مقوله نسبت علم و معماری در جهان قدیم، اعم از شرق و غرب، از مقولات شایسته پژوهش است که کمتر به آن پرداخته شده؛ در این سلسله یادداشتها که ترجمه آزاد و تلخیصیافته بخشهایی از فصول دوم تا چهارم کتاب استفان پارسل، چهار مفهوم تاریخی معماری، است؛ به نسبت علم و معماری و جایگاه معماری در طبقهبندیهای دانش در جهان غرب پرداخته میشود.
پس از اریژن، که در یادداشت پیش به او پرداختیم، هیو سنت ویکتور [۱] (حدود ۱۱۴۱-۱۰۹۶) را باید یکی از چهرههای مهم فلسفه و تاریخ علم در قرون میانه دانست. او در ساکسونی متولد شد و برای کشیش شدن آموزش دید. آشوب در ایالت زادگاهش هیو را به جستجوی موقعیتی در دیر سنت ویکتور به سال ۱۱۱۵، زمانی که جمعیت پاریس بیش از ۳۰۰۰ نفر نبود، کشاند. این دیر، که در لفت بنک واقع بود، در سال ۱۱۰۸ افتتاح شده بود و در آن زمان به جهت آموزشی شهرتی به هم زده بود؛ بعدها نیز به دانشگاه پاریس الحاق شد. هیو مابقی عمرش را در آن، نه به عنوان یک تارک دنیا بلکه به عنوان مدیر ارشد که مسئولیت شهریه راهبان و خدمات اجتماعی را به عهده داشت، گذراند. نهایتا نیز او رییس مدرسه شد.
اثر معروف هیو دیداسکالیکُن [۲] است که آن را در اواخر سالهای ۱۱۲۰، زمانیکه نخستین دانشگاههای اروپایی در حال شکلگیری بودند، نوشت. او هنوز از بسیاری نوشتههای ارسطو و عالمان عرب مسلمان که در خلال قرن دوازدهم به اروپا میآمد، آگاه نبود. زمینهاش رُهبانی و مرجع اصلیاش آگوستین بود.
عنوان کتابش، دیداسکالیکن، از واژه یونانی دیداسکالیکوس به معنای \"مناسبِ آموزش\" مشتق شده بود. این کتاب چون راهنمایی جامع، نقشهای شناختشناسانه با جزییات و دستورهای بسیار، برای خوانندگان منظور میشد و مردم را درباره آنچه باید بخوانند و ترتیب و شیوه خواندن آموزش میداد. سه فصل اول کتاب درباره انواع صناعات و چگونگی ارتباطشان با یکدیگر بحث میکرد. قسمت دوم بحث موسعی درباب علوم کاربردی، با قراردادن هفت موضوع در محتواهایی که ارریژن ایجاد کرده اما پر نکرده بود، را شامل میشد. سه بخش دیگر درباره کتاب مقدس و شیوه خوانش آن بحث میکرد.
همچون تفسیر اریژن بر مارتیانوس، دیداسکالیکونِ هیو نیز در راستای منافعِ مسیحیت نوشته شد. هدفش هم فلسفی و هم کلامی بود. هیو خواندن را چون راهی روشمند برای کمک به بازیابی دانش آغازینی میدانست که انسان بهواسطه هبوط از دست داده بود. او اعتقاد داشت اثر پنهان این دانش در ذهن باقی است؛ و انتظار داشت در مواجهه دوباره با آن به یاد آورده شود. هرچند این دانش ممکن بود از بیرون و به واسطه خواندن تحریک شود، اما نور حاصل از آن ضرورتا درونی بود.
در زمان هیو خواندن فعالیتی جسمانی بود. واژگان از روی کاغذ باصدای بلند یا زیر لب به طریقی موزون خوانده میشد و ضمیر خواننده و فضای اتاق را، به همراه شنوندگانی که حاضر بودند، تسخیر میکرد. کلمات نه تنها به واسطه معانیشان، بلکه به خاطر آوا و آهنگشان، نوشته میشدند. برخلاف متون امروزی که افراد آنها را در سکوت میخوانند، به امید آنکه از میان واژهها ایده یا نویسندهای را که پشت صفحات است، فراچنگ آورند؛ از خوانش قرون میانه تا موسیقی آن تنها گامی کوتاه راه بود. هجاخوانی (ساده خوانی) [۳] به شدت بر آوا و آهنگ واژگان غلبه داشت. در سادهترین شکلِ هجاخوانی، یادداشتی جداگانه برای هر هجا (قسمت) [۴] از متن تعیین میشد. واژگان تکوین موسیقی را هدایت میکرد؛ متقابلا موسیقی واژگان را تحکیم میکرد و آنها را یادماندنی میساخت.
چارچوب مرجع اولیه هیو کتاب مقدس بود. او معتقد بود انسانها روزگاری در باغ عدن (توصیف شده در سفرِ پیدایشِ تورات) بودند، جاییکه آنها میتوانستند خداوند را مستقیما شهود کنند. بهواسطه هبوط، خداوند انسان را به جهان زمانِ خطی و میرا راند؛ جهانی که با آخرالزمان (توصیف شده در سفر قیامت)، که هر انسان در محضر الهی قضاوت خواهد شد، به پایان خواهد رسید. از آنجا که این جهان گذرا مخلوق خداوند است، ارزشی ذاتی دارد؛ اما در قیاس با باغ عدن ارزش آن ناچیز است. از منظر هیو خداوند برای تمام مخلوقات ابزاری برای بقا آفرید؛ جز انسان، که عریان و بیپناه آفریده شد، و بنابراین باید از نبوغش استفاده میکرد. به تبع آگوستین، هیو نیز اعتقاد داشت که بشر اکنون در دوره ششم و پایانی جهان دنیوی است؛ بنابراین آخرالزمان پرهیبت در شرف وقوع است و انسانها میبایست از طریق خواندن متون مقدس و تامل در آثار صنع الهی برای رستگاری فردی در روز داوری مهیا شوند.
هیو هشدار میداد که برخورد سطحی با کتاب مقدس به شکست خواهد انجامید، زیرا خواننده را برای فهم آنچه میخواند مهیا نمیکند. در عوض او فرایندی روشمند را توصیه میکرد که بهواسطه آن هرکس ابتدا باید تواناییاش را در صناعات گوناگون توسعه دهد. «توانایی در صناعات هفتگانه نهفته است ... که بنیاد تمام آموزههای یافته شده است ... بهراستی این صناعات با هم شخص را برمیکشند و در ایدههایشان به یکدیگر وابستهاند؛ به طوریکه اگر تنها یکی از آنها مفقود شود، صناعات باقیمانده نمیتوانند انسان را به فیلسوف (دانای حقیقت) بدل سازند.» با استفاده از علومِ سهگانه و چهارگانه به عنوان نقطه شروع، هیو طرح تجدید نظر شدهای با طبقهبندی چهاربخشی را صورتبندی نمود که صناعات آزاد را تکمیل و مجددا سازمان داد. او صناعات کاربردی (مکانیکال آرتس) هفتگانه را یکی کرد و همه آنها را در قلمرو فلسفه قرار داد.
در پایین این سلسله مراتب فنون کاربردی (پیشهها) که با ضرورتهای زندگی سروکار داشت، قرار داشت. در میانه اصول عملی یا حکمت عملی (شامل اخلاق، سیاست و اقتصاد) که ابزار فهم اخلاقیات بود، قرار داشت. در بخش بالاتر علوم نظری (شامل الهیات، ریاضیات و فیزیک) قرار داشتند که ابزار کسب دانش بود. علوم زبانی (شامل دستورزبان، جدل و فن بیان) به موازات هر سه دسته واقع شده بود تا به همه آنها جهت کمک به برقراری ارتباط و مباحثه یاری رساند.هیو گاهی، ضمن تذکرِ خواننده به نیاز به پیشروی روشمند از پایین به بالا، از فرایند خانه سازی بهعنوان تمثیل استفاده میکرد. او نحوه تکامل روح بهواسطه برخورداری از علوم را چون ساخت یک خانه توصیف میکرد که در آن علوم کاربردی زیربنا را فراهم میآورد و روبنا بعدتر اضافه میشد. همچون اریژن، هیو نیز قیاس نردبان را استفاده کرد تا نشان دهد چگونه هرکس میتواند با پیمودن مرحله به مرحله این علوم از جهان مادی به عالم الهی بالا رود. (تصویر۱)
دیداسکالیکون به سند پایه برای علوم کاربردی در اروپای قرون وسطی بدل شد. این کتاب نه تنها نخستین توصیف جامع از علوم یا صناعات کاربردی را به دست داد، بلکه اصولی را تعریف کرد که این علوم بر پایه آن اصول قرار میگرفت. او علوم کاربردی را در زمینه فلسفی و کلامی وسیعتری نشاند. دیگر فیلسوفان قرون میانه پا جای پای هیو نهادند. در غیاب هرگونه رساله معمارانه در قرون میانه، دیداسکالیکون چشم اندازی اجمالی از این موضوع که معماری–نه خود معماری، بلکه بهعنوان بخشی از یک طرح بزرگتر فلسفی- چگونه درک میشد، به دست میدهد.
دیداسکالیکون نه کتاب راهنمایی است که آموزش علوم کاربردی را فراهم کند، نه سندی که تلاش کند موقعیت آنها را در میان دیگر علوم و فعالیتها ارتقا دهد؛ بلکه بیشتر شبیه یک نقشه شناخت شناسانه است که مسیحیان را راهنمایی میکند. هیو تصدیق میکند که نزدیک شدن به علوم کاربردی برای هرکس هم از طریق فلسفه و هم از طریق عمل ممکن است. رویکرد وی عمدتا فلسفی است، هرچند برخی اظهاراتش این فرض را پیش میآورد که او به احتمال زیاد صنعتگران را در عمل دیده است. [ادامه دارد]
[1] Hugh of St Victor
[3] Plainchant
[4] Syllable