×

جستجو

نسبت معماری و علم در جهان غرب؛ از عصر باستان تا قرون میانه (۱)

مقوله نسبت علم و معماری در جهان قدیم، اعم از شرق و غرب، از مقولات شایسته پژوهش است که کمتر به آن پرداخته شده؛ در این سلسله یادداشتها که ترجمه آزاد و تلخیص‌یافته بخشهایی از فصول دوم تا چهارم کتاب استفان پارسل، چهار مفهوم تاریخی معماری، است؛ به نسبت علم و معماری و جایگاه معماری در طبقه‌بندی‌های دانش در جهان غرب پرداخته می‌شود.

در یونان باستان معماری زیرمجموعه مفهومی به نام تخنه بود. تخنه مجموعه متراکمی از توانایی‌های بود که یونانیان در خلال توسعه فرهنگ تمدنی‌شان به دست آورده بودند. تخنه قلمرو گسترده‌ای از دانش و اعمالی بود که بر حافظه فرهنگی، تجارب عملی و تدابیری برای محدودیتهای پیش‌آمده متکی بود. برخی حوزه‌های اشتغال تخنه بیشتر یدی و برخی بیشتر ذهنی بود. درواقع تخنه شامل مجموعه‌ای موضوعات بود که در جهان مدرن تحت عناوین مختلفی چون علم، صنعت و هنر طبقه‌بندی می‌شود. البته باید توجه داشت تخنه یک دسته‌بندی عمومی، که خانواده‌ای از موضوعات فرمی یا مرتبط را دربربگیرد، نبود. به عنوان مثال اینگونه نبود که درون تخنه حوزه‌ای به نام پیکره‌سازی وجود داشته باشد و درون این حوزه گونه‌های مختلفی چون پیکره‌سازی سنگی یا برنزی قابل تفکیک باشد؛ بلکه هر فعالیت عملی از این دست نوع خاصی از تخنه تلقی می‌شد و براین‌اساس نزد یونانیان پیکره‌سازی سنگی به‌طور بنیادی از پیکره‌سازی برنزی متفاوت بود. به این جهت مفهومی عام تحت‌عنوان معماری نیز نزد یونانیان شناخته نبود. واژه معماری [۱] تا پیش از قرن دوم میلادی، زمانی‌که این واژه در لاتین پدید آمد، در یونانی آشکار نشد. یونانیان باستان به‌جای اسامی انتزاعی (چون معماری و مجسمه‌سازی) و اسامی عمومی (چون بنا و معبد) اسامی برای چیزهای ویژه با کاربری‌های ویژه داشتند؛ نظیر داموس (خانه و خانه خدا)، اویکما (منزل، اتاق)، اویکوس (خانه)، هدرا (نشیمن)، نائوس (هسته درونی معبد)، و توپوس (مکان). [۲]

افزایش توجه به زندگی دموکراتیک و متفکرانه به رتبه‌بندی درون دسته‌بندی تخنه انجامید. در سنت تخنه مشخصا دو سطح از هم متمایز شد: بنایان ماهر (که معمار رانیز شامل می‌شد) و کارگران غیرماهر (که یک معمار ممکن بود برای انجام کار یدی استخدام کند). رساله سیاست [۳] افلاطون، گفتاری درباب حکمرانی، یکی از جاهایی است که مرزی را میان این دو را ترسیم می‌کند: «اکنون یک معمار (آرکیتکتون) را ملاحظه می‌کنیم. هیچ معماری کار یدی انجام نمی‌دهد. او کار دیگران را هدایت می کند ... او دانشِ لازم را بدون هیچ کار یدی فراهم می‌کند ... بنابراین به‌طورمنصفانه‌ای می‌توان درباره او گفت که صاحب یکی از اشکال نظری دانش است ... معمار باید دستورالعمل مناسبی به هریک از بنایان بدهد و نظارت کند تا آنها کار مربوطه را تکمیل کنند.» در اینجا معمار تنها با قوه ذهن توصیف می‌شود و به مقامی بالاتر از سایرین ارتقا داده می‌شود، در حالیکه بنا از کارگران غیرماهر متمایز نمی‌شود و تنها به‌واسطه نیروی دستش توصیف می‌شود. این عزیمتی عمده از سنت تخنه باستان است که افلاطون براساس آموزه‌های سقراط، آنگونه که خود تاکید می‌کند، رقم زد. بحث از تخنه در گفتگوهای اولیه افلاطون به بحث از دانش نظری و فرم‌های ایده‌آل در گفتگوهای بعدیش راه برد. این گونة جدیدِ تخنه همچنان گونه‌ای عملی بود که با ارجاع به ساختنِ محصولات انسانی تداوم می‌یافت، با این تفاوت که اکنون یک قلمرو ایده‌آل، غیرمادی و جاوید بر فراز هرچیزی در دنیای فانی ایجاد شده بود. افلاطون، با استفاده از قیاس دیالکتیکِ سقراط، پیش از هرچیز اصولی را که ثابت باقی می‌ماند جستجو می‌کرد. این انگاره "اصول اولیه" با سنت تخنه بیگانه و مبتنی بر مدل شناخت‌شناسی متفاوتی بود.

هرچند ارسطو تا حدی به انگاره باستانی تخنه بازگشت، اما با تمایز میان کسی که "می‌داند چگونه" (علت فاعلی) و کسی که "می‌داند چرا" (علت غایی) به تمایز افلاطون میان ایده‌آل و واقعیت موضوعیت داد. در واقع ارسطو تمایز افلاطون میان اندیشیدن و انجام دادن را با ترسیم خطی واضح‌تر میان معمار و بنّا و تداوم آن به تمام صناعات، نه فقط ساختمان‌سازی، دنبال کرد.

 ارسطو در تمایز میان بُعد نظری و عملی تخنه، با قراردادن یک دانش بی‌زمان و اصول بی‌مکان بر فراز همه چیزها، با افلاطون موافقت کرد: «اکنون استقرا اصل اولیه یا قاعده کلی [۴] را فراهم می‌کند. قیاس با قواعد کلی کار می‌کند... بنابراین کافی نیست که مرد خردمند تنها نتایجی را که با پیروی از اصول اولیه فراهم می‌آید بداند، بلکه باید تصوری از مفاهیم آن اصول نیز داشته باشد.» هنگامی که ارسطو به دو شیوه برتر گذران زندگی شخصی می‌اندیشید –تعمق در قواعد کلی (تئوریا) و اشتغال به دانش عملی (پراکسیس)- او تنها شهروندان آزادِ دارایِ اوقات فراغت را مدنظر داشت. او شاغلان مزدبگیر، خرده فروشان و کسانی را که از طریق ساختن چیزها (پوئسیس) به فنون صناعی (تخنای) [۵] اشتغال داشتند، نادیده گرفت. او تئوریا، تعمق بر قواعد کلی بی‌زمان، را برترین عمل انسانی دانست.

چند قرن بعد ویتروویوس مدل شناخت‌شناسی افلاطون را در یک زمینه معمارانه به کار برد. قابل توجه است که ویتروویوس از نوادگان سقراط است. هرچند ویتروویوس توصیه‌های فراوانی برای چگونگیِ کار در موقعیت‌های عملی، که اغلب به نمونه‌های پیشین یونان ارجاع می‌داد، پیشنهاد کرد اما او از سنت تخنه فراتر رفت. در آغاز رساله‌اش هنگام اظهار اصول اساسی، ضمن بلندپروازی عامش بر جامع و بی‌زمان بودنِ این اصول، تاکید می‌کند رومن‌ها با گونه‌ای متفاوت از دانش سر و کار دارند. هرچند روم باستان کماکان یک فرهنگ اسطوره‌ای و آیینی بود، در تفکر ویتروویوس عناصر جدید فراوانی از تفکر معماریانه که برای ما طنین آشنا دارد وجود داشت؛ عناصری چون اصول نظری، اشتیاق برای بدنه منسجم دانش، آموزش آزاد برای توسعه منش اخلاقی انسان آزاد، ابداع فردی در خلق ساختمان، ارتقاء نقش معمار و نقش تابعیِ سازنده. این مدل شناخت‌شناسی جدید و اجزای نهادی متنوعش، در گفتمان ویتروویوس، با واژه‌ای جدید همراه شدند: آرکیتچرا. [۶] (ادامه دارد)


مشخصات کتابشناسی

Parcell, Stephen. Four historical definitions of architecture. McGill-Queen’s University Press. 2012

[1] architecture=architektonia

[۲] جهت تفصیل این مطلب به یادداشت دوقسمتی پیشین نگارنده در این وبگاه، تحت عنوان «نکاتی پیرامون معماری در یونان باستان» که از همین منبع استخراج شده، مراجعه فرمایید.

[3] Politicus

[4] Universal

[5] vulgar art

[6] architectura

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر