۱. از نقاشیها و عکسها تا فیلمها و رمانها، هر متنی را میتوان از حیث پرداختن به مکان بررسی کرد. مثلا به راحتی میتوان نشان داد که رمان ایرانی، در قیاس با رمان اروپایی، از حیث پرداختن به مکان بسیار فقیر است. بر همین سیاق، همۀ گونههای دیگر ادبیات را نیز میتوان از این منظر بررسید، از متون متصوفه[۱] تا تاریخنامهها و سفرنامهها.
۲. از این منظر، سفرنامههای ایرانیان به فرنگ در دورۀ قاجاریه یکسره با هم متفاوتاند. در میان سفرنامهنویسان ــ که اکثرشان نخستین تجربههای خود را از مواجهه با فرنگ تحریر کردهاند ــ بعضی تقریبا هیچ سخنی از مکانها به میان نیاوردهاند، و بعضی دیگر دقیقترین گزارشها را انواع مکانها، اعم از شهرها و بناها، به دست دادهاند.[۲]
۳. در این میان، استعداد ناصرالدین شاه در پرداختن به انواع مکانها بینظیر است.[۳] البته برای کسب این استعداد، او همۀ پیشزمینههای لازم را داشت. پادشاهی فارغ که غم دنیا را نمیخورد و فلسفهاش برای زیستنْ خوشگذرانیِ بی حد و حصر بود.[۴] با این حال، در اسلاف و اخلاف او در دودمان قاجار، چنین علاقۀ مفرطی به گشت و گذار در مکانهای طبیعی و مصنوع استثناست. ناصرالدین شاه علاوه بر آزادی عمل و فراغت کافی، طبعی لذتجو و تنوعطلب و ذوقی حیرتانگیز برای درک زیبایی مکانها داشت.
۴. اعتماد السلطنه در روزنامۀ خاطرات خود، به گلایه، از علاقۀ مفرط ناصرالدین شاه به شکار و متنهای فرانسوی و سنگهای معدنی نوشته است.[۵] به گمان من، این فهرست بدون ذکر علاقۀ شاه به گشت و گذار در انواع مکانها، اعم از طبیعی و مصنوع، قطعاً ناقص است. این میلِ مفرطِ ملوکانه به گشت و گذار، که مانع بند شدنِ شاه در یک مکان میشد، گاه اطرافیان را عاصی میکرد. از یاددشتهای روزانۀ شاه و اعتمادالسلطنه ــ که خودش چندان حال و حوصلهای برای این گردشها نداشت ــ پیداست که در ایام اقامت در دارالخلافه، ناصرالدین شاه گاه روزی پنج تا شش بار تغییر مکان میداده و از باغی به باغ دیگر میرفته است.[۶]
۵. در برابر عطفِ توجه شدید ناصرالدین شاه به مکان، اعتمادالسلطنه با همۀ فهم و درایتش در منتها درجۀ کمذوقی است. در سراسر یادداشتهای روزانۀ او، تقریبا هیچ نشانی از توجه به مکان دیده نمیشود. آنچه هست گزارشهایی است گسسته و بیرمق از مکانهایی که در طی روز از آنها گذشته یا ساعاتی در آنها توقف کرده است. از این حیث، به اعتبار روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه، برای او هیچ تمایزی میان جذابترین و دلانگیزترین مکانها با معمولیترین و پیشپاافتادهترینشان وجود ندارد؛ دقیقا بر عکسِ ناصرالدین شاه.
۶. برای نشان دادن این اختلاف، بهترین شاهدْ سفر سوم ناصرالدین شاه به فرنگ است که در آن، اعتمادالسلطنه را نیز در رکاب داشت. در خلال این سفر ۱۲۰ روزه (۱۳۰۶- ۱۳۰۷ق)، اعتمادالسلطنه در یادداشتهای روزانهاش تقریبا هیچ اشارهای به شهرها و بناهای فرنگی نکرده؛[۷] اما در مقابل، ناصرالدین شاه در سفرنامهاش دهها، و بلکه صدها، مکان را به عمق و تفصیل تمام توصیف کرده است، توصیفهایی که هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی درخور توجه و تأمل بسیار است.[۸]
۷. در دورۀ قاجاریه، فقط یک سفرنامهنویس دیگر هست که از حیث توجه به مکان با ناصرالدین شاه قابل قیاس است. محمدعلی معین السلطنه در سفرنامۀ شیکاگو چنان در توصیف مکانها غرق شده که تقریبا مجالی برای دیگر گزارشها و رخدادهای روزمره نیافته است. از این حیث، سفرنامۀ شیکاگو بیشتر به فتحنامهای شبیه است به قلم مؤلفی که، به نحوی بیمارگون، فقط به توصیف بناها و شهرها پرداخته است. گویی گزارشها و توصیفهایش وصفِ فتوحاتِ خودِ اوست از مکانهایی که دیده؛ و او که رخصت و فرصتِ دیدار آنها را یافته است، خود را موظف دانسته که آن مکانهای نادیده و عجیب و غریب را برای مخاطبان خیالیاش مجسم کند.
۸. استعداد انسانها در ادراک و تجربۀ مکان یکسان نیست، و این امر از سخنان و نوشتههای آنها پیداست. وقتی نویسندهای مدام دربارۀ مکان مینویسد، به این معناست که در عالمِ او، تجربۀ مکان جایگاهی مهم دارد. بر همین سیاق، اگر نویسندهای، آگاهانه یا ناآگاهانه، کمتر به مکان بپردازد، به این معناست که در عالمِ او ــ و عالمِ اثرِ او ــ تجربۀ مکان آنچنان قدری ندارد.[۹] این را میتوان به مسامحه، و با قدری جسارت، بسط داد. به گمان من، اساساً تجربهها و دریافتهای بعضی انسانها از عالَم، از تجربههای خُرد و روزمره گرفته تا دریافتهای کلی و کلان، مکانمندتر از دیگران است؛ گرچه این لزوما به معنای غنای بیشترِ آن تجربهها و دریافتها نیست.
پینوشت:
__________
[۱] یک مثال خوب در این زمینه، مقایسۀ عطار و مولاناست. مولانا، حتی وقتی از تجربههای سلوک صوفیانه سخن میگوید، مدام در کار تصویر کردن مکانهایی در عالم ماده و عالم غیب است؛ اما در مقابل، اشارات عطار به مکان بسیار کم است و تقریبا هیچ.
[۲] البته همۀ نوشتههایی که عنوان «سفرنامه» بر خود دارند ــ یا به این نام معروف شدهاند ــ را نباید یکسان قلمداد کرد. بعضی سفرنامهها به چیزی در مایههای خاطرهنویسی یا یادداشتهای روزانه پهلو میزند و بعضی دیگر محدود است به گزارش سفر و شرح مأموریتهای سیاسی افراد. با این حال، سودای همۀ کاتبان سفرنامهها، هر قدر هم شخصی و خصوصی، به اشتراک گذاشتن تجربۀ سفر با مخاطبی است که روزی متن را خواهد خواند.
[۳] تا آنجا که من میدانم، در تاریخ ادبیات ایران، در میان همۀ انواع متنها، سفرنامههای ناصرالدین شاه به فرنگ از حیثِ کم و کیفِ پرداختن به مکان بینظیر است.
[۴] در نامهای که ناصرالدین شاه در اواخر عمرِ اعتمادالسلطنه ــ و ایضاً خودش ــ خطاب به او نوشته، آمده است که: «شخص باید در دنیا فیلسوف باشد و حکیم. این دنیای بی معنی ابداً به این گفتگوها نمیارزد [...] آسوده خاطر باش. خوشحال و خوش مسرت [کذا!] باش و از التفات ما نهایت اطمینان داشته باش. دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد». (اعتمادالسلطنه، روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه، ص۱۰۴۴.).
[۵] «میل مبارک در این عالم به سه چیز است: شکار و روزنامه و کتب فرانسه و سنگ معدن. باقی هیچ محل اعتنا نیست». (اعتمادالسلطنه، روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه، ص۱۳۶.)
[۶] «قدری در سلطنتآباد گردش کردیم. سوار شده، آمدیم قصر قاجار. چای و عصرانه خورده، گردش کردیم. قصر خیلی باصفا بود. شکوفۀ زیاد [داشت]. تمام باغ سبز بسیار خوب بود. از قصر آمدیم به عشرتآباد. عشرتآباد هم در کمال صفا سبز و خرم بود. آنجا هم قدری گردش کرده، آمدیم لالهزار. از آنجا آمدیم شهر». (ناصرالدین شاه، یادداشتهای روزانه ناصرالدین شاه (۱۳۰۰- ۱۳۰۳ق.)، ص۳۴۴.)
[۷] به جز اشارهای کوتاه به برج ایفل و نمایشگاه پاریس که از چند خط تجاوز نمیکند. نک: (اعتمادالسلطنه، روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه، ص۶۵۵.)
[۸] البته در نوشتههای ناصرالدین شاه نیز، باید میان یادداشتهای روزانۀ او در درون ایران و در فرنگ تمایز قائل شد. در سفرنامههای فرنگ، احتمالا به دلیل بداعت مکانها و نیز به جهت به دست دادن تصویری که در آینده به یاد آوردن آنها را ممکن کند، توصیفهای ناصرالدین شاه از مکانها بسیار پرتفصیل و با جزئیات فراوان است.
[۹] اینکه همۀ تجربههای بشری لاجرم در مکانهایی رخ میدهد به این معنی نیست که همۀ انسانها در همۀ احوال به مکان توجه دارند و استعداد آنها در تجربۀ مکان یکسان است. سخن من در اینجا دربارۀ التفات به مکان و ذوقِ دریافتِ آن است.