×

جستجو

انسان شاعرانه سکنی گزیده است

باستان‌شناسان نوسنگی با پرسش‌های بزرگی دربارۀ آغاز سکنی گزیدن آدمی مواجهند، دوره‌ای که محمل بنیادی‌ترین تغییرات زندگی انسان بود؛ اهلی کردن حیوان و گیاه، پیدایش نخستین سکونتگاه‌ها و ساختن سفال. از جمله این پرسش‌هاست اینکه چه رویدادی آدمی را به اهلی کردن گیاه واداشت. چرا بعضی اقوام دانه را اهلی کردند و برخی دیگر کشاورزی را از دیگران آموختند و نظایر این. شگفت‌انگیزترین این پرسش‌ها این است که چرا برخی اقوام شکارگر گردآورنده با آنکه قدمی بیشتر تا کشاورزی فاصله نداشتند اما هیچگاه آن یک قدم را برنداشتند؛ برای مثال «بومیان استرالیا که هرگز به مرحلۀ پرورش سیب‌زمینی شیرین و کاشت دانه‌ها نرسیدند، با سوزاندن محوطۀ کشاورزی اسباب رشد دانه‌های گیاهان خوردنی را فراهم می‌کردند که پس از خاموش شدنِ آتش می‌رویید. هنگام جمع‌آوری سیب‌زمینی‌های شیرین وحشی، تقریبا اکثر دکمه‌های [تجه‌های] [۱] خوردنی را می‌چیدند اما ریشه‌ها و قسمت‌های بالایی دکمه‌ها را در زمین نگاه می‌داشتند تا از نو بروید. تلاش آنها برای کندن زمین به منظور بیرون آوردن دکمه‌ها، زمین را شل می‌کرد و خاک را در معرض هوا قرار می‌داد و موجب رشد دکمه‌ها می‌شد. تمامی کاری که باید انجام می‌دادند تا آنها را کشاورز بدانیم این بود که ریشه‌ها و باقیماندۀ دکمه‌ها را به خانه ببرند و در زمین خود بکارند». [۲] مشابه همین پرسش دربارۀ سفال هم مطرح است. بسیاری از مراحل سفالگری سده‌ها پیش از آنکه در کنار هم جمع شوند، کامل شده بودند. «طی مدت ۱۵۰۰ سال از شروع دورۀ نوسنگی در جنوب غرب آسیا مردم می‌دانستند که حرارت دادن گل رس آن را به ماده‌ای بادوام تبدیل می‌کند. آنها می‌دانستند کجا می‌توانند گل رسی پیدا کنند که انعطاف‌پذیر باشد. می‌دانستند چگونه کوره‌هایی بسازند که بتوانند حرارت زیادی تولید کنند و این حرارت را برای چندین ساعت یا چندین روز نگه دارند». [۳] لیکن تا این زمان هیچ شاهدی مبنی بر اینکه همۀ این فنون را برای ساخت ظروف سفالی کنار هم قرار داده باشند، وجود ندارد. پس در نهایت چه چیزی سبب شد تا آخرین گام را برای تهیۀ این ظروف بردارند.

یک احتمال باستان‌شناسانه می‌گوید: «اختراع سفال متأثر از اختراع نان بود. بسیاری جهات ساخت سفال و نان مشابه است. در هر دو مورد مواد خام جمع‌آوری می‌شود، الک می‌شود، آسیاب می‌شود، با آب مخلوط و ورز داده می‌شود، استراحت داده می‌شود تا آماده شود، شکل داده می‌شود و سپس پخته می‌شود. استعمال گرمای تدبیر شده خمیر نان را کاملا تغییر داده و آن را از مادۀ غیر قابل خوردن به خوردنی تبدیل نمود. شاید افرادی از یک روستا هم آشپز بودند و هم سفالگر». [۴]

در این قول باستان‌شناسانه که شیوۀ پخت نان به پخت سفال تأسی کرده یا بالعکس می‌توان تشکیک کرد. اما نکتۀ ظریفی در این فرضیه وجود دارد و آن اینکه نیروی وحدت‌بخشِ تخیل در این بزنگاه و موقعیت‌های مشابه به یاری آدمی آمده و آنچه بیرون از دایرۀ فهم بوده را از طریق امری آشنا، به ذهن او فراخوانده است و اینگونه به میدان امکانات سکنی‌گزیننده وسعت بخشیده است. در اینجا امری شاعرانه به وقوع پیوسته است؛ ذهن استعاره‌ساز موفق شده در پس تفاوتهای ظاهری، شباهت‌هایی بس ژرف تشخیص دهد و با برقراری نسبتی میان دو چیز این هر دو را کمال بخشد. توانایی برقرار کردن چنین پیوندی که آبستن امری نو و مهم باشد، ساده نیست. احتمالا فقدان همین قوه، برخی اقوام را با وجود نزدیک شدن به آستانه‌های کشاورزی، پخت نان یا تهیۀ سفال به این نتایج نرسانده است.

 

 

۱. بخشی از ریشۀ سطحیِ خوراکی در گیاهانی مثل سیب‌زمینی یا تربچه.
۲. جرد دایموند. اسلحه، میکروب و فولاد سرنوشت جوامع انسانی. ترجمۀ حسن مرتضوی. ص۱۴۹.
۳. سوزان فاستر مک‌کارتر، نوسنگی، ترجمۀ حجت دارابی و جواد حسین‌زاده، ص۱۴۲- ۱۴۳.
۴. همانجا.
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر