در دهههای اخیر از پیوند و نزدیکی معماری با حوزههای دیگر اندیشۀ بشری، چون فلسفه، علوم اجتماعی، روان شناسی و زبان شناسی مسیرهای جدیدی برای اندیشه معماری گشوده شده است. در این میان به علت چرخش زبانیای که در فلسفه رخ داده است و همچنین به دلیل نقش محوری فلسفه بر سایر علوم، تعمق در زبان، چیستی و سازوکارهای آن، در میان اندیشمندان حوزههای مختلف علوم رونق پیدا کرده است. فیلسوفان به چیستی زبان اندیشیدهاند. زبانشناسان به قواعد نحوی و گرامی و سازوکارهای زبان و معماران به چگونگی تناظر یا خویشاوندی زبان و معماری.
فورتی در کتاب معروف خود، واژگان و بناها [۱] میگوید طی سی سال اخیر داغ ترین مباحث نظری معماری، مربوط به نسبت میان معماری و زبان بوده است. لذا این نسبت و آوردههای آن، محتاج تأملی جدیتر است. به نظر می رسد، نسبت میان زبان و معماری در مراتب مختلفی برقرار شده است، لذا تئوری های متنوعی از تناظر معماری و زبان، نزد معماران پدید آمده است.
دربارۀ زبان دو گروه و یا به تعبیری در دو سطح سخن گفته شده است: زبان شناسی و فلسفه زبان. زبان شناسان و فیلسوفان زبان تلقیهای متفاوتی نسبت به مقولۀ زبان دارند و نظریات هر دو گروه نیز در حوزه معماری انعکاسهایی داشته است.
سوسور و پیرس، دو زبان شناس تقریباٌ هم عصر، نظریه ساختاری و نشانه ای زبان را پایه گذاری کرده اند که دامنه تأثیر آن به تدریج بسیار وسعت یافت. همچنین افرادی چون موریس، اکو و دیگران تلقی های متفاوتی از زبان ارائه دادند. اندیشمندان دیگری چون نوام چامسکی نیز در باب زبان، نحو و قوانین زایشی نحوی در زبان اندیشیدند و پایه گذار نظریه هایی نوینی بودند.
همچنین، افرادی چون وینکنشتاین در فلسفه تحلیلی و هایدگر [۲] در پدیدارشناسی و گادامر در سنت هرمنوتیک فلسفی تأملاتی در باب زبان داشته اند. آراء افرادی چون گادامر درباره زبان با آراء فلاسفه تحلیلی که رویکردشان به زبان تنها معطوف به جنبههای ظاهری و گزاره ای زبان است در تضاد است.
نظریه پردازان معماری نیز، با اتخاذ تلقیهای متفاوتی نسبت به زبان دست به آفرینش نظریات متفاوتی در حوزه معماری زده اند. در این میان برخی به ساختارهای زبان و معماری توجه کرده اند برخی به نشانه های زبانی و معماری. برخی نحو و گرامر فضا را تحلیل کردهاند و برخی زبان را به مثابه اندیشه و مبنایی برای اندیشه معماری گرفتهاند.
برای مثال پروفسور براد بنت به بررسی اندیشههای زبانشناسان و فیلسوفان معروفی چون سوسور، پیرس، دریدا و چامسکی میپردازد و بر این باور است که علم زبان شناسی در تفسیر و فهم از معماری کمک بسیاری میکند. براد بنت بر این باور است که اگر بخوبی بتوانیم نشان دهیم که کلمات چگونه حامل معانی هستند و چه روابط دستوری میان آن ها برقرار می شود که مفاهمه را میسر می سازد، قواعد بدست آمده را می توانیم در عرصههای دیگری که در آنها معانی گوناگون حمل میشوند، تعمیم داده یا لا اقل به زبان آن عرصه درآورده و سپس تعمیم دهیم.
همچنین، کریستوفر الکساندر مفهوم ساختار و سیستم زبانی را در معماری بسط داده است. بیل هیلیر، نیز از مفهوم نحو در زبان برای تبیین نظریه معماری خود استفاده کرده است. وی ایدۀ خود را جهت فهم و قرائت معماری بر پایۀ مفهوم نحو فضا تبیین کرده است.
افراد دیگری چون اسنادگراس و آلبرتو پرزگومز نیز نسبت میان معماری و زبان را به نحوی خاص تبیین کردهاند.
لازم به ذکر است که تنوع تناظرهای معماری و زبان هم به دلیل تفاوت تلقی ها از خود مفهوم زبان است، هم به علت نوع انتقال این مفاهیم به حوزه معماری است . پس هم در محتوا و هم در روش استفاده از این مباحث اختلاف قابل مشاهده ای میان اندیشمندان حوزه معماری وجود دارد. اما هر یک از نسبتهای مختلفی که در دهههای اخیر میان زبان و معماری برقرار شده است، چه دست آوردهایی برای معماری داشته است؟ و آیا می توان از اصیل ترین نسبت میان معماری و زبان پرسید؟