از مقولات پربسامدی که در متون برهۀ گذار، از دورۀ ساسانیان به دوران اسلامی، به مناسبتهای گوناگون ذکر آن رفته است نام بانیان شهرهاست. اگر موضوع اصلی متنی، همچون سیرالملوک، شرح زندگی پادشاهان و بزرگان باشد، ساختن و آبادان کردن شهرها به دست ایشان از جمله اقدامات ذکرشدنی است و همین عمل است که آنان را در نزد مردم بلندآوازه میکند. اگر موضوع متنی معرفی و شناخت شهرها باشد، نام بانیان آن شهرها نیز در معرفیشان میآید؛ چنانکه گویی معرفی شهر با معرفی بانی آغاز (و شاید تمام) میشود.
اهمیت بانیان شهرها در این متون مشابه اهمیت تبارنامهها و سلسلۀ نام پدران و نسب اشخاص است؛ مثلاً در کتاب تاریخ سیستان نسب «گرشاسب» را آنقدر نوشتهاند تا به حضرت آدم، علیهالسلام، ختم شود: «اما بنا كردن سيستان، بر دست گرشاسب بن اثرت بن شهر بن كورنگ بن بيد اسب بن تور بن جمشيد الملك بن نونجهان بن اينجد بن اوشهنگ بن فراوك بن سيامك بن موسي بن كيومرث بود، و كيومرث آدم عليه السلام بود».[۱] علاوه بر تبارنامهها، در پیشهها و علوم نیز منشأ و بانی را بزرگ میداشتند و مهم بود که سرسلسله و آغازکنندۀ هریک چه کسی باشد؛ مثلاً بانی کتابت و خیاطی را ادریس نبی میدانستند و منشأ نجاری را کشتی ساختن نوح، علیهالسلام، و آغاز بنّایی را عمارت حضرت ابراهیم، علیهالسلام.
پیداست که ذکر بانی و تقدیس منشأ دربارۀ هر موضوعی رواست و اگر در متون نام سازندۀ کوزهای یا بانی پل و رباطی ذکر شود هیچ عجیب نیست؛ اما متناسب با اهمیت موضوع و میزان تأثیر آن در زندگی انسان این تذکار مهمتر و خطیرتر میشود. از همین روست که منشأ و بانی شهرها را، مانند سلسلۀ نام پدرانشان، بیش از سایر موضوعات ستودهاند و بارها نوشتهاند و مرور کردهاند.
ذکر نام بانی شهرها در متون بهمنزلۀ بزرگداشت بانیان و حامیان شهرهاست؛ یعنی راوی متن با ذکر نام بانی، هم منشأ و سرآغاز خود را تقدیس میکند و هم خود از آن اعتبار و آبرو میگیرد؛ مثلاً عبارت «مرو شهری قدیمی و معروف به مرو شاهجان است و بنایش باستانی است و گفتهاند که قهندز آن به دست طهمورث و خود شهر به دست ذوالقرنین ساخته شده است»[۲] علاوه بر ستایش طهمورث و ذوالقرنین موجب اعتبار و آبروی مرویان میشود. به علاوه، ذکر بانی قدمت و تقدم شهر و نیز استمرار و تداوم تاریخی را نمایان میکند و به آن شهر در طول زمان وسعت و عمق میدهد. بنا بر اینها، گویی شهرِ بدون بانی در متون این دوره شهر نیست؛ چه آن قطعه زمین با سلسلۀ هستی و دایرۀ اسباب و علل عالم پیوندی ندارد.
نام بانیان
تنها منبع مستقل دربارۀ جغرافیای ایران ساسانی شهرستانهای ایرانشهر است[۳] که در دورۀ پایانی پادشاهی ساسانی نوشته و بار دیگر در سدۀ سوم هجری بازنویسی شده است.[۴] این رساله چنین آغاز میشود: «شهرستانهایی که در زمین ایرانشهر ساخته شدهاند هر کدام در چه روزگاری در کجا و به دست کدام سرخدایی ساخته شده است به تفصیل در این یادگار نوشته شده است».[۵] منظور از «سرخدای» فرمانده و سرکرده است. جمشید و فریدون و لهراسب و گشتاسب از پادشاهان پیشدادی (نخستین سلسلۀ پادشاهان در اساطیر ایران) و کاوس و سیاوش و کیلهراسب از پادشاهان کیانی (دومین سلسلۀ پادشاهان در اساطیر ایران) از قدیمترین بانیان شهرهایند. در این نوشته نام چند تن از شاهان هخامنشی و اشکانی هم قابل تشخیص است؛ مانند دارا (داریوش سوم) که دارابگرد را ساخت و نَرسه اشکانی که دهستان و اورها را برپا کرد و ورازه گیوگان (وَراز پسر گیو) که تیسفون و نصیبین را برآورد. از شاهان ساسانی تقریباً نام اکثر آنان در مقام بانی شهر ذکر شده است؛ مانند اردشیر و شاپور و پیروز و بهرام گور و قباد که ساخت شهرستانهای خوارزم و مرورود و نیشاپور و موصل و حیره و همدان و بیشاپور و گور به آنان منسوب است. علاوه برشاهانْ سرداران و دلاوران تاریخی و اسطورهای هم شهرهایی ساختهاند؛ مثلاً رستم دستان شهرستان فَرَه/ فراه (در نزدیک رودخانۀ هیرمند) و زابلستان را ساخت و توس پسر نوذر شهرستان توس و ایرانگُشَسب شهرستان آذربایجان را آبادان کرد. درخور تأمل است که در این رساله اسکندر و افراسیاب با لقب ملعون (گُجسته) هم شهرهایی ساختهاند و این دو به همراه ضحاک ویرانکنندۀ بعضی از شهرها و آبادانکنندۀ بعضی دیگرند؛ به این نحو که اسکندر شهر سمرقند را ویران کرد و همو مرو و هرات و جی را ساخت و ضحاک نهر تیره (شهری در عراق) و قومس را و افراسیاب تورانی گَنزَگ (شیز) و زرنگ را برپا کرد. همچنین مزدک با لقب «زندیق پرمرگ» شهرستان آمل را ساخته بود.[۶]
در متون دوران اسلامی، رسالههایی که به شهرها پرداختهاند بسیارند و تعداد منابع مستقل جغرافیایی که امروز به جغرافیای تاریخی مشهور است کم نیست. در این منابع نیز بانیان شهرها مقولهای پربسامد است که در ذکر شهرهای کهن (بلد عتیق) و شهرهای نوبنیاد (بلد مُحدَث) از آنان یاد شده است. در این متون، شهرهای سمرقند، مرو،[۷] سیستان،[۸] بلخ،[۹] اصطخر[۱۰] در زمرۀ شهرهای قدیم و کهناند و بانی آنها انبیای الهی یا پادشاهان روزگار قدیماند؛ مثلاً بانی سمرقند را که در دستۀ شهرهای قدیم و کهن است ذوالقرنین میدانند: «سمرقند قصبه سغد و مرکز سرزمین به شمار است، شهری کهن و ثروتمند و محترم و مرکزی زیبا و دلگشا و مرفه است [...] ذوالقرنین آن را پایهنهاده، خوشهوا، زیباساخت، فراخجاست».[۱۱]
در این متون، پادشاهانی چون اسکندر،[۱۲] طهمورث،[۱۳] هوشنگ،[۱۴] دارا،[۱۵] زاب،[۱۶] کیکاوس،[۱۷] و شاپور بیش از دیگران شهر ساختهاند. نام شهرهای دورۀ ساسانیان نیز بهتفصیل در متون مختلف دوران اسلامی ذکر شده و نام آنان بر بسیاری از بانیان رسالۀ شهرستانهای ایرانشهر منطبق است. برای نمونه شاپور بانی شهر جندیشاپور است:
و شاپور شهرهاي بسيار بنا كرد يكي به پارس نام او شادشاپور، و به اهواز شهري بنا كرد نام او جندي شاپور. اندر اهواز از آن آبادانتر و خرّمتر نيست، و تابستان و زمستان سبز باشد، و گويند كه آن چراخوار بود و آبادان نبود. چون شاپور آنجا برسيد و آن خرّمي بديد آرزويش آمد كه آنجا شهري بنا كند. شباني را بخواند و گفت چه نامي؟ گفت: بيل. گفت: ايدر شهري توان كردن؟ گفت: اگر ايدر شهر آيد از من دبيری آيد؛ از تعجب گفت. شاپور آنجا فرود آمد، و آن پير شبان را به وزير داد و گفت: از ايدر نروم تا اين پير را دبير نكنم. وزير يك سال زمان خواست. زمان دادش و خود با سپاه يك سال بر آن صحرا فرود آمد. وزير آن پير را ببرد و معلمي بياورد و گفت بنشين و اين شمار گرفتن بياموز و هر روزي بسيار مياموز كه اين پير است فراموش كند. وي را هر روز يك مسأله آموز تا ياد دارد و سر سال سيصد و شصت و پنج مسأله دانسته بود بدان علم اندر عالم بود.
چون سر سال ببود شاپور آن وزير را با آن پير پيش خواست، گفت: اي پير! ايدر شهر آيد؟ گفت: اي مَلِك! هر چند خواهي آيد كه از من پيري دبيري توانستي كردن، از ايدر شهر تواني كردن. پس شاپور آن شهر را بنا كرد و جندی شاپور نام کرد.[۱۸]
بانیان شهرهای نوبنیاد دوران اسلامی، مانند بسیاری از شهرهای ناحیۀ عراق از جمله بغداد و کوفه و بصره و واسط و نجف، یا حاکمان و شاهاناند یا وابستگان آنان؛ مثل منصور دوانیقی که بانی دارالسّلام بغداد بود،[۱۹] یا شهر واسط که برپایی آن را به حجاج بن یوسف،[۲۰] و شیراز را به یکی از بستگان او و بروجرد را به وزیری از آل ابیدلف نسبت دادهاند.[۲۱] در نتیجه میبینیم که در کنار حاکمان، افراد نامدار و متمول هم سازندۀ شهرها و قلعهها یا آبادکنندۀ آنهایند و این امور در دوران اسلامی در انحصار شاهان و حاکمان نیست.
منشأ منشأها
داستان پیدایش شهرها و سلسلۀ بانیان فقط به آن بانیان که گفتیم ختم نمیشود. در فرگرد نخست وندیداد، نام هفده سرزمین وجود دارد که آنها را اهورامزدا خود مستقیماً بر زمین پدیدار کرده است: ایرانویج و سغد و مرو و بلخ و هرات و هیرمند و ری و ... . شایان توجه است که قدمت بندهای روایت وندیداد یکدست نیست و بعضی معتقدند که بخشی از آن مربوط به دورۀ مادهاست و بخش دیگر که موزون است قدیمیتر است.[۲۲] در کهنترین متن این مجموعه آمده است که بانی هفده سرزمین اهورامزداست. اینکه شهر در این متن ترجمۀ کدام لغت اوستایی است، مهم است اما محل بحث ما نیست. نکتۀ جالب در زند (تفسیر) این متن، آن است که میگوید اهورامزدا مکان و روستا را آفرید؛ مکان جایی خالی از سکنه است و روستا جایی که مردم در آن ساکناند.
در بُندَهش نیز بعد از ذکر آفرینش مادی آسمان و آب و زمین و گیاه و انسان و ... هفده شهر آمده است که آفریده شدهاند: ایرانویج، سغد، مرو، بلخ، نِسا، هرات، کابل، مهنه، خنین، اَرمَن، سیستان، ری، چَخر، دنباوند، هفت هندوگان، اودای ارنگ، پارس.[۲۳] بنابراین در متون پیش از اسلام شهرهایی وجود دارد که بانی و منشأ آنها بدون واسطه اهورامزداست.
در متون دوران اسلامی نیز داستان پیدایش همۀ شهرها و منشأ آبادانیها خداوند است؛ اما این امر با واسطهای بر زمین محقق میشود و چنین نیست که پدیدآمدن سرزمین و ایجاد شهری مستقیماً به خداوند نسبت داده شود. این واسطه اولین ولی او بر زمین حضرت آدم، علیهالسلام، است و قدمهایش بر زمین منشأ آفرینش همۀ آبادانیها و شهرها دانسته شده است. به این ترتیب، جای پای نخستین ولی خدا زمینِ بیشکل و بیابان را آبادان کرده و جای شهرها را مشخص کرده است:
چون ديگر سال همان وقت ببود، آدم را باز آرزوي خانه خاست. از هندوستان به مكّه آمد و خانه را طواف كرد و به عرفات شد ومناسكِ حجّ تمام كرد و به هندوستان باز آمد، و چهل سال همچنين بود. وقت حجّ به مكه آمدي و حجّ بكردي و بازگشتي. و هر كجا آدم پاي نهاده است، امروز آنجا شهر است و آبادانيها؛ و هر كجا ميان دو پايش بود، امروز همه بيابان است؛ و ميانِ پاي وي سه روزه راه بودي.[۲۴]
شباهتها و تفاوتها
با مقایسۀ بانیان در متون پیش از اسلام و پس از آن میبینیم که اهمیت بانیان شهرها و ذکر آنها در دو سوی ظهور اسلام مشابه است. با این تفاوت که در متون پهلوی شهرها و آبادانیها را هم بانیان خیر و هم بانیان شر پدید آوردهاند و عجیب نیست که در متون پهلوی شهر با بانی شر، حتی با لقب لعن (گجسته)، وجود دارد؛ اما در متون دوران اسلامی بانیان شهرها نیکاند و بهتدریج فقط نام و یاد بانیان خیر و سرمنشأ نیک باقی مانده است. اگر هم نام آن بانی شر از بین نرفته باشد، شخصیت او در اذهان بهتدریج تطهیر میشود. روشنترین نمونۀ چنین استحالهای اسکندر مقدونی است که در متون پیش از اسلام و متون ساسانیان نابودکنندۀ دین زردشتی و در نتیجه ملعون است؛ اما بهتدریج تباری ایرانی یافته است و حتی بر یکی از نیکنامان روزگار، ذوالقرنین، منطبق شده است و سد مقابل قوم یأجوج و مأجوج را به نام او، سد اسکندری خواندهاند: «اين اسكندر نام بود و سدّ ياجوج و ماجوج كرد و اين از پس موسي بود؛ و اين را ذوالقرنين اكبر گويند، مَلِكي بود از مشرق تا به مغرب بگشت و مسلمان بود و با داد و عدل بود و جهان را آبادان همي داشت و مَلِكان او را ذليل شدند، و او به طلب آب حيوان شد و {خضر} بر مقدمۀ {او} بود».[۲۵] همچنین بانیان شهرهای تازۀ اسلامی، ولو در ظاهر، همه نیکاند؛ مثلاً بیبی زبیده، همسر هارون، که برپایی شهر تبریز و کاشان و ایالت ورثان در اران و بسیاری از آبادانیها مانند پلها و چشمهها و رباطها به او منسوب است.[۲۶]
گویی در نگاه اسلامی بانی شهر و آبادی نیک و پایدار نمیتواند شر باشد و همۀ امور به یک منشأ واحد نیک ختم میشود؛ اما در نگاه پیش از اسلام، ساخت شهر به دست نیروی شر، یعنی منشأ اثر بودن آن در برابر نیروی خیر پذیرفتنی بود. شایسته است در ابعاد گوناگونِ این موضوع و پیگیری نمونهها و شواهد، تأمل و بررسی بیشتری کرد؛ اما تا همین مقدار هم میتوان حدس زد که این تفاوت و تغییر نگاه از تفاوت جهانبینی ثنویت و توحیدی در دین زردشتی و اسلام نشئت گرفته باشد.
نکتۀ دیگر تقابل پادشاهان و انبیا در پیش و پس از ظهور اسلام است. در نظر گروهی از مردم پادشاهان اسطورهای بر انبیای الهی انطباق داشتند و یک تن شمرده میشدند؛ مثلاً «کیومرث» را همان «حضرت آدم» میدانستند،[۲۷] «اسکندر» را که هم در متون پیش از اسلام و هم پس از آن بانی شهرهای هرات و سمرقند است «ذوالقرنین» میپنداشتند[۲۸] و «جمشید» را «حضرت سلیمان». البته از نوشتههای ایشان پیداست که بر سر این موضوع میان آنان اختلاف نظر وجود داشت:
اما شهرهای فارس و ذکر احوال آنها، از جملۀ آنها اصطخر است که در زمان ما شهر متوسطی است و وسعت آن یک میل و از قدیمیترین و مشهورترین شهرهای فارس است. این شهر مرکز فرمانروایی پادشاهان ایران بود و اردشیر آن را به جور {گور} انتقال داد و اکنون بیشتر اصطخر ویران است. در اخبار آمده است که سلیمان بن داود (ع) از طبریه بدانجا در یک روز صبح تا شام میرفت و در آنجا مسجدی به نام مسجد سلیمان هست. و گروهی از عوام ایران که به تحقیق مطلب نمیپردازند چنین میپندارند که جم {جمشید} که پیش از ضحاک بوده همان سلیمان است.[۲۹]
همچنین ممکن بود این دو یک تن نباشند، اما هر دو در یک عصر و زمانه زندگی کنند و با هم در تعامل باشند؛ مثلاً در نظر بلعمی «کیکاووس» و «سلیمان» همنشین و همسخن بودند:
و كيكاوس [كس] سوي سليمان فرستاد و از او درخواست تا ديوان را فرمانبردار او كند. سليمان اجابت كرد و بفرستاد و كيكاوس ايشان را بفرمود تا آن شارستان را بنا كنند؛ و شهري بنا كردند درازاش هفت فرسنگ، و آن را كيكرد نام كرد. پس بفرمود تا گرداگرد آن شهرستان بارهاي كردند رويين و يكي برنجين و ديگري از مس و چهارم از زر و ديگري از نقره، و هر خواسته كه او را بود اندر آنجا بنهاد و ديوان را پاسبان آن كرد. پس خداي عزّ و جلّ فريشتگان بفرستاد تا آن شهرستان را همه ويران كردند و ديوان آن را نگاه نتوانستند داشتن. پس كيكاوس بر ديوان خشم گرفت و مهتران ايشان را بكشت. پس چون آن شارستان ويران شد، گفت مرا چاره نيست تا آسمان و ستارگان و ماه ببينم.[۳۰]
نمونۀ دیگر چنین است که ساخت بخشی از شهر به یک پادشاه اسطورهای منسوب است و تکمیل و توسعۀ آن به دست یکی از اولیا؛ مانند شهر مرو که کهندژ آن را طهمورث ساخت و شهر را ذوالقرنین توسعه و گسترش داد.[۳۱]
این آمیختگی اسطوره با تاریخ و انطباق شاهان بر انبیا را به دو نحو میتوان تفسیر کرد؛ اول اینکه ایرانیان پیش از اسلام مقدساتی داشتند که نمیخواستند از آنها دل بکنند. مقدسات تازهای هم با دین جدید پیدا کرده بودند. هردو دستگاه دینی مجموعهای از انسانها و رویدادهای مقدس داشت که مردم آنها را درست و واقعی میشمردند. باید آنها را در ذهن خود جمع میکردند؛ زیرا دو واقعیت متناقض، یعنی دو حق متناقض، محال است. پس اینگونه روایتها را پرداختند. بر این اساس، میان صاحبان خیر اسطورهای و تاریخی و مذهبی و قومی گسستی نیست. دیگر اینکه مردم آن روزگار، چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام، معتقد بودند هر خیری منشأ آسمانی دارد. هر صاحبخیری هم منشأ آسمانی دارد. آسمان هم یک چیز است. پس لابد این دو خیر منشائی واحد داشته و در زمین هم به هم پیوسته بودهاند. از آنجا که شهرها نماد خیر و آبادانی و خوشبختیاند، صاحبان و بانیان آنها هم باید شایستگان و صاحبان خیر آسمانی باشند. این دو نحو البته به هم مربوط و با هم جمعشدنیاند و مراتب گوناگون یک حقیقتاند.[۳۲]
۱. نامعلوم، تاریخ سیستان، ص ۲.
۲. ابن حوقل، صورةالارض، ص ۱۶۹.
۳. عریان در مقدمۀ متنهای پهلوی، ص ۱۷. علاوه بر شهرستانهای ایرانشهر در متون پهلوی دیگر هم کمابیش به نام و بانیان شهرها اشاره شده است؛ مثلاً در بندهش و شگفتیها و ارزشمندیهای سیستان. اینکه چرا در رسالۀ شهرستانهای ایرانشهر بر خلاف دیگر متون پهلوی نامی از کنگدژ و ورجمکرد و خانۀ کاوس در البرز و ضحاک در بابل نیست، شایان تأمل است.
۴. دریایی، شهرستانهای ایرانشهر: نوشتهای به فارسی میانه درباره تاریخ، حماسه و جغرافیای باستانی ایران، ص ۱۳.
۵. همان، ص ۳۷.
۶. همان، ص ۹۳-۴۳.
۷. ابن حوقل، صورةالارض، ص ۱۶۹.
۸. نامعلوم، تاریخ سیستان، ص ۲.
۹. «بلخ. شهري بزرگ است و خرم و مستقر خسروان بوده است اندر قديم، و اندر وي بناهاي خسروانست با نقشها و كاركردهای عجب و ويران گشته، آنرا نوبهار خوانند». (نامعلوم، حدودالعالم، ص ۹۹)
۱۰. «اصطخر. شهري بزرگ است و قديم و مستقر خسروان بوده است و اندر وي بناها و نقشها و صورتهای قديم است و او را نواحي بسيار است و اندر وي بناهاست عجب كي آن را مزگت سليمان خوانند»(همان، ص ۱۳۱).
۱۱. محمد بن احمد مقدسی، احسنالتقاسیم فی معرفة الاقالیم، ص ۴۰۲، ۴۰۳.
۱۲. بلعمی، تاریخنامۀ طبری، ص ۴۸۹.
۱۳. ابن حوقل، صورةالارض، ص ۱۶۹.
۱۴. بلعمی، تاریخنامۀ طبری، ص ۸۸.
۱۵. همان، ص ۴۸۴.
۱۶. همان، ص ۳۸۱.
۱۷. ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ص ۱۸۰.
۱۸. بلعمی، تاریخنامۀ طبری، ص ۶۱۲، ۶۱۳.
۱۹. نامعلوم، حدودالعالم، ص ۱۵۱.
۲۰. همانجا.
۲۱. ابن حوقل، صورةالارض، ص ۴۹.
۲۲. کریستن سن در پانوشت فرگرد نخست وندیداد و جغرافیای آن، ص ۸.
۲۳. نامعلوم، بندهش، ص۱۳۴-۱۳۳.
۲۴. بلعمی، تاریخنامۀ طبری، ص ۵۳.
۲۵. بلعمی، تاریخنامۀ طبری، ص۸۸.
۲۶. نوروزی، «حیات سیاسی اجتماعی زبیده خاتون»، ص۲۸.
۲۷. نامعلوم، تاریخ سیستان، ص ۲.
۲۸. برای این موضوع نک: نامعلوم، شهرستانهای ایرانشهر، ص ۳۸؛ بلعمی، تاریخنامۀ طبری، ص۳۴۲؛ همان، ص ۴۸۹؛ ابن حوقل، صورة الارض، ص ۲۲۱.
۲۹. ابن حوقل، صورةالارض، ص ۴۷.
۳۰. بلعمی، تاریخنامۀ طبری، ص ۴۳۶.
۳۱. ابن حوقل، صورة الارض، ص ۱۶۹.
۳۲. این یادداشت بخشی از رسالۀ ارشد نویسنده با عنوان جستجوی مقولههای معماری برهۀ گذار (از دورۀ ساسانیان به دوران اسلامی)، با تکیه بر مقولۀ آبادانی است که با راهنمایی آقای دکتر مهرداد قیومی بیدهندی در سال ۱۳۹۰ انجام گرفته است. انتشار این یادداشت در آسمانه بهانهای است برای قدردانی از راهنما و بانی این رساله.
فهرست منابع
ابن حوقل. صورة الارض.ترجمۀمحمد ابراهیم آیتی. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۳.
ابن رسته. الاعلاق النفیسه. ترجمۀحسین قرهچانلو. تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۵.
بلعمی، ابوعلی (منسوب). تاریخنامۀ طبری، گردانیدۀ منسوب به بلعمی.به تصحیح محمد روشن. ۲ج.تهران: سروش، ۱۳۷۴.
جاماسب جی دستور. متنهای پهلوی. به تصحیح سعید عریان. تهران: علمی فرهنگی، ۱۳۹۱.
دریایی، تورج. شهرستانهای ایرانشهر: نوشتهای به فارسی میانه درباره تاریخ، حماسه و جغرافیای باستانی ایران. ترجمۀ شهرام جلیلیان. تهران: توس، ۱۳۸۸.
فرنبغ دادگی. بندهش. به تصحیح مهرداد بهار. تهران: توس، ۱۳۶۹.
مقدسی بشاری، محمد بن احمد. احسنالتقاسیم فی معرفة الاقالیم.ترجمۀعلی نقی منزوی. تهران: کاویان، ۱۳۶۱.
نامعلوم. تاریخ سیستان. به تصحیح ملكالشعراء بهار. تهران: اساطیر، ۱۳۸۹.
نامعلوم. حدودالعالم من المشرق الی المغرب (که به سال ۳۷۲ هجری قمری تألیف شده است). تهران: بیتا، ۱۳۴۰.
نوروزی، زهرا. «حیات سیاسی اجتماعی زبیده خاتون». در تاریخ اسلام، ش ۱۹ (پاییز ۱۳۸۳)، ص ۴۴- ۵.