×

جستجو

وقتی می‌گوییم «هنر اسلامی» از چه صحبت می‌کنیم؟(۲) ترجمه تلخیص شده از مقاله آوینام شِیلم

آوینام شیلم استاد هنر اسلامی در دانشگاه مونیخ و از مورخانی است که با رویکرد پسااستعماری در این حوزه فعالیت می‌کند. سلسله یادداشت‌های حاضر دومین قسمت از خلاصه یکی از مقالات مشهور اوست:

نکته‌ای که به مدعای بن‌مایه مذهبی هنر اسلامی مربوط است، «معنویت‌مندی»[۱] هنر اسلامی است. طبقه‌بندی و گفتمان هنر اسلامی ذیل جوهر دوگانه‌ای که به قدسی و دنیوی تقسیم شده، در واقع الگویی غربی است که در رقابت و چشم و هم‌چشمی‌های میان طبقات روحانیت مسیحی و اشرافیت/سلطنت ریشه دارد. آیا این بدان معناست که همین الگو برای هنر جهان اسلام هم مناسب است؟ آیا نباید این الگو در هر محدوده جغرافیایی و گستره زمانی، پیش از اینکه دوگانه قدسی در برابر دنیوی برای تفسیر هنر اسلامی به‌کاررود، مورد آزمایش قرار گیرد؟

دوگانه قدسی و دنیوی تنها شکل تحمیلیِ راه یافته در نظام طبقه‌بندی تاریخ هنر اسلامی نیست. تقسیم هنرها بر اساس موضوع –که تا امروز نیز این هنرها را تحت عناوین موسوم به «فرعی» یا «تزیینی»[۲] طبقه‌بندی کرده است- باور تاریخ هنرانه‌ای است که عمیقا در ذهنیت باستان ریشه دارد. آیا باید این تقسیم را در هنر اسلامی حفظ کنیم؟ این یک سوال ضروری است، خاصه آنکه هنر اشیا[۳] نقش اساسی در هنر اسلامی بازی می‌کند؛ مشابه نقشی که هنر یادمانی در غرب ایفا می‌کند. علاوه براین، تقسیم‌بندی غربی هنرهای بصری در قالب دسته‌های معماری، مجسمه‌سازی و نقاشی از نظام‌مندی هگلی هنرهای بصری پیروی می‌کند. آیا باید مورخان هنر اسلامی این طبقه‌بندی را نیز بپذیرند؟ آیا جهان بصری اسلام نمی‌تواند نظام طبقه‌بندی دیگری برای هنرهای متنوعش ارائه دهد؟ خوشنویسی البته به‌عنوان موردی خاص به ذهن می‌آید، اما «شیءنگاری»[۴] یا شاید «شیءشناسی»[۵] یا حتی «صنایع دستی»[۶] ممکن است موارد دیگر باشد. بنابراین حوزه‌ای که اکنون در تاریخ هنر اروپا و شمال آمریکا با برچسب «هنرهای فرعی» در سیاق هنرهای اسلامی مشخص شده، و خود این تمایزِ کم‌فایده، قطعا نادرست است. منابع ادبی قرون میانه در جهان اسلام به وضوح شان بلندی را که مصنوعات هنری[۷] داشتند، نشان می‌دهد. یکی از بهترین نمونه‌ها در این زمینه کتاب الهدایا و التحف، رساله‌ای اواخر قرن یازدهمی (میلادی) منسوب به قاضی رشیدبن‌زبیر، است. این کتاب منبعی شگفت‌انگیز از اطلاعاتِ روایی پیرامون اشیا مشهورِ دوران اسلامی تا زمان فاطمیان است. در این متن اشیا از سوی نویسنده به‌مثابه موجودات زنده‌ای تلقی می‌شوند که هر یک زندگی‌نامه‌هایی دارند که می‌تواند چون تاریخ شخصی‌شان روایت شود. این رویکرد نگرشی کاملا متفاوت به معنای اجتماعی و عملکرد اشیا را در جهان اسلام، در مقایسه با منابع قرون میانه‌ای که از اشیا در غرب لاتین سخن می‌گوید، مطرح می‌کند. حتی ممکن است بتوان گفت تاریخ جوامع اسلامی از خلال مصنوعات هنری روایت می‌شود. ممکن است حساسیت و قابلیتی که مسلمانان قرون میانه را در فردانگاریِ اشیاء توانا ساخته، ریشه در ادبیات توصیفی، به‌ویژه متون توصیفی دوره عباسی در قرن نهم میلادی، داشته باشد. هرچند نگاه به دیگر منابع اسلامی قرون میانه، هرکس را به واسطه گستره جالب اشیا و شعور بالای زیباشناسی ناظر قرون‌میانه‌ای شگفت‌زده می‌کند: فقط به عنوان مثال، از کتاب خسیسان (البخلا) [۸] نوشته جاحlظ نام می‌برم که نمونه‌های فراوانی از این پدیده را عرضه می‌کند. این نسخه خطی با بررسی موشکافانه اشیای متنوع اسلامی، و پرداختن به آنچه اشیاء به ناظر می‌گویند، به‌ویژه استعارات مورد استفاده در شعر عربی که در آن مواد، رنگ‌ها و اشکالِ مصنوعات هنری به‌مثابه حاملان معنا فهمیده می‌شود، این نکته را گوشزد می‌کند که آنچه ما امروزه شمایل‌نگاری[۹] می‌نامیم، در قرون میانه اسلامی به معنای تصاویر محدود نبوده؛ بلکه جنبه‌های ملموس مصنوعات هنری از قبیل جسم مادی، رنگ و شکل را نیز در برمی‌گرفته است.

الگوها و موقعیت‌های فوق‌الذکر که بر نحوه عمل مورخان هنر اسلامی چیره شده، به‌روشنی نشان می‌دهد که تجدیدنظری اساسی به‌منظور جستجوی معیارهای مناسب جهت ارزیابی و طبقه‌بندی هنرهای جهان اسلام لازم است. گرابار، با جلب توجه مخاطبش در مقدمه بحثش پیرامون هنر اسلامی، این مساله غامض را با لحنی پوزش‌خواهانه مطرح می‌کند: «دیدگاه‌ها و ترجیحاتی که اینجا بیان شده، حاصل جستجوی ناظر غربی‌ای است که برای فهم هنری [دیگر] تلاش کرده است. اینها از تجربه یک مسلمان ناشی نشده است، و این مساله‌ای است که به‌راستی اغلب محققان این حوزه با آن مواجه‌اند...» اما، او همچنین می‌افزاید: «به‌احتمال فراوان، مثال‌های بسیار بیش از آنکه تا کنون شناخته شده، از قضاوتهای هنری و زیباشناسی درون سنت اسلامی، وجود دارد. قطعا یک مجموعه واژگانی کامل برای اشکال بصری هنوز شناخته نشده است...». گرابار به‌درستی مورخان هنر این حوزه را به ساختن واژگان و اصطلاحات جدید برای حوزه هنر اسلامی فرامی‌خواند. قطعا نیاز به تاسیس نظریه بصری‌ای که عمیقا درون چارچوب‌های فرهنگی-تخصصی وابسته به حوزه مطالعات اسلامی ریشه داشته، و نیز کاربرد هشیارانه هر مفهوم وارداتی، وجود دارد. [ادامه دارد]

 

1. Spiritualization
2. Minor or decorative
3. The art of the object
4. Objectography
5. Objetology
6. Artefacure
7. Artefact
8. Book of Misers
9. Iconography
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر