نعمتالله فاضلی انسانشناس و نویسندۀ ایرانی، دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و دانشآموختۀ دکتری در رشتۀ انسانشناسی اجتماعی از مدرسۀ مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن است. فاضلی آثار متعددی در حوزۀ آموزشوپرورش، آموزش عالی و دانشگاه، فرهنگ معاصر ایران، تاریخ فرهنگی، مطالعات شهر، انسانشناسی فرهنگی، مطالعات فرهنگی، سیاست فرهنگی، مردمنگاری، جامعهشناسی هنرها، و ادبیات تألیف و ترجمه کرده است. کتابهایی مانند تجربۀ تجدد، تاریخ فرهنگی ایران مدرن، فرهنگ و شهر، مردمنگاری سفر و پشت دریاها شهری است، همسایگی در شهر، مردمنگاری هنر، مردمنگاری آموزش، کافیشاپ و زندگی شهری، فرهنگ و دانشگاه، زنانهشدن شهر و فرهنگ کافهنشینی، از مهمترین تألیفات وی به شمار میروند. همچنین سخنرانیها، نشستها و گفتوگوهای متعددی در ارتباط با فرهنگ معاصر ایران و موضوعات مختلف علومِ انسانی و اجتماعی در انجمن جامعهشناسی ایران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و دانشگاههای مختلف ایران داشته است. علاوهبراین فاضلی با نوشتن مقالات و یادداشتهای مختلف و گفتوگو و مصاحبه با مطبوعات غیردانشگاهی ازجمله روزنامههای ایران، همشهری، اعتماد و شرق در حوزۀ عمومی نیز فعالیت دارد.[۱]
در این نوشتار به مرور کتاب خودمردمنگاری هویت دانشگاهی (چگونه هویت انسان ایرانی به عنوان پژوهشگر یا انسان دانشگاهی شکل میگیرد؟) (۱۳۹۶)، نشر تیسا، می پردازم؛ کتابی که نخست در پی سخنرانی نگارندۀ کتاب، با موضوع توصیف و تحلیلِ تجربهها و ابعادِ روششناختی نوشتهها و تحقیقات ایشان، و پس از آن به توصیۀ همکارانش، با این ایده که در خدمت گزاردن تجربهها برای پژوهشگران آتی مفید خواهد بود، شکل گرفت.
کتابْ حکایتی پرآموزه از زندگی و هویت دانشگاهی شخص نویسنده است. او از سرنوشت خودش در دانشگاه و تجربهاش از تحصیل و پژوهش در علوم اجتماعی و بهعبارتی سرگذشت گذار از هویت دهقانی به هویت دانشگاهیاش و تأثیر این گذار بر اندیشه و احساسش روایت میکند و به خودمردمنگاری یا بازاندیشی مردمنگارانۀ خود میپردازد. بهاینصورت کتابِ مزبورْ تکنگاری و روایتی خودمردمنگارانه از زندگی و تجربۀ پژوهشی و دانشگاهی نگارنده براساس یکی از روشهای نوین علمی، یعنی خودمردمنگاری یا اتواتنوگرافی است. نیز سرآغازی برای پاسخدهی به پرسشهای احتمالی مخاطبان سرگردان و ناامید میتواند باشد؛ چراکه هیچیک از محققان این رشته روایت خود از فعالیت حرفهایشان را ثبت و تحلیل نکردهاند. به گفتۀ فاضلی، این کتاب نخستین کتابیست که با روش اتواتنوگرافی خودآگاهانه با هدف واکاوی زندگی دانشگاهی او از منظر جامعهشناسی و معرفت به انجام رسیده است.
خودمردمنگاری روشی است که در آن محقق با تکیه بر تجربههای زیستی و شخصیاش و با کمک مفاهیم علوم اجتماعی، برخی موضوعها و ابعاد زندگیاش را تجزیه و تحلیل میکند. این روش بدیلی برای علوم اجتماعی با رویکرد تحصلگرایی است و هدف آن شرح و توصیف زندگینامۀ محقق نیست، بلکه از خودمردمنگاری به عنوان قالب روششناختی برای توضیح و تفسیر فرهنگ و جامعه استفاده میشود. خودمردمنگاری این امکان را میدهد که بتوان روایت زندگینامۀ افراد را به فرهنگ و جامعه پیوند زد. چراکه هر فرد نمایندۀ فرهنگی است که در آن رشد کرده و بالیده است. این روش در روح آثار فاضلی جاری است. کتابهای دیگرش مانند فرهنگ و دانشگاه و انسانشناسی مدرن در ایران معاصر را نیز براساس تجارب و دغدغههای خود در پی مشکلات موجود در سیستم آموزشی نوشته است. او چنین توصیه میکند که فعالان و نویسندگان با مستندکردن نتایج حاصل از تأمل در خودِ حرفهایشان مجال نگاشتهشدن تاریخ علوم مربوطه را فراهم آورند.
یکی از اهداف اصلی فاضلی در این کتاب تأکید بر الزاماتی مقدم بر یادگیری و تسلط بر فنون روش تحقیق برای پژوهشگرشدن در حوزۀ علوم اجتماعی است. او هویت دانشگاهی را منوط بر پیمودن راهی میداند که از کودکی آغاز میشود و بیوقفه در مسیر زندگی ادامه دارد. راهی که از پشتکار، خویشتنداری، کنجکاوی، صداقت، شجاعت و تعهد به ارزشهای انسانی میگذرد. در این راه باید حساس، مسئولیتپذیر، شنوا، خلاق و متوجه دیگران بود. همچنین عاداتی نظیر خودبیانگری، خواندن، نوشتن، انضباط فکری، پرسش و جستوجو، بازاندیشی و تأمل، انعطافپذیری فکری، ایمان و عشق به اندیشیدن و مشارکت و درگیری عمیق در زندگی از دیگر الزاماتش است. او این الزامات را سرمایههای فرهنگی مینامد و ایدۀ روش بهمثابۀ فرهنگ را معرفی میکند و پژوهشگران را به واکاوی تجربههای زنده و واقعی دعوت میکند. بهعبارتی کنار گذاشتن رویکرد تحصلگرا و روشزدۀ حاکم بر علوم اجتماعی و عقلانیت علمی جهانی را تجویز میکند؛ زیرا این رویکرد، با توسل به شعار علمینبودن، به سرکوب خلاقیتها میپردازد. بهبیان فاضلی، کامیابی پژوهشی را باید در چگونگی شخصیت و منش افراد جستوجو کرد.
هویت دانشگاهی در نگاه فاضلی منوط بر دانایی و تسلط بر روشهای تحقیق و عقلانیت علمی جهانی نیست؛ بلکه هویت دانشگاهی در نظر او زیر سایۀ پشتکار، خویشتنداری، کنجکاوی، صداقت، شجاعت و تعهد به ارزشهای انسانی و بهعبارتی ریاضتکشی دانشگاهی پروانده میشود. او تلاش میکند نشان دهد آنچه که موجب انگیزه و دلیل نوشتههایش بوده است هوش و ذکاوت سرشار و استعدادهای درخشانش نبوده است؛ بلکه منش فردی، تجربههای گوناگون زندگی، تحولات جامعۀ ایران و ساختارهای آن او را به این سو سوق داده است. همچنین فاضلی بر این باور است که برای پژوهشگرشدن نیازی به خانوادۀ دانشگاهی نیست بلکه هرکسی به هر ویژگی قومی و قبیلهای با شرط عشقورزیدن به رشته و خواهان تبحر و تخصص بودن در آن، موفق خواهد شد.
کتاب در سه فصل به معیت پیشگفتاری در ابتدا و سخنی در پایان به نگارش درآمده است. در پیشگفتار به روایت «همگانیشدن آموزش عالی»، روایتی که با آنچه پیش از نیم قرن حاضر در جریان بوده مخالف است، میپردازد و میگوید که در دهههای اخیر میلیونها نفر از مردم ایران از گروههای مختلف شهری و روستایی و عشایری درنتیجۀ گسترش آموزش عالی به دانشگاه راه یافتهاند؛ اینان در دانشگاه به جاها و فرهنگهای ناشناخته کشانده میشوند و ناظرِ چیزهای نادیده میشوند، از خانه و خانواده و محله فراتر رفته و شبکههای تازۀ اجتماعی پیدا میکنند. اما در ادامه فاضلی این انتقاد را مطرح میکند که کمتر کسی تجربۀ زیستهاش در دانشگاه را مورد پرسش قرار داده است. او معتقد است جامعۀ ایرانی هنوز مجال تأمل و بازاندیشی در نهاد دانشگاه را نداشته است و از زاویۀ تجربۀ فردی به آن ننگریسته است. او پاسخدهی به این پرسشها را لازم میداند چراکه هم سرمایۀ مادی و معنوی و هم سرنوشت انسانها در دانشگاه رقم میخورد. اگر خواهان نوشتن سرنوشت خود هستیم چارهای جز اندیشیدن به سرنوشت دانشگاه و پیوندهایش با سرنوشت فردی و جمعیمان نداریم.
در فصل اول کتاب، فاضلی به تبیین کلیاتی در باب سودمندیها، دشواریها، پرسشها و اهداف، ملاحظات نظری و روش کار پرداخته است. در فصل دوم با عنوان «خودمردمنگاری هویت دانشگاهی»، گامبهگام زندگینامۀ خویش، که در شکلگیری هویت دانشگاهیاش نقش داشته است، را روایت میکند. این زندگینامه پیرامون تجربههای آموزشی و پژوهشی او از دوران کودکیاش در روستا آغاز شده به ذکر شرایط و رفتارهای دوران دبیرستان، کارشناسی، کارشناسیارشد، بورسیۀ استادی، تحصیل در مقطع دکتری، انجام فعالیتهای اداری سیاسی و دانشگاهی ختم میشود. در ابتدای این فصل توضیح میدهد که روستا چگونه بذر اولیۀ هویت دانشگاهیاش را کاشته است و ضمن اشاره به محدودیتها و محرومیتهای زندگی روستایی به امتیازاتی که منجر به شکلگیری اولیۀ آیندۀ دانشگاهی او شده است اشاره میکند: امتیازاتی از قبیل روحیۀ علمدوستی، سختکوشی، پشتکار و داشتن اعتمادبهنفس. علاوهبراینها از سرمایۀ فرهنگی خانوادگی موجود در روستا میگوید؛ بهاینترتیب که چگونه بیآنکه هزینه و شیوۀ خاصی را به کار بندند روحیۀ علمدوستی و تعلق به کتاب را در او شکوفا ساخته بودند. او از ذهنیت دهقانیاش که چطور توأم با شرایط مادی و معنوی ذهنیت علمی و هنریاش را تقویت کرده است میگوید. با بیان تعلقِخاطرش به روستا و اعتمادی که بر پایۀ حس مکانی خوب، الهامها و تأثیرات سازندۀ روستای کودکیاش در وجودش شکلگرفته است توضیح میدهد که حس مکانی در شکلگیری سرنوشت و هویت حائز اهمیت است. بهتعبیرِ او در نظام آموزشیِ ما این اعتمادبهنفس نهتنها پرورانده نمیشود بلکه تضعیف هم میشود.
درنهایت فاضلی آن بخشی از جریانهای زندگیاش را برمیشمارد که هویت دانشگاهی او را شکل داده است. نخست به رخنهکردن روحیۀ سختکوشی ناشی از کارهای یدی روستا، که کارهای فکری دربرابر آن تجربهاش همیشه تفریح محسوب شده است، اشاره میکند. زندگی در آن روستا او را به نگاهی مردمنگارانه بر سنت و مردمان روستایی ایران مجهز کرده است. سپس از تلاشهایش مینویسد که همواره متناسب با موقعیتهای مختلف تحصیلی، آموزشی و اجراییای بوده که در آنها قرار میگرفته است. برای مثال هنگامی او در جایگاه مدیر کل مرکز پژوهشهای بنیادی مشغولبهکار بوده و تجربههایی را در آن دوران از سر گذرانده است. این تجربهها در راستای فهم جایگاه تحقیق در جامعه و نظام سیاسی ایران و شناختهشدن گفتمان تحقیقات اجتماعی در ایران برایش بودهاند. ازاینرو تلاشهای موازی با این تجربهها منجر به تألیف کتاب دولت و فرهنگ و ترجمۀ سه کتاب[۲] دیگر شده است.
و اما در فصل سوم، همانطورکه از نام این فصل «خودمردمنگاری روششناختی» برمیآید، نگارنده فعالیتها و تجربههایش را به مثابۀ روش در هفت مورد معرفی میکند که این تجربهها موجب زایش و نمو هویت دانشگاهیاش شدهاند. در این فصل تجربهها و عقایدی که زمینهساز متون نگاشته شدهاش بودهاند را نیز تحلیل میکند.
در مورد نخست از تخیل یا رهیافت میگوید. او تخیل را توانایی در خیال گنجاندن یک پدیده در بافت وسیعتری از اجتماع و پرورش ایدهای در ذهن تعریف میکند و درادامه این تخیل را عاملی میداند که به نوشتهها و شخصیت فکری ما هویت و انسجام میبخشد. برای نمونه توضیح میدهد که در پرتو بینش تاریخی توانسته است تخیلی پیدا کند که پدیده یا نهادی بهنام مسجد چگونه در یک فرهنگ تاریخی بهتدریج تغییر کرده است و در پرتو آن رهیافت توانسته اجزا و عناصر معماری، رفتارهای شکلگرفته در مسجد، آداب و آئینها، آنهایی که به مسجد میروند، آنهایی که نمیروند و خیلی چیزهای دیگر که نمیتوان تمام آنها را بهدلیل محدودیت زمان در اینجا گفت، توصیف و تحلیل کند.
مورد دوم درخصوص درنظرگیری علم در جایگاه فراغت و خلاقیت است. او ابتدا به جایگاه علوم اجتماعی که تحت عنوان علوم فراغتی در ذهنش هستند اشاره میکند و میگوید که این علوم چارچوبی برای خودشکوفایی و خودبیانگریاش هستند. ازاینرو استفاده از تجربههای زندگی و شخصیاش را از نکتههایی میداند که برای نگارش و پژوهشش لذتی آفریدهاند. او معتقد است: «در حین نوشتن تجربههای زندگیِ خود از نوشتن خسته نخواهیم شد. البته که این سنتی نیست که در کشور ما باشد چون ما یک تصور وارونه دربارۀ علم پیدا کردیم. فکر میکنیم اول باید ببینیم اروپاییهای چه گفتهاند و بعد ممکن است خیلی محتاطانه در ابتدا بهصورت یک یادداشت چیزی بنویسیم». در مقام نمونۀ شخصی نیز چنان مثال آورده است که کتاب مردمنگاری سفر (۱۳۹۰) شرح تجارب فرهنگی او و خانوادهاش در اروپا بوده است؛ همچنین فصول متعددی از کتاب مدرن یا امروزی شدن فرهنگ ایران (۱۳۸۷) نیز تحلیلهای تجربههای زندگیاش هستند.
در مورد سوم تعامل و گفتوگو را بهمثابۀ روش معرفی میکند و میگوید اگر سقراطی بینیدیشید، اندیشیدن نوعی دیالوگ است؛ چراکه اندیشیدن از یک نوع فرایند بحث و گفتوگو به وجود میآید. بنا به همین روش است که فاضلی ایدههایش را با دوستانش در میان میگذارد و ایدههای آنها را نیز میشنود. در این میان علاوه بر اینکه ایدههایش در محک نقد قرار میگیرند، خلاقیتش نیز در خلال گفتوگوها گل میکند و میتواند ایدههایش را گسترش دهد.
مورد دیگر تفسیر است که آن را اصلیترین کار پژوهشگر نویسنده میداند. چراکه او معتقد است کار پژوهش و اندیشیدن تلاش برای تولید معناست، معنایی که فکر میکنیم در درون واقعیتها مستتر و پنهان است. آنچه نوشتهای را ارزشمند میکند پردهبرداشتن از واقعیتهای پنهان و تفسیر آنهاست.
فاضلی نگارش و عشق را نیز در دو مورد دیگر بهمثابۀ روش معرفی میکند. درمورد نگارش چنین آورده است که مینویسد تا اندیشهاش را در قالب نوشتن به تبلور برساند. او برای ثبت نمینویسد او مینویسد تا کشف کند چراکه در فرآیند نوشتن تخلیش فعال میشود. درخصوص عشق بهمثابۀ روش نیز آن را انگیزۀ درمان یا بیان یک درد و دغدغه میداند. برای شکلدادن به هویت انسانی دانشمند و نویسنده جاهطلبی لازم است و باید انگیزه را با زحمت و صرف وقت خلق کرد.
فاضلی دستآخر روش را به مثابۀ فرهنگ میپندارد. بهاینصورت که روش را صرفاً به مجموعهای از فنون تحقیق محدود نمیکند بلکه روش در نظر او نوعی شیوۀ زندگی و ساختار احساسات است. فاضلی تقلیل پژوهش به فنون تحقیق را روشزدگی میداند و معتقد است اگر فردی شیوۀ زندگی متناسب با هویت انسان دانشگاهی داشته باشد، فنون تحقیق مناسب کار فکریاش را ابداع خواهد کرد ولی اگر شیوۀ زندگی ما متناسب با هویت دانشگاهی ما نباشد، تسلط بر روش تحقیق ما نیز نمیتواند ما را به شخصیت خلاق، متفکر و مولّد تبدیل کند.
در مجموع از نقاط قوت این کتاب پشتوانۀ عدالتمحور آن در بیانات نویسنده است. اینکه علم و تحصیل و هویت دانشگاهی را بر تمام خواستاران آن روا میدارد. فراتر از مناسبات طبقاتی رفته و حتی به مناسبات ژنتیکی از قبیل هوش و ذکاوت پایبند نیست و پیش از هرچیز منش پژوهشگر را میسنجد. او در کتابش مخاطبان مشخص و بسیاری دارد. مخاطبان با مؤلف کتاب احساس آشنایی میکنند، گویی روبهروی هم نشستهاند و مؤلف قصۀ چیستی و چگونگی پژوهشگرشدنش را برایشان میگوید؛ همانطورکه از سبک روایی تحلیلیِ نثر آن و زبان اول شخص آن نیز همین مطلب برمیآید. باوجودآنکه آقای فاضلی در کتابش جامعهشناسان و انسانشناسان را فرا میخواند، هر دانشجویی که در پی زایش هویتی دانشگاهیاش است در زمرۀ مخاطبان ایشان قرار میگیرد.
او فارغ از اشاره و تأکید بر نکات مدنظرش، داستان حصول این نکات بر خودش را نیز میگوید. برای مثال به بدیهیبودن مقایسه در امر تحقیق بر همگان اشاره میکند و سپس ماجرای تجربهاش را بازگو میکند که چطور مقایسه در ذهنش اهمیتی شگرف یافته است. این روال نگارشی و سخنگفتن با مخاطب به درک بهتر و ماندگاری بیشتر نکات در ذهن میانجامد. علاوهبر توجه عمیقی که بر تجربههایش مبذول داشته است، در هر دوره و در هر جایگاه تجربیاش برنامۀ پژوهشی آفریده است که با انجام مطالعات گسترده و مشتاقانه در آن زمینه آن را پی گرفته و به سرانجام رسانده است. نگارنده در هر مقطع و جایگاهی دغدغههایش را کاویده و تحلیل کرده و با نشر آنها، افکار و تجربههایش را در اختیار عموم قرار داده است. زمانی که در جایگاه سیاسی قرار داشته، حاصل تجربههایش را بهصورت یک تألیف و سه ترجمه منتشر کرده است. در جایگاه دانشگاهی و در منصب استادی در دو کتاب، در هنگام فعالیت مطبوعاتی در کتاب فرهنگ و شهر و نهایتاً در دورۀ دکتری و ثبات در جایگاه استاد دانشگاه نیز به همین ترتیب با الهام از تجربهها و دغدغههایش تولیدات فکری و پژوهشی خود را مستند کرده است. برای مثال کتاب کافه و شهر محصول نارضایتی وی از نپرداختن مردمشناسی ایرانی به شهر مدرن بوده است.
نعمتالله فاضلی. خودمردمنگاری هویت دانشگاهی؛ چگونه هویت انسان ایرانی به عنوان پژوهشگر یا انسان دانشگاهی شکل میگیرد؟ انتشارات تیسا، چاپ اول: زمستان ۱۳۹۶.
پینوشت:
[1] http://www.farhangshenasi.ir/persian/node/1139
[۲] روشهای پژوهش تصویری در علوم اجتماعی بینشهای آگاهیبخش، (۱۳۹۴)، استفان اسپنسر، ترجمۀ نعمتالله فاضلی، مرتضی قلیچ.
فرهنگجهانی؛ رسانه، هنر، سیاستگذاری و جهانیشدن، (۱۳۸۸)، ویراستاران دایانا کرین،نوبوکو ناواشیما،کنجی کاوازاکی، ترجمۀ نعمتالله فاضلی، مرتضی قلیچ.
سیاست فرهنگی، (۱۳۸۹) توبی میلر، جورج یودیس، ترجمۀ نعمتالله فاضلی، مرتضی قلیچ.