×

جستجو

حمیدرضا پیشوایی

حمیدرضا پیشوایی

در بابِ جهانِ سعدی، علیه الرّحمة
حمیدرضا پیشوایی

۱. در آثارِ سعدی، خصوصا در گلستان و بوستان، رگه‌ای است خاصِ او که در سخنِ دیگر بزرگان ادبِ فارسی، تا آنجا که من می‌دانم، یا نیست و یا اگر هست به این کمّ و کیف نیست.۲. در شعر خیام، نحوی از هیچ‌انگاری است که به دعوتی برای خوش‌باشی منتهی می‌شود. دنیا هیچ است، پس باید دم را غنیمت شمرد و در هر لحظه خوش بود. در نزد مولانا و عطار نیز رگه‌ای از بی‌اعتنایی به دنیا هست؛ منتها به نفع عالم دیگر و چشم بستن از این جهان. این جهان هیچ است؛ چون سایۀ عالم دیگر است. اصلْ عالمِ...

در باب تطورات ذوق
حمیدرضا پیشوایی

پایتخت‌نشینی که لهجه و پوششِ روستازاده یا اهلِ دیگر شهرها را غریب می‌یابد، بنا بر مفروضاتی نانوشته و ناگفته، خود را در مرکز می‌پندارد و آن دیگری را در حاشیه. اگر آن دیگری نیز این تصویر را به رسمیت بشناسد، به تدریج تلاش می‌کند که این صورت‌بندی را به نحوی بر هم بزند و مرزِ میان مرکز و حاشیه را از میان بر دارد.

در باب ذوق و تجربۀ مکان
حمیدرضا پیشوایی

از نقاشی‌ها و عکس‌ها تا فیلم‌ها و رمان‌ها، هر متنی را می‌توان از حیث پرداختن به مکان بررسی کرد. مثلا به راحتی می‌توان نشان داد که رمان ایرانی، در قیاس با رمان اروپایی، از حیث پرداختن به مکان بسیار فقیر است. بر همین سیاق، همۀ گونه‌های دیگر ادبیات را نیز می‌توان از این منظر بررسید، از متون متصوفه تا تاریخ‌نامه‌ها و سفرنامه‌ها.

در باب معاصریّت
حمیدرضا پیشوایی

معاصر چیست؟ وقتی از معاصریّت در معماری و هنر و تاریخِ ایران حرف می‌زنیم، از چه حرف می‌زنیم؟

در باب در‌ها
حمیدرضا پیشوایی

در جهان درهای بسیاری هست: درهای باغ‌ها، درهای خانه‌ها و کارخانه‌ها، درهای چوبی و فلزی و شیشه‌ای، شفاف و کدر، یک لنگه و دولنگه و گردان، کوچک و بزرگ... با این حال، همۀ درها در خصلت‌هایی مشترک‌اند. همۀ درها وضعیتی دوگانه دارند: در میان فروبستگی و گشودگی. هر درِ بسته‌ را می‌توان گشود و هر درِ گشوده را می‌توان بست. درهای همیشه بسته، به تدریج، در خاطر آدمیان به دیوار بدل می‌شوند.

در باب کافه‌ها
حمیدرضا پیشوایی

در همۀ کافه‌ها چیزهایی برای خوردن و آشامیدن هست؛ با این حال، این یگانه ویژگی آنها نیست؛ حتی مهم‌ترینش هم نیست. در کافه‌ها، می‌توان سرِ صبر چیزی را مز‌مزه کرد؛ کتابی خواند؛ چیزی نوشت؛ به فکر فرو رفت؛ و گفت و گو کرد. کافه جایی است برای آهستگی و درنگ، جایی که در آن امکان مکث و تأنی فراهم است.

در باب پل‌ها
حمیدرضا پیشوایی

پل‌‌ گذرگاهی است از این سو به آن سو. در دو سوی هر پل، مبدأی هست و مقصدی. مقصد همیشه در سوی دیگر است و برای رسیدن به آن، باید از پل گذشت. از این رو، پل‌ها خصلتی برزخی دارند. پلْ نه اینجاست و نه آنجا؛ نه این سوست ونه آن سو. شاید تابلو فریاد محصول مکاشفات نقاش در همین فضای برزخی باشد.

در باب بام‌ها
حمیدرضا پیشوایی

بام‌ها همواره یادآور بلندی‌اند. وقتی بر بامی هستیم، در همان لحظه، می‌دانیم که بر فراز جایی ایستاده‌ایم و در زیر پایمان سقفی و یا سقف‌هایی است. بام‌ها همچنین یادآور همسایگی و همسایه‌ها هستند. از فراز بام، خانه‌ها و بناهای پیرامون را می‌بینیم و خود را یکی در میان آنها می‌یابیم. بام‌ همچنین عرصه‌ای برای مواجهۀ بی‌واسطه و رو در رو با شهر است. دیدار شهر از فراز بامْ احساسی دوگانه را در آدمی برمی‌انگیزد: این شهری نزدیک، و در عین حال دور؛ بزرگ، و در عین حال، کوچک است.

در باب پنجره‌ها
حمیدرضا پیشوایی

پنجره‌ها را نباید دست کم گرفت. آنها آستانۀ تلاقی دو جهانِ درون و بیرون‌اند. هر پنجره نشانه‌ای است از این واقعیت که در این لحظه، بیرون از «اینجا» هم جایی هست. با پنجره‌ها، درون و بیرون در هم می‌آمیزد بی آنکه حد فاصلشان از میان برود. پنجره‌ها فاصل و واصل درون و بیرون‌اند.

در باب خاطره‌ها و خیال‌ها
حمیدرضا پیشوایی

از خانۀ کودکی‌ام سال‌هاست که جدا شده‌ام؛ اما هنوز بیشترین خواب‌هایم در آنجاست که رخ می‌دهد. یک سوی خانه‌ سراسر پنجره بود و به ایوانی باز می‌شد که بعضی شب‌های تابستان در آنجا می‌خوابیدیم. روبه‌روی ایوان حیاطی و باغچه‌ای‌ بود. عصرها که پدرم باغچه را آب می‌داد، از لبۀ دیوارِ کوتاهِ حیاط، جواب سلام همسایه‌ را هم می‌داد. خانۀ کودکی‌ام بهترین خانه بود؛ اما این بهترین خانه را بعدها خراب کردند و به جایش آپارتمان ساختند.

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر