*در پانزده شهریور ۱۴۰۱ نوشتهٔ زیر را برای انتشار به گردانندگان محترم کانال آسمانه فرستادم. بنابر ملاحظاتی قرار شد اندکی برای انتشارش صبر کنیم که از قضای روزگار، رخدادهای متعاقبْ موجبِ توقف موقت فعالیتهای کانال آسمانه شد. بعد از گذشت بیش از یک سال دستاندرکاران محترم کانال تصمیم گرفتند این متن را برای انتشار در آسمانه آماده کنند. امیدوارم که خواندنش بتواند نکاتی را دربارهٔ معضلات رویکرد «خاستگاهجو» و اهمیت جسارت مترجمان در جعل معادلهای بیسابقه روشن کند.
در و دیوار و بوم و آستانه
نگاریده به نقش چینیانه
-ویس و رامین، فخرالدین اسعد گرگانی
چین سرزمینی است در شرق ایران و آنچه را منسوب به این سرزمین است، «چینی» مینامند؛ مانندِ آدمهای چینی، زبان چینی، ظروف چینی و خودروهای چینی. بیاییم فرض کنیم مورخی بخواهد تاریخ این سرزمین را بنویسد. اگر او عنوان کتابش را «تاریخ چین» بگذارد، کسی بر او خرده نخواهد گرفت. حال، فرض کنیم مورخان اهل سرزمین چین (مورخان چینی)، تاریخ را بهشیوهای خاص مینویسند که با سایر سرزمینها بهکلی متفاوت است و نیز خیال کنیم مورخی بخواهد تاریخ سرزمینی را بهشیوهٔ مختص مورخان چینی بنویسد. برای مثال، بهجای اینکه تاریخ سرزمین چین را بنویسد، تاریخ ایران را بهشیوهٔ مورخان چینی بنویسد. در این صورت، او باید نام کتابش را چه بگذارد؟
اگر او نام کتابش را «تاریخ چینی ایران» بگذارد، دو معضل پیش خواهد آمد. نخست اینکه، عنوان کتابش ایهام خواهد داشت؛ چون شاید کسی گمان کند موضوع کتابش تاریخ «ظروف چینی» است. دوم اینکه، تاریخ او منسوب به سرزمین «چین» نیست، بلکه منسوب به مکتب مورخان چینی است؛ و کلمهٔ «چینی» بهتنهایی آن سبک و شیوهٔ منحصر به مورخان سرزمین چین را بیان نمیکند. ولی اگر مورخ فرضی ما نام کتابش را «تاریخ چینیانهٔ ایران» بگذارد چه؟ آیا معنی «تاریخ چینیانه» با «تاریخ چینی» یکسان است؟ آنچه از چینیانه میفهمم، همان است که فخرالدین اسعد گرگانی از چینیانه میفهمید: سرای شاهی در مرو را با نقشی بهطرزِ نقشهای خاص نگارگران چینی، تزئین کردهاند. «چینیانه» واژهٔ نامأنوس و غریبی است که کاربردی در زبان روزمره ندارد. با این حال، همچنان میتوانیم معنیاش را بهرغم گذشت حدود هزار سال از دورهٔ زندگی شاعر بفهمیم.
چند دههای است که مورخانی در رشتهٔ معماری ظهور کردهاند که، درست یا غلط، معتقدند میتوان تاریخ محیط مصنوع را از منظر خاص رشتهٔ معماری نوشت. آنان برای اینکه تمایز شیوهٔ تاریخنگاریشان را از تاریخِ معماری (History of Architecture)، یعنی تاریخی که موضوعش معماری است، نشان دهند، از عنوان «آرکیتکچرال هیستری» (Architectural History) استفاده میکنند. باید به این نکته توجه داشت که منظور آن مورخان، نه تاریخی است که صرفاً موضوعش «معماری» است و نه «تاریخ معمارانه» که منسوب به معماران است؛ کسانی که اغلب درکی از تاریخ ندارند.
حال برای فارسیزبانان این مسئله پیش میآید که چگونه تفاوت دو اصطلاح پیشگفته را در زبان فارسی نشان دهند؟ برای حل این مسئله، یکی از صاحبنظران ایرانی معادل «تاریخ معماریانه» را برای «آرکیتکچرال هیستری» پیش نهاده است؛ بهخصوص در جایی که منظور نویسنده، رویکردِ خاص آن مورخان معماری به تاریخنگاری معماری است. اما، از این معادل چند اشکال گرفتهاند.
یکی از نقدهای واردشده بر «معماریانه» این است که «انه» در «اصل» پسوندی قیدساز بوده است و با «کجفهمی» بدل به پسوندی صفتساز شده است. در نگاه اول، بهنظر میرسد که نکتهٔ این نقد، «قیدساز بودن پسوند “انه”» باشد. اما درواقع، نکتهٔ مهم آن در کلمهٔ «اصل» نهفته است. کسانی که با مباحث مربوط به تاریخنگاری و فلسفهٔ تاریخ آشنا هستند، میدانند که جستوجوی «اصلِ» چیزها در این حوزه پیشینهای طولانی دارد. به نظر میرسد منتقدی که اساس نقدش را بر اصل و ریشهٔ راستین کاربرد یک پسوند میگذارد، هنوز به پارادایمی سدهٔ نوزدهمی باور دارد که مطابق آن برای پیبردن به ماهیت هر چیز، باید به صورت اولیهٔ آن رجوع کرد. به بیان دیگر، گویی هر چیزی یک پروتوتایپ یا نمونهٔ نخستین دارد که میتواند گوهر راستین آن را به ما نشان میدهد. علت اینکه گفتوگو با چنین منتقدانی شاید هرگز به سرانجامی نرسد، این است که بحث با آنان نه در سطح جزئیات زبانشناختی، بلکه در سطح تفاوتهای بنیادین در پارادایمها است.
از قضا، این پارادایمِ ریشهجو و اصلجو، در تاریخنگاری معماری نیز مابهازایی دارد. برای مثال، برخی از مورخان سدهٔ نوزدهمی معماری برای کشف معنای راستین معماری، «کلبهٔ اولیهای» را متصور بودند. اما امروزه میدانیم که معماری یک خاستگاه مشخص و مشترک ندارد و حتی اگر خاستگاه مشترکی هم وجود داشت، لزوماً نمیتوانست معنای آنچه را که امروز معماری مینامیم، برای ما روشن کند. زیرا تاریخ هر چیز پر از تطور و گسست است. اگر منطق ریشهجو را تا انتهایش پیش ببریم، برای فهم گوهر راستین معماری، نه از خانههای اولیهٔ آریایینژادان، بلکه همچون نولد ایگنترِ[۱] انسانشناس، از لانهٔ «اورانگوتان» سر در خواهیم آورد (تصویر ۱).[۲]
تصویر ۱ اورانگوتان جوان در حال ساختن لانهاش بر درخت فوفل کاتچو
(Galdikas-Brindamour/ Brindamour, 1975 as cited in Egenter, 2006)
نیچه و بعد از او، فوکو، بهزیبایی، این پارادایم خاستگاهجو را بهسخره گرفتهاند:
دوست داریم فكر كنیم كه چیزھا در آغازشان كامل بودهاند؛ و از دستانِ خالق یا در روشنایى بیسایهٔ نخستینْ بامداد، درخشان بیرون آمدهاند. خاستگاه، همواره پیش از ھبوط، پیش از بدن، پیش از جھان و زمان است؛ خاستگاه در كنار خدایان است، و برای روایتِ آن همواره سرود پیدایش خدایان خوانده مىشود. اما آغازِ تاریخى فرودست است. نه در معناى فروتنانه یا محتاطانه، ھمچون قدمھاى كبوتر، بلكه درمعناى مضحك و مطایبهگون و مناسب برای شكستن تمام خودپسندیها :«با نشاندادن تولد الهى انسان، درصدد بودیم احساس فرمانروایى انسان را برانگیزیم؛ این راه اكنون منع شده است؛ چون در دروازهٔ آن میمون ایستاده است.»[۳]
اشکال دوم «معماریانه» این است که، همانند چینیانه، به گوش مخاطب آشنا نیست. در پاسخ به این اشکال میتوان گفت که مگر یکصد سال پیش واژگانی چون «هواپیما» یا «تراکنش» مأنوس بودهاند. چندی پیش، در مطالعاتم به اصطلاح ترنسنشنال (Transnational) برخوردم. با توجه به اینکه معنی ترنسنشنال، واژهٔ مأنوس و آشناترِ «فَراملی» نیست، آیا استفاده از «تَراملی» ایرادی دارد؟ بعید میدانم تراملی به گوش عموم آشنا باشد. با این حال، اگر به خود زبان مبدأ نیز بنگریم، متوجه خواهیم شد که واژهٔ «ترنسنشنال» تازه از دههٔ ۱۹۶۰ متداول شده است و از نظر قدمتِ کاربرد به پای واژهٔ آشنای «اینترنشنال» نمیرسد (تصویر ۲). بنابراین، طبیعی است که «تراملی» در قیاس با «بینالمللی» نامأنوس باشد.
تصویر ۲ مقایسهٔ میزان کاربرد دو واژهٔ ترنسنشنال و اینترنشنال در طول زمان (منبع: گوگل)
اشکال سوم «معماریانه» را دکتر قیومی عزیز در حاشیهای که بر نوشتهام گذاشتهاند، بهخوبی توضیح دادهاند:
اشکال زبانیای که «معماریانه» دارد از جهتی وارد است؛ زیرا معماری در یک حالت صفت است و نباید به صفتْ پسوندِ صفتساز افزود. پاسخ این اشکال این است که اولاً معماری در معنایی که امروزه به کار میبریم صفت نیست (در گذشته گاهی در مقام صفت ــ منسوب به «معمار» ــ بهکار میرفته و گاهی در مقام اسم). امروزه معماری را در بیشتر موارد در مقام اسم بهکار میبریم. در این صورت، میتوانیم آن را به منزلۀ کلی واحد (نه ترکیبی از «معمار» و «ی») تلقی کنیم و به آن پسوند «انه» بیفزاییم. راه دیگر این است که به جای پسوند «انه»، از پسوند «یک» استفاده کنیم (مثل تار+یک = تاریک یا نزد+یک = نزدیک). این کار را در ترجمههای کتابهای عکاسی کردهاند و مثلاً به جای عکاسانه گفتهاند عکاسیک. این هم البته پذیرفتنی است که به جای معماریانه بگوییم معماریک. البته حسن معماریانه یکی گویاتر بودنش است و دیگری شباهت کمترش به ترکیبهای انگلیسی.
شاید برای کسانی این پرسش پیش بیاید که چرا در برابر اینکه آرکیتکچرال هیستری را هم «تاریخ معماری» ترجمه کنیم، مقاومت میکنیم. مگر این معادل چه اشکالی دارد؟ اجتناب از جعل معادلی برای آرکیتکچرال هیستری، مانعی بر سر راه ترجمهٔ متنهای تخصصی ایجاد میکند. برای نمونه، به جملههای زیر دقت کنید:
However, relegating architectural history to simply another category of history like the history of plants, coins, food, automobiles, airplanes, etc. would be an oversimplification. From this standpoint, the distinction between ‘history of architecture’ and ‘architectural history’ is not a twisted way of saying the same thing but carries a more profound implication. [4]
اگر مترجمی بخواهد جملههای بالا را بهپیروی از کسانی که مخالف تفکیک «تاریخ معماری» از «تاریخ معماریانه» هستند، ترجمه کند، بهاحتمال، جملهٔ دوم چنین صورتی خواهد داشت:
از این منظر، با تمایزگذاری میان «تاریخ معماری» و «تاریخ معماری»، همان حرف را بهشیوهای پیچیده بازگو نکردهایم، بلکه این تمایز حامل دلالتهای عمیقتری است.
در ترجمهٔ بالا، مترجم فرضی ما با پرهیز از کاربرد «تاریخ معماریانه» یا «تاریخ معماریک»، در حقیقت، منظور نویسنده را وارونه ترجمه کرده است. چون «تاریخ معماری» نمیتواند بازگویی پیچیدهٔ «تاریخ معماری» باشد. از آنجا که در ترجمهٔ فارسی تمایزی بین «هیستری آو آرکیتکچر» و «آرکیتکچرال هیستری» ایجاد نشده است، جملهٔ بالا مهمل به نظر میرسد. البته پرهیز مترجم خیالی ما از کاربرد معادلی اختصاصی برای «آرکیتکچرال هیستری» شاید فقط اشتباهی در ترجمه نباشد، بلکه مخالفتی باشد با اینکه «هیستری آو آرکیتکچر» از «آرکیتکچرال هیستری» متمایز است. اگر این فرض صحیح باشد، به نظر میرسد مترجم ما پا را از مقام مترجمی فراتر گذاشته و در زمینهای تخصصی صاحبنظر شده است که شاید اصلاً صلاحیتش را نداشته باشد.
زبان همانند جامعه همواره در حال تغییر است و ما مجبوریم برای پدیدههای نوظهور واژگانی نو بسازیم. اگر از این تلاش دست بکشیم، به نویسهگردانی دائمی واژگان نو روی خواهیم آورد. در نهایت، روزی خواهد رسید که بیشتر از اینکه با واژگان فارسی جمله بسازیم، با واژگان انگلیسی یا شاید هم چینی مشغول جملهسازی خواهیم بود.
پینوشت
- از آقای دکتر قیومی عزیز بسیار ممنونم که یادداشت بنده را خواندند و بر آن حاشیه نوشتند. ایشان توصیه کردند که مخاطبان برای آشنایی با «تسامح گستردهٔ زبان فارسی در استفاده از پسوندها، از جمله “انه”» کتاب زیر را ببینند:
علی رواقی. فرهنگ پسوند در زبان فارسی. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۱.
- بدیهی است هر مترجمی مسئول ترجمهٔ خودش است. قرار گرفتن نام و نامخانوادگی مترجم در پای ترجمههای کانال و سایت آسمانه، برای این است که مخاطبان بدانند چه متنی را چه کسی ترجمه کرده است. رفتار پسندیده این است که اگر شخصی بر ترجمهای نقدی دارد، ابتدا نام مترجم را ببیند و او را به چوب ترجمهٔ فرد دیگری نزند. افزون بر این، اگر مترجمی، برای گزینش معادلی، به داریوش آشوری یا میرشمسالدین ادیب سلطانی اقتدا کند، این کار او لزوماً کلیت ترجمهاش را بیاعتبار نمیکند. مترجمان متبحر در رشتهٔ معماری انگشتشمارند و خبری هم از نقد ترجمه در این عرصه به گوش نمیرسد. کاش منتقد به خود زحمت دهد و ترجمههای معماری را با متون اصلی مقابله کند و نقدی بر آن بنویسد، تا من و سایر علاقهمندان به ترجمهٔ متون معماری، در کنار ادبآموزی، از ایشان ترجمه هم یاد بگیریم.
[1] Nold Egenter
[2] Egenter, N. (2006). Anthropology of habitat and architecture. Context: Built, Living and Natural, 3(1), 16–31.
[۳] فوکو، م. (۱۳۸۱). نیچه، تبارشناسی، تاریخ. در ل. کهون (ویراستار.)، و ن. سرخوش و ا. جهاندیده (مترجمان.)، متنهایی برگزیده از مدرنیسم تا پستمدرنیسم (صص. ۳۷۳ -۳۹۵). نشر نی.
[4] Güven, S. (2006). Frontiers of fear: Architectural history, the anchor and the sail. In Rethinking Architectural Historiography (pp. 94-102). Routledge.