا که در این درّۀ نسبتاً بایر هیچ سکونت خاصی وجود ندارد که دلیل موجهی برای [وجود] این گورستانهای بزرگ باشد، بسیار محتمل است که آنها به محل یک مقبرۀ مقدس اسلامی، آنچنان که در ایران معمول است، اشاره داشته باشند. مخازن عظیم آب و نشانههای چیزی که ممکن است مجموعهای اقامتی بوده، احتمالاً بقایای سکونتی برای شمار فراوان زائران است.
در نتیجۀ این بررسیها، که البته مقدماتی است، شاید بتوانیم نتایج زیر را بیرون آوریم:
۱. در میان ویرانههای مشاهدهشده، تاکنون هیچ بنای سایبانی مستقلی یافت نشده است که احتمالاً ساسانی یا دارای ریشهای زردشتی باشد. آن ساختمانهایی که شبیه به گونۀ سایبانیاند، مقابر اسلامی از کار در آمدهاند. همۀ ویرانهها، با فرض اینکه اغلب ریشۀ زردشتی برایشان در نظر گرفته شود، یک فضای مربعیِ گنبدارِ مرکزی دارند که با دیوارها، راهروها، یا اتاقهای مجاور در مقابل محیط بیرونی محافظت شوند.
۲. اگر بررسیهای باستانشناختیِ بیشتر تصدیق کند که چهارتاق «رهنی» یک امامزادۀ اسلامی است، شمار مشخصی از چهارتاقها، بر اساس جزئیات معماری یکسانشان، باید در دورۀ اسلامی تاریخگذاری شوند. هر چند این احتمال وجود دارد که آنها یا دستکم بخشیشان مکان مقدس زردشتیان بودهاند. بر پایۀ روایات ادبی مشهور است که قرنها پس از استیلای اعراب، جوامع زردشتی در استانهای فارس و کرمان شکوفا بودهاند، منطقهای که بهویژه از لحاظ وجود ویرانههای چهارتاقی غنی است، و هیچ دلیلی برای شک به این وجود ندارد که علیرغم تغییر محدودیتها، این جوامع معمولاً با پیروی از سنت کهن ساسانیان و نیز با استفاده از رسوم معاصر به ساخت آتشکده ادامه دادند، همان طور که حتی شاید امروزه نیز شاهد آن باشیم.
[1] . A. Godard, Āthār-é Īrān 3, 1938, pp. 7 ff.
[2] . K. Erdmann, das iranische Feuerheiligtum, pp. 35 ff.
[3] . Herodot I, 131-132.
[4] . Arch
[5] . L. Vannden Berghe, Die Erkundung der Zivilisationen de Alten Iran, p. 40.
[6] . G. Grop, Archäolog. Mitteilungen aus Iran N. S. 2, 1969, pp. 146 ff.
[7] . G. Gullini, Architectura Iranica dagli Achemenidi ai Sasanidi, pp. 343 ff. P1. VII
[8] . R. Naumann, Archäolog. Anzeiger 1965, pp. 622 ff. Fig. 1.
[9] . D. Huff, Archäolog. Anzeiger 1975, pp. 137 ff. Fig. 61.
[10] . cf. G. Gropp, Archäolog. Mitteilungen aus Iran N. S. 4, 1971, p. 273, Fig. 8.
[11] . cf. ibid. p. 271, Fig. 6.
[12] . D. Huff, Archäolog. Anzeiger 1972, pp. 517 ff.
[13] . K. Shippmann, Die Iranischen Feuerheiligtümer, p. 505.
[14] . E. Herzfeld, Zeitscher. D. Deustchen Morgenländ. Gesellsh. 80, 1926, p. 256.
[15] . cf. D. Huff, Proceedings of the IInd Annual Symposium on Archaeological Research in Iran, Tehran 1973, pp. 155 ff. Fig. 12.
[16] . L. Vanden Berghe, Iranica Antiqua 1, 1961, p. 193.
[17] . ibid. pp. 193.
[18] . E. Herzfeld, Archaeological History of Iran, pp. 91 f. Fig. 12 and 13.
[19] . L. Vanden Berghe, Iranica Antiqua 5, 1965, pp. 134 ff.
[20] . L. Vanden Berghe, Iranica Antiqua 1, 1961, p. 166.
[21] . ibid, pp. 185 ff.
[22] . D. Huff, Archäolog. Mitteilungen aus Iran N. S. 3, 1970, pp. 239, ff.
[23] . cf. G. Bell, Palace and Mosque at Ukhaidir, P1. 71 and 72.
[24] . L. Vanden Berghe, Iranica Antiqua 1, 1961, p. 185.
[25] . ibid. pp. 191 ff.
[26] . ibid. pp. 181 ff.
[27] . M. Siroux, Athār-é Īrān 3, 1938, pp. 135 ff.