×

جستجو

۱. پایتخت‌نشینی که لهجه و پوششِ روستازاده یا اهلِ دیگر شهرها را غریب می‌یابد، بنا بر مفروضاتی نانوشته و ناگفته، خود را در مرکز می‌پندارد و آن دیگری را در حاشیه. اگر آن دیگری نیز این تصویر را به رسمیت بشناسد، به تدریج تلاش می‌کند که این صورت‌بندی را به نحوی بر هم بزند و مرزِ میان مرکز و حاشیه را از میان بر دارد.

۲. نخستین ایرانیانِ مسافرِ فرنگ در دورۀ قاجاریه، همچون میرزا ابوالحسن خان ایلچی و میرزا صالح شیرازی، در سفرنامه‌هایشان نوشته‌اند که شکل و شمایلشان چه قدر در نظرِ فرنگی‌ها غریب می‌نموده و فرنگی‌ها چگونه به اعجاب در آنها می‌نگریسته‌اند.[۱] با این حال، آنها در حفظِ پوشش و آرایشِ چهره‌‌هاشان‌‌ لحظه‌ای تردید به خود راه ندادند؛ نه به سببِ تعصّب و غیرتی که به مامِ وطن داشتند، بلکه از آن رو که جایگاهِ خود را در نوعی موازنه با فرنگیان می‌یافتند.

۳. نخستین ترجمۀ فارسیِ رسالۀ گفتار در روشِ دکارت در عصر ناصری و به سال ۱۲۷۹ق منتشر شد. گرچه نفسِ ترجمۀ رساله نشان از نوعی کنجکاوی نسبت به فلسفۀ فرنگی داشت، مترجمانْ آن را مکتوم گذاشتند و در مقدمۀ رساله، در توضیح سببِ کارشان، به این اکتفا کردند که ترجمۀ رسالۀ دکارت از هیچ بهتر است؛ وگرنه پیداست که در برابرِ آفتابِ فلسفۀ خودی، فلسفۀ دکارت همچون سُهایی کم‌نور و بی‌رمق است: «اگرچه سُها در برابر آفتاب ظهوری ندارد و موج حصیر با نقش حریر جلوه نیارد؛ مع ‌ذالک چون به حکمِ حکمت و فراست وجود هر شیء بر عدمش و علم هر چیز بر جهلش شرف دارد و هیچ چیز در دنیا بی‌فایده نخواهد بود، لذا ترجمۀ این کتاب سرانجام اگر مفید هم نباشد بی‌فایده نخواهد بود».[۲]

۴. در معماری نیز ردّ و نشانِ این استغنا یافتنی است. محمدرضا بیگ، سفیرِ شاه سلطان حسین صفوی که به سال۱۱۲۵ق/ ۱۷۱۳م راهیِ دربارِ لویی چهاردهم شده بود، عمارت‌ها و باغ‌های ورسای و پاریس را چندان جالب توجه نیافت.[۳] در عوض، در پاریس و مارسی، در منازلی ساکن شد که آنها را محضِ خاطرِ او به طرز ایرانی آراسته بودند.[۴] سلفِ او موسی بیگ، سفیر شاه عباس صفوی، نیز به هنگام اقامت در لاهه در خانه‌ای منزل کرده بود که آن را مطابقِ سلیقه‌اش با اسبابِ ایرانی آراسته بودند.[۵] سال‌ها بعد، یکی از دیوانیانِ دولتِ روسْ ابوالحسن خان ایلچی را چنین به یاد می‌آورد: «هر چه از عماراتِ خوب و بناهای مطبوع و مرغوب می‌دید، می‌گفت: خیلی خوب است، و لیکن شیراز بهتر است».[۶]

۵. نخستین نشانه‌های گرایش به فرنگ در معماری از سال‌ها بعد، حدود ۱۳۰۰ق، در مکتوبات دورۀ قاجاریه ظاهر شد، زمانی که ناصرالدین شاه در روزنامۀ خاطراتش نوشت: «مهمان ظلّ السّلطان بودیم، در خانۀ شهر او. [...] الحق عمارت و منظرگاه و ورودگاهِ خوب ساخته است، به طرز فرنگستان».[۷] قریب یک سال بعد نیز اعتمادالسلطنه در مجلدِ پنجمِ مرآت البلدان نوشت: «هم در این سال [۱۲۸۴ق] بنای عمارتِ مبارکۀ شمس العماره، که [...] نظیرِ بناهای عالیِ فرنگستان است، صورتِ اتمام یافت».[۸] اینها احتمالاً نخستین شواهدِ نوشتاری است که در آنها نفسِ نسبت داشتن با فرنگ برای آثارِ معماری همچون امتیازی مطلوب قلمداد شده است. پیش از اینها، مورخان و کاتبانِ قاجاریْ معماری ایران را با صفات و استعاراتی دیگر، همچون عالی و زیبا و چون بهشت، وصف کرده بودند.

۶. این وسوسۀ فرنگی شدن حدود بیست سال پیش از آن بر جانِ نقاشی ایران افتاده بود، زمانی که اعلانِ تدریسِ نقاشی «از روی پرد‌ه‌های کار استاد و صورت‌ها و باسمه‌های فرنگستان» در روزنامۀ دولت علیۀ ایران درج شد.[۹] سال‌ها بعد، ناصرالدین شاه از میرزا مهدی مصورالملک خواست از روی پردۀ نقاشیِ نقاشِ اطریشی، که از اروپا آورده بود، طوری استنساخ کند که نتوان فرع را از اصل تشخیص داد.[۱۰]

۷. اینها همه به نحوی مربوط به ذوقِ در حالِ تطوّر در دورۀ قاجاریه است، موضوعی که کمتر توجّهِ مورخّانِ هنر و معماری را به خود جلب کرده است. اگرچه گاه برخی دانشوران به اشاره، و به درستی، خاستگاهِ چنین تحولاتی را در شکست‌های ایران از روس (۱۲۲۸- ۱۲۴۲ق) جسته‌اند، غالباً در توضیحِ سازوکارِ این تحولات به خطا رفته‌اند. منشأ این خطا هم‌سان پنداشتنِ همۀ وجوهِ حیاتِ فرهنگیِ ایران و چشم پوشیدن از تناقض‌ها و خلاف‌آمدهاست.

۸. شکست از قوای نظامیِ دولتِ روس اگرچه خشم و نفرتِ ایرانیان را برانگیخت، به طرزی وارونه، بسیاری را شیفتۀ جهانِ فرنگ کرد ــ که گاه روس هم جزئی از آن بود.[۱۱] در واقع، شکست و تحقیری که در زمینۀ نظامی رخ داده بود، از خلاف‌آمدِ عادت، باعثِ پدید آمدنِ نوعی شیفتگی و خیرگی نسبت به جهانِ مبهم و رازآلودِ فرنگ شد. در این حال و هوا، پس از نخستین تلاش‌ها در بازسازیِ قوا و تجهیزاتِ نظامی، در وجوهِ مختلفِ حیاتِ فرهنگیِ ایران نیز، به تناوب و تسلسل، تحولاتی رخ داد؛ اما البته این تحولاتْ هم‌زمان و هم‌شکل و هم‌شدت نبود. در این سیر، گرایش به فرنگ در وجوهِ عملیْ پیش و بیش از وجوهِ نظری رخ داد.

۹. با این حال، کاریزمای فرنگستان صرفاً برخاسته از اقتدارِ سیاسی و نظامی‌اش نبود، بلکه محصولِ شکل‌گیریِ صورت‌بندیِ ناکشیدۀ جدیدی بود که رفته رفته در ذهن و ضمیرِ بسیاری از ایرانیان نقش می‌بست. برای آنها، جاذبه‌ها و کشش‌های بهشت‌آسای فرنگستان[۱۲] از آن رو بود که خود را دیگر نه در مرکز جهان، که در حاشیۀ آن می‌یافتند. از سوی دیگر، گنگی و ابهامِ این تصویرِ مخدوش از فرنگستان نیز بر شدتِ جاذبه‌اش می‌افزود. از همین رو بود که به تدریج، همه چیزِ آن جهانِ گنگِ واقع شده در مرکز ــ و نه فقط اقتدارش ــ محلّ توجهِ ایرانیان شد. این لحظه‌ای‌، یا لحظاتی، مهم و «تاریخی» بود؛ زیرا از آن پس بود که برخی از ایرانیان تلاش کردند به انحا و درجاتِ مختلف این مرزها را در هم بریزند و به مرکز جهانِ جدید، یعنی ناکجاآبادِ فرنگستان، تشبّه جویند.

۱۰. پس از بوردیو، بسیاری از این بحث کرده‌اند که طبقاتِ فرادست در طی قرون و اعصار ذوقِ خود را، به مثابۀ ملاک‌ها و معیارهای متقنِ ادراکِ زیبایی و هنر، بر طبقاتِ فرودست تحمیل کرده‌اند. اما چه می‌توان گفت در باب تقلّاهای خودخواستۀ آن که خود را در حاشیه می‌پندارد و می‌کوشد تا با در هم ریختنِ مرزها، دوباره در مرکزِ جهانِ خود حاضر شود؟

 

 

۱. نک: محمد توکلی طرقی، تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ، تهران: پردیس دانش، ۱۳۹۵، ص۱۵۳.
۲. کریم مجتهدی، آشنایی ایرانیان با فلسفه‌های جدید غرب، ص ۱۳۸.
۳. موریس هربت، محمدرضا بیک سفیر ایران در دربار لوئی چهاردهم، ص۱۲۱- ۱۲۳.
۴. همان، ص۵۳؛ ۱۱۸- ۱۱۹.
۵. ویلم فلور، اولین سفرای ایران و هلند: شرح سفر موسی بیک سفیر شاه عباس به هلند و سفرنامه یان اشمیت سفیر هلند در ایران، ص۴۴.
۶. عباسقلی خان نوری، سفرنامۀ سیف الملک به روسیه، ص۲۰۶.
۷. ناصرالدین شاه، سند خطی روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه قاجار (۱۲۹۹- ۱۳۰۱ق). آرشیو ملی ایران: ۷۴۷۹/ ۲۹۵، ص۱۸.
۸. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، مرآت البلدان، ج۳، ص۱۵۶۹.
۹. دولت علیه ایران، ش۵۲۰ (۲۷ شوال ۱۲۷۸ق)، ج۱، ص۳۹۴.
۱۰. مریم اختیار، «از کارگاه و بازار تا دانشگاه: کارآموزی و تولید هنر در دورۀ قاجار»، ص۱۱۱- ۱۱۲.
۱۱. اینکه در دورۀ قاجاریه مرزهای جغرافیای فرنگستان کدام سرزمین‌ها و کشورها را در بر می‌گرفته خود موضوع پژوهشی مجزاست؛ اما قدرِ مسلم آن است که در دورۀ قاجاریه گاه روس را هم در قلمروِ سیالِ فرنگستان بر می‌شمرده‌اند.
۱۲. در باب تصور فرنگ همچون بهشت، نک: محمد توکلی طرقی، تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ، تهران: پردیس دانش، ۱۳۹۵، ص۱۶۹- ۱۷۰؛ ۱۷۵.
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
جستار چهارم از پنج جستار در باب نقش معماری و شهر در رمان یوسف‌آباد، خیابان سی‌وسوم، نوشته‌ی سینا دادخواه [۴] | نازنین عارف‌کیا
آخرین راوی رمان، دختری بیست‌­ساله به اسم نداست که نام او نیز مانند سه شخصیت دیگر، از بخش اول تا چهارم بارها تکرار شده و در تمام بخش‌­های دیگر حضور دارد. تجربه‌­ی ندا در مواجهه با شهر و بناها قدری متفاوت با بقیه­‌ی راویان است؛ چرا که مسیر زندگی او نیز تفاوت­‌های زیادی با باقی شخصیت­‌ها دارد. او که دوران نوجوانی خود را، مانند سامان، در شهرک اکباتان گذرانده، زمانی ناچار به کوچ همراه خانواده­‌اش شده و به بندرعباس می‌­رود.
احیای «شهر اسلامی» در قرون ۲۰ و ۲۱ | میزگرد
«شهر اسلامی» به‌عنوان یک مفهوم و موضوع تاریخی مبهم از قرن نوزدهم در تخیل اروپایی ابداع شده است. با این حال، نقد شرق‌شناسی این انتظار را که تجدید حیات عقاید و سیاست‌های اسلامی آغازگر مرحله جدیدی از شهرسازی اسلامی باشد، به‌ویژه در حکومت‌های دین‌سالاری مسلمان مانند ایران و همچنین ترکیه و خلیج‌فارس، فرونشانده است.
نظم بصری تفرجگاه؛ چهارباغ اصفهان صفوی و تجربه‌های حسی‌اش | برگزاری رویداد
فرشید امامی بر اساس کتاب اخیر خود با عنوان اصفهان: معماری و تجربه شهری در ایران اولیه (انتشارات دانشگاه ایالتی پن، 2024) که به تازگی...
«تأملی بر اسطوره‌ی شیخ بهایی در معماری» | جعفر طاهری
اندیشه‌ی اسطوره‌ای بهاء‌الدین عاملی (شیخ بهایی)، بیش از چهار سده حاکم بر قلمروهای گوناگون علوم و فنون، بویژه معماری بوده است. مقاله‌ی حاضر تأملی تاریخی در آثار و لایه‌های پنهان زندگی شیخ بهایی و ارتباط او با قلمرو معماری است؛ و تلاش می‌کند با استناد به مدارک تاریخی اندیشه‌ی دیرپای توانایی و حضور برجسته‌ی شیخ در قلمرو معماری را مورد تحلیل قرار دهد.

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر