×

جستجو

«استایل» (باب اول)| مایر شاپیرو [۱]

در نوشته‌های پیشین، مقاله‌ای از جیمز اکرمن[۲] ترجمه شد که دربارۀ مقاله‌ای مهم از شاپیرو[۳] است. قصد این نوشته و نوشته‌های بعدی، ترجمۀ همان مقالۀ شاپیرو است. شاپیرو مقاله‌اش را در هشت باب نوشته است و این باب‌ها را با عددهای رومی از یک تا هشت شماره گذاشته است. به جز این شماره‌ها این باب‌ها عنوان‌های مستقلی ندارند. خواندن مقالۀ اکرمن پیش از خواندن این متن مفید است.

باب اول
مقصود از سبک، صورت ثابت ـ‌و گاه عناصر و کیفیات و بیان ثابت‌ـ در هنر افراد و گروه‌هاست. این اصطلاح [سبک] را همچنین دربارۀ کل فعالیت افراد و جوامع وقتی از «سبک زندگی» و «سبک تمدن» می‌گویند، به کار می‌برند.

 نزد باستان‌شناسان، سبک در نقش‌مایه‌ها[۴] و الگوها و یا کیفیات ادراکی مستقیم اثر هنری بروز می‌یابد که به کار انتساب مکانی و تاریخ‌گذاری اثر هنری و روشن کردن ارتباط‌های میان دسته‌های آثار هنری یا میان فرهنگ‌ها می‌آید. در این حوزه سبک خصلتِ نشانه‌ای دارد. هم‌ردیف ویژگی‌های غیرزیبایی‌شناختی آثار قرار می‌گیرد. مطالعۀ سبک بیشتر ابزاری تشخیصی برای خودش است، که جزء مهمی از فرهنگ‌هاست. [به همین علت] اصطلاحات باشتان‌شناسان در زیبایی‌شناسی و قیافه‌شناسی[۵] سبک‌ها نسبتاً کم‌تعداد است.

 نزد مورخان هنر، سبک موضوعی اصلی برای مطالعه است. ایشان ارتباط‌های درونی سبک، دورۀ حیاتش، و مسائل مربوط به تشکیل و تحولش را بررسی می‌کند. سبک معیاری است که برای یافتن منشأ زمانی و مکانی آثار و دنبال کردن ارتباط‌‌های میان مکاتب هنری استفاده می‌کنند. اما ایشان نیز سبک را بیش از هرچیزی، نظامی می‌دانند از صورت‌های واجد کیفیت و بیان معنی‌دار که شخصیت هنرمند و نظرگاه کلی مجموعه‌ای از هنرمندان را آشکار می‌کند. همچنین محملی برای بیان در میان گروه‌هاست، که ارزش‌های ویژۀ مذهبی و اجتماعی و اخلاقی را با [قابلیت] یادآورندگی احساسی صورت‌ها ارتباط می‌دهد و تثبیت می‌کند. همچنین، زمینه‌ای مشترک است که بر بستر آن می‌شود ابداع‌ها و تفرد آثار خاص را سنجید. مورخان هنر تلاش می‌کنند با در نظر گرفتن توالی آثار در زمان و فضا، و تناظر تغییرات سبک با وقایع تاریخی و تغییرات دیگر حوزه‌های فرهنگ، و با کمک نظریۀ اجتماعی و روانشناسی همگانی، تغییر سبک و ویژگی‌ها[ی هنری] را توجیه کنند. مطالعۀ تاریخی سبک افراد و گروه‌ها، همچنین، فرآیندها و مراحل معمول تکوین صورت‌ها را آشکار می‌کند.

 سبک نزد مورخ فرهنگ[۶] و فیلسوف تاریخ، تجلی کلیت فرهنگ و نشانۀ آشکار وحدت آن است. سبک از «صورت درونی»[۷] احساس و اندیشۀ جمعی حکایت می‌کند. سبک فرد یا هنریْ واحد مهم نیست، بلکه صورت‌ها و کیفیت‌هایی مهم است که در میان همۀ هنرهای آن فرهنگ در دورۀ نسبتاً بلندی مشترک بوده باشد. به این معنی از انسان رنسانسی و قرون‌وسطایی و کلاسیک سخن می‌گویند، که با توجه به خصوصیت‌های مشترکی است که در سبک‌های هنر این دوره‌ها و شواهد آن در نوشته‌های مذهبی و فلسفی‌شان باشد.

 منتقدان و هنرمندان، سبک را اصطلاحی برای ارزش می‌دانند؛ سبک در این معنی کیفیت است، و منتقد می‌تواند دربارۀ نقاش خاصی بگوید که او صاحب «سبک» است یا نویسنده‌ای سبک‌آور[۸] است. اگر چه به نظر می‌رسد «سبک» که در این معنی هنجاری معمولاً هم به هنرمندان منفرد نسبت داده می‌شود، خارج از حوزۀ مطالعات تاریخی و قومی هنر باشد، اغلب در این حوزه‌ها اتفاق می‌افتد، و باید به صورت جدی مطالعه شود. سنجۀ مهارت[۹] است و در نتیجه مربوط به فهم هنر و فرهنگ به مثابۀ کل. حتی سبک دوره، که به نظر بیشتر مورخان هنرْ ذوقی جمعی است که هم در کارهای قوی و هم ضعیف حاضر است، ممکن است از نظر منتقدان دستاوردی بزرگ رو به جلو باشد. پس به نظر وینکلمان [۱۰]، و گوته [۱۱]، سبک کلاسیک یونان، عرف رسم سادۀ صوری [۱۲] نبود، بلکه درکی عالی با کیفیت‌های ارزشمند بود که در هیچ دورۀ دیگری ممکن نبود حتی در کپی‌های رومی از آثار مفقود یونانی. سبک برخی دوره‌ها با فراگیری عمیق، ویژگی‌های کامل، و تناسب‌شان و با محتوایشان ما را شگفت زده می‌کنند. [بر مبنای چنین دیدگاهی] خلق جمعی چنین سبک‌هایی، مثل ایجاد آگاهانۀ هنجارهای زبانی، دستاوردی حقیقی است. همچنین حضور همان سبک، در هنرهای مختلف، نشانۀ انسجام فرهنگ و اوج لحظۀ خلاقه است. هنرهایی را که تمایز یا اصالت [۱۳] سبکی خاصی ندارند، اغلب بی‌سبک [۱۴] می‌خوانند و به ضعف آن فرهنگ حکم می‌دهند. فیلسوفان فرهنگ و تاریخ و برخی مورخان هنر هم نگاه مشابهی دارند.

 در همۀ این رویکردها فرض‌هایی هست مبنی بر این که هر سبکی مخصوص یک دورۀ فرهنگی خاص است و اینکه، در هر فرهنگ یا عصری از فرهنگ، سبکی منفرد یا مجموعۀ محدودی از سبک‌ها وجود دارد. آثار به سبک زمانی خاص را نمی‌شد در زمانی دیگر آفرید. این مفروض‌ها را واقعیتی تصدیق می‌کند. ارتباط میان هر سبک با دوره‌ای خاص را که از تعدادی نمونۀ انگشت شمار نتیجه گرفته شده، آثاری که بعدا کشف می‌شوند، تأیید می‌کند. هرگاه ممکن باشد که موقعیت [زمانی و مکانی منشأ] اثری را با شواهد غیرسبکی معلوم کرد، این شواهد به همان زمان و مکانی اشاره می‌کند که از روی ویژگی‌های صوری یا منطقۀ فرهنگیِ مرتبط می‌شود فهمید. حضور نامنتظَر سبکی، خارج از مکان خودش را با مهاجرت و تجارت توجیه می‌کنند. بنابراین سبک با اطمینان، سرنخ مطمئن به مکان و زمان منشأ اثر هنری است. دانشمندان با این فرض‌ها، تصویری نظام‌مند، البته تکمیل‌نشده، از توزیع زمانی و مکانی سبک‌ها در سراسر زمین ساخته‌اند. اگر آثار هنری در دسته‌ای مرتبط با زمان و مکان اصلی‌شان قرار گیرند، سبک‌های‌شان ارتباط‌های مهمی را نشان خواهد داد. این ارتباطهای میان سبک آثار هنری را می‌شود با ارتباط‌های خود آثار هنری همنوا کرد، تا بقیۀ خصوصیات نقاط فرهنگی را در زمان و مکان نشاند.

1. Schapiro, Meyer. "Style." In Anthropology, Today: An Encyclopedic Inventory, edited by Alfred L. Kroeber, 287–312. Chicago: Univ. of Chicago Press, 1957.
2. Ackerman, James S. "On Rereading ’Style’" in Social Research 45, no. 1 (1978): 153–63
3. Meyer Schapiro
4. Motive
5. Physiognomic
6. synthesizing historian of culture
7. inner form
8. stylist
9. accomplishment
10. Winckelmann
11. Goethe
12. simply a convention of form
13. nobility
14. style-less
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر